بهروز فائقیان

حدفاصل میان رنگین بودن و بی‌رنگی در اثر هنری کجاست و رنگ به عنوان عنصری محوری در هنرهای تجسمی چگونه ماهیتی دیگرگون از آنچه تا کنون می‌شناسیم یافته است؟ شاید برای مخاطب عمومی آثار تجسمی کنار رفتن رنگمایه به عنوان یکی از اصلی‌ترین دریچه‌های دریافت ما از تصویر، غیرقابل تصور به نظر بیاید. پرسش‌هایی که در این ارتباط به سادگی می‌توان به میان کشید، اما لزوماً پاسخ‌هایی به همین سادگی را به دنبال نخواهد داشت. تصور نقاشی بدون رنگ برای مخاطب عام هنرهای تصویری تا چه اندازه قابل درک و دریافت می‌تواند باشد؟ چگونه یک هنرمند تجسمی می‌تواند به خلق تصویری بیندیشد، بی آنکه رنگین بودن را به تمامی یا تا اندازه ای کنار بگذارد؟ پاسخ به چنین پرسش‌هایی ممکن نیست مگر از طریق بازخوانی مصداق‌هایی که تنها در آثار هنرمندان معاصر قابل شناسایی است. اما پیش از آنکه مصداق‌هایی از چنین ویژگی‌هایی را از خلال نمایشگاه‌های هنری این روزها در گالری‌های هنری تهران دنبال کنیم، طرح پیش زمینه ای در مرور تلقی‌های رایج در ارتباط با مفهوم رنگ در هنرهای بصری می‌تواند روشنگر باشد. 

تا پیش از ظهور رسانه‌های نوین هنرهای بصری یعنی تا دوران اوج هنر انتزاعی رنگ به عنوان عنصری یگانه و بی بدیل میدانی بی منازع را مقابل خود می‌دید و این خصلت تا ظهور و بروز یکی از آخرین نحله‌های هنری قرن بیستم یعنی « نقاشی میدان رنگ» کماکان یکی از ویژگی‌های عمدۀ هنر تجسمی را شکل می‌داد. اما هنر معاصر عنصر ماهیت رنگ را همچون همه عناصر دیگر هنرهای بصری امری وابسته به ایده و کانسپت اثر هنری معرفی می‌کند. برای روشن تر شدن موضوع ماهیت رنگی آثار تجسمی معاصر را در مرور چند نمایشگاه در گالری‌های تهران مرور می‌کنیم؛ با این توضیح که جستجوی مصداق‌ها در این آثار تنها از دیدگاه ماهیت رنگ در آثار معاصر دنبال شده و از دیگر جنبه‌های نمایشگاه‌های مورد اشاره برای تمرکز بیشتر بر موضوع بحث چشم پوشی شده است.

تا پیش از ظهور رسانه‌های نوین هنرهای بصری رنگ به عنوان عنصری یگانه و بی بدیل میدانی بی منازع را مقابل خود می‌دید و این خصلت تا ظهور یکی از آخرین نحله‌های هنری قرن بیستم یعنی « نقاشی میدان رنگ» یکی از ویژگی‌های عمده هنر تجسمی را شکل می‌داد

  فضای بینابینی رنگ و بی‌رنگی

عکس‌های کیارنگ علایی با عنوان «وضعیت چهارم» که در گالری پروژه‌های آران به نمایش درآمده ماهیت رنگ را در کلیت خود به خاکستری‌ها و سیاه و سفید تقلیل داده است. اگرچه قالب سیاه و سفید در عکاسی نمودی پرتعداد را به خود اختصاص می‌دهد، اما آیا تمام عکس‌های سیاه و سفید عکاسان با رویکردی واحد به اتخاذ چنین شمایلی در می‌آیند؟ به نظر می‌رسد هنرمند در این مجموعه محدوده رنگی سیاه و سفید را در خدمت‌هارمونی متمرکزی قرار می‌دهد که به خلق جهان مورد نظر او در عکس‌هایش یاری می‌رسانند. برای نمونه عکسی از پیرمرد پرنده فروش که پشت سر او نقاشی دیواری از منظره ای کشیده شده در این تصویر سیاه و سفید به  ماهیتی یکدست و هماهنگ میان جهان واقعیت و تصویر نقاشی شده منجر شده است. یادداشتی که دربارۀ عکس‌های او در این نمایشگاه نوشته شده نیز به تلاش هنرمند برای ساختن جهان ویژه ای اشاره دارد: «وضعیت چهارم درباره «گیلانی» متفاوت است. درباره مردمی که در انزوا زندگی می‌کنند. در ارتفاعات کوهستانی و در کنار جنگل‌های باستانی. آن‌ها با گوشه نشینی برای خود سرنوشتی را رقم زده‌اند که سخت است و با مهاجرت جوانان، اغلب تنها و خلوت است.»

 کارکرد ذهنی و روانی رنگ

امیر مخبر در مجموعه ای از نقاشی‌هایش که در گالری «اٌ» به نمایش درآورده، اما شکلی دیگر از هویت رنگی را دنبال می‌کند. آثار او در مرز رنگ و بی رنگی و البته در‌هارمونی‌های متفاوتی ظاهر می‌شوند که بیش از هرچیز در مسیر نوعی فضاسازی‌های ذهنی در حرکت است. رنگ‌های نقاشی‌های او، دست‌کم در آثار ارائه شده در این مجموعه در نسبت‌های مختلف بر کارکردهای روانی این عنصر اشاره دارد که در عین حال نشان دهنده موقعیت‌ها و شرایط حاکم بر جهانی است که هنرمند سعی در به تصویر کشیدنش دارد.  جالب توجه است که همین خصلت با اشتراکات بسیاری در کارکرد ذهنی و روانی رنگ در مجموعه آثاری از محمدرضا عرب خزائلی که در گالری ویستا به نمایش درآمده بروز پیدا کرده است. هنرمند در این مجموعه هم بیشترین کارکرد عنصر رنگ را که عموماً از خاکستری‌های رنگی خنثی تشکیل می‌شود، درخدمت القای فضایی ذهنی مورد توجه قرار داده که موقعیت‌ها و شرایطی خاص و در عین حال سمبلیک را نشانه می‌روند. 

 روایت درون و ناخودآگاه

نمایشگاه نقاشی‌های افرا صفا در گالری الهه ماهیت رنگ را در راستای نوعی از ایهام در تصویرسازی به کار می‌گیرد. نقاشی‌های او عمدتاً در فضایی نیمه واقع گرایانه شکل می‌گیرد که روایت‌هایی فراواقع گرایانه را در خود جای می‌دهد. رنگ‌های صرفه جویانه نقاشی‌های او که عموماً در‌هارمونی‌هایی مشابه ظاهر می‌شوند، روایت‌هایی را دنبال می‌کند که فضایی خیال گون می‌سازند. 

مجموعه ای از عکس‌های سارا رشیدی نیز که در گالری سایه به نمایش درآمده، تک رنگ‌ها را مبنای ثبت و ضبط چشم اندازهایی می‌سازد که اگرچه در نگاه اول تصاویری برگرفته از واقعیت به نظر می‌آیند، اما به واسطه اتخاذ همین هویت رنگی ویژگی‌های بصری افزونی را دنبال می‌کند و تا اندازه‌ای به نمایندگی عواطف و احساسات هنرمند در رودررویی با این چشم اندازها می‌انجامد. یادداشتی که هنرمند در ارتباط با این مجموعه نگاشته تا اندازه ای این عواطف درونی را بازتاب می‌دهد: «مجموعه‌ پیش روی، برآیند بی‌تابی‌هایم است که در دل طبیعت و به بهانه‌ سفر به نقطه‌ای نا شناخته آرام گرفتند. هر عکس به مثابه سایه ای است که از خود می‌کارم تا شاید فردایی، روایت خویشتن آن روز، توجیه بخشی منفعل و مسکوت از هویت امروزم باشد. در آستانه‌ ثبت هر عکس، جبر و اختیار در حوزه‌ تولدی در جدال با یکدیگر در هم می‌آمیزند و من در صددم تا به مدد پژواک و پرتو محیط، پیدا و پنهان ذهن خود را عینیت بخشم.»