بهروز فائقیان

انگشت اشاره هنرمند، از خلال آثاری که در یک مجموعه ارائه می دهد چگونه ما را به نشانی هایی مشخص رهنمون می شود؟ هنرمند بر پایه چه انگیزش هایی تلاش دارد تا مخاطب خود را از طریق این نشانی ها و آنچه در پس نقش آفرینی هایش دنبال می‌کند، تحت تاثیر قرار دهد و رو در روی با آن قرار دهد؟اشاره به دیگر سو، یا آنچه به زعم هنرمند از دیده ها پنهان مانده، می‌تواند به عنوان گرایشی عام در هنرهای تصویری در نظر گرفته شود، اما ماهیت چنین اشاراتی چیست و در چه اشکالی بروز و ظهور می یابد؟ واضح است که در این مسیر شیوه های بیان هنری از یک سو و گوناگونی دغدغه های ذهن هنرمند اشکال بسیار متنوع و متکثری را پیش روی ما خواهد گذاشت؛ اما مصداق های چنین اشاره‌هایی در آثار هنرمندان تجسمی را مشخصاً چگونه می توان دریافت کرد و شناخت؟

 انگاره‌ای از یاد رفته و گمشده

«کمی آنطرف‌تر» عنوان مجموعه‌ای از نقاشی های الهه فرجاد که در گالری سایه به نمایش درآمده، نشانی مورد نظر هنرمند را در جلوه‌هایی از فضای طبیعت بازشناسی می کند. فضایی بکر و بی پیرایه که عناصر طبیعی تمامیت آن را تشکیل می دهند و از هرگونه عنصر مصنوع تهی است. هنرمند در عنوان نمایشگاهش به طرزی آشکار نشانی مورد نظرش را به میان می کشد؛ کمی آنطرف تر ، عنوانی شاعر مآبانه که به دیگرسویی خارج از حیطه روزمرگی های ما دلالت دارد. آنطرف تر اما پیش از آنکه اشاره به مکان یا فضایی مشخص را مقصود خود داشته باشد، به نظر می رسد یادآور یک فقدان بزرگ است؛ فقدانی در تلقی از چگونگی زیست انسانی که انگار در عین نزدیکی انگاره ای از یاد رفته و گمشده است و هنرمند لازم می داند بر این فقدان گواهی دهد. 

 جایی خارج از این ورطه هولناک

«خارج از مرز» نمایشگاه طراحی‌هاو نقاشی های یحیی رویدل در گالری دیلمان اما هم در شکل و هم در مضمون جنسی دیگر از نشانی دادن به مخاطب خود را دنبال می کند. هنرمند در این مجموعه افق بی نهایتی را به تصویر می کشد و چشم اندازهایی آشفته و برزخی  پیش روی مخاطب می گذارد. در این سرآسیمگی جهانی که همه اجزایش از نابودی و تهدید می گویند واضح است که اشارت هنرمند جز به جایی خارج از این ورطه هولناک نمی‌تواند باشد. خارج از مرز، در حالی که افق ناروشن هیچ مرزی را برای رهایی از این وحشت آشکار نمی کند، تا اندازه زیادی دور از دسترس و ناپیدا می نماید. هرچند هنرمند خود را ناگزیر از بشارت گریزگاهی از این کابوس ها می بیند. 

 در توصیف هنرمند از این برآشفتگی‌ها که بر نقاشی هایش حاکم است می‌خوانیم: « در ادامه این زمین‌گیر بودن به ظاهر همیشگی، سراسر جغرافیای هستی‌ام مزین به لاشه زاریست پولادین و مدفون به زیر غبار و خاکستر. رویای عبور از حقیقت این افق مرگ افکن و رهایی از همنشینی این ارواح عزادار مرا وامی‌دارد تا این میهمانی شبانه مرگ را پایان بخشم و هجوم سنگین توفان این تباهی را پس زنم و در هم تنیدگی نا خوشایند را به سمت رهایی طی کنم.کاوش کنم حس کامل را خارج از مرز، خارج از هرگونه تاج گذاری و یا انتخاب جمعی تا به دست آورم خویشتن باکره‌ام را در افق مطلق.»

 در گیرودار تضاد نور و تاریکی

مجموعه نقاشی های اکرم محمودی در  گالری تالار این جا و با عنوان « نه روز و نه آفتاب» که حاصل تلاش چهارسال اخیر اوست، مفهومی بینابینی را دنبال می کند که به طرزی آشکار در عنوان نمایشگاه تبلور یافته است. آثار هنرمند در این مجموعه فضاهای داخلی تاریک و روشن محیط زندگی اش با نورهای لغزان را به عنوان مضمون اصلی این آثار برگزیده است. هنرمند در این مجموعه در گیرودار تضاد نور و تاریکیست، گاهی تاریکی و سایه ها در فضا گسترده می شود و گاه نوری اندک در دل تاریکی اتاق نفوذ می‌کند. نور بی رمق، گریزان، نور غروب معنای هر جسمی را که بر روی آن می نشیند تغییر می دهد. ایده اصلی او همین اضطراب حاصل از تغییر معنای اشیا و فضاهاست.  اما این موقعیت بینابینی به کدام نشانی اشاره دارد؟ هنرمند به دنبال بازنمایی نزدیک به واقعیت فضاهایی که هر یک از ما ممکن است در اطرافمان با آن روبه رو باشیم، همزمان امر بیرونی و درونی را نیز کنار هم می نشاند تا از هرگونه مرزبندی میان عواطف درونگرایانه و واقعیت فیزیکی پرهیز کند. اشاره هنرمند به این ترتیب موقعیتی را نشانه می رود که می تواند به موقعیت اثباتی تعبیر شود؛ موقعیتی که هنر مند دست کم به عنوان بستری برای آشکاری حقیقت در جستجوی آن است یا آن را به نحوی طلب می کند. این وضعیتی است که تضادها در آن به حداقل می رسند و لغزندگی موقعیت‌ها جای خود را به ثبات و پایداری می‌دهد. جایی که تغییر دم به دم معنای اشیا و فضاها رخت بر می بندد و  در پی آن با اطمینان خاطری بیشتر می توان بر آنچه پیش رو پدیدار می شود تعلق داشت.