گستره رنگ‌ها در نقاشی‌هایی بدون مرز

نگاهی به آثار علی نصیر در طول دوران مختلف نشان می‌دهد که این نقاش با یک دغدغه مشخص دوران کاری متفاوتی را پشت سر گذاشته است. او به نظر سیر کار خود را به یک نقطه ایده‌آل رسانده و حالا به سمت یک زبان جدید در حرکت است این هنرمند فهم صحیحی از انتزاع دارد و با رنگ، ذهن ما را به عنصری در واقعیت ارجاع می‌دهد و یا حس آن را می‌سازد تا به واسطه آن حس بتوانیم، خود تصویری از واقعیت پشت سر این تصاویر را، کشف و نمایان کنیم

علیرضا بخشی استوار

«ایستادن در میانه آشوب و زیبایی» عنوان نمایشگاه آثار علی نصیر است که همزمان با چاپ کتاب گفت و گوی امیر سقراطی با این هنرمند، در فضای نمایشگاهی استودیو «009821» به تماشا در آمده است. همزمان با رونمایی کتاب، چند اثر اصل با برخی از آثار بازتولید شده هنرمند در 21 نسخه نمایش داده شد، که مربوط به دوران کاری مختلف این هنرمند و اثری از آخرین مجموعه او است.

علی نصیر از هنرمندان شناخته شده ایرانی، دانش‌آموخته نقاشی از آلمان است و سال‌هاست که در این کشور زندگی می‌کند. این مسئله در بررسی آثار هنرمند از اهمیت فراوانی برخوردار است. علی نصیر نقاشی را در ادامه روند جریان‌های مسلط بر هنر اروپا آموخته است. او به واسطه زندگی درازمدت در این فضا عمل نقاشانه خود را با تاریخ هنر نقاشی در اروپا پیوند زده و استتیک آثارش بسیار وابسته به سیر تاریخ هنر در اروپاست تا از دل این سیر تاریخی به زبان بیانگر خود برسد.

علی نصیر رنگ را خوب می شناسد. قدرت رنگ را خوب تشخیص می‌دهد و در آثارش به واسطه استفاده هوشمندانه از سطوح رنگی، تصویر منحصر به فرد خود را رقم زده و به مخاطب معرفی می‌کند. نقاشی‌های او از لحاظ کیفیت بصری و با توجه به کیفیتی که در فرم دارد، مدرنیستی به نظر می‌آید. حال آن که با حفظ این کیفیت زبانی معاصر نیز دارد.

نقاشی‌های او به واسطه کنش نقاش، نقاشی‌هایی بدون مرز هستند. او به گونه‌ای آثارش را خلق می‌کند که می‌توان آن را در هر فضا یا کشوری به نمایش گذاشت و فهمی یکسان به دست داد. او در قید موضوع نیست و بیشتر وجهی اکسپرسیو و حسی یا شهودی دارد. برای همین به نوعی نقاشی انتزاعی روی می‌آورد که در هر جغرافیایی قابل درک و فهم است.

نصیر به واسطه استفاده از دامنه وسیع رنگ‌ها و ایجاد تضادهای سطحی، دامنه‌ای گسترده‌تر از حس را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و به واسطه حس، با مخاطب خود دیالوگ برقرار می‌کند. همین تاکید او بر رنگ و هندسه بصری به عنوان مهم‌ترین ابزار و مبنا برای رسانه نقاشی، او را بیش از اندازه به درک صحیح مهم‌ترین پروژه مدرنیسم یعنی عبور از واقعیت به انتزاع و درک آن سوق داده است.

این هنرمند فهم صحیحی از انتزاع دارد و با رنگ، ذهن ما را به عنصری در واقعیت ارجاع می‌دهد و یا حس آن را می‌سازد تا به واسطه آن حس بتوانیم، خود تصویری از واقعیت پشت سر این تصاویر را، کشف و نمایان کنیم. او حتی فیگور را هم میان سطوح رنگی حل می‌کند تا آن را به بخشی از یک انتزاع یا حس بدل کند و نه به واسطه عمل بلکه به واسطه حس تصویر ما را تحت‌تاثیر قرار دهد.

او از یک فضای بدون فیگور کاملا وابسته به عناصر هندسی، آرام آرام به سمت یک فضای فیگوراتیو حرکت کرد اما همچنان به شکل انتزاعی نقاشی‌هایش وابسته ماند. واقعیت را میان آثارش حل کرد و با پوسته کارهای گذشته خود به شکلی نامحسوس دست به کار نوینی در سیر کاری خود زد. نقاشی انتزاعی که او امروز نمایش می‌دهد بسیار غنی‌تر، پخته‌تر و کامل‌تر شده است. نصیر با درک قدرت و کیفیت ثانویه رنگ‌ها آرام آرام این حس‌ها را تبدیل به عنصری در واقعیت کرده و با درک تصویر آن عنصر در واقعیت آن را به ساحتی بازگردانده که در ابتدا به آن می‌پرداخته است. او در این مسیر ابعاد و تکنیک‌های مختلفی را به بوته آزمایش گذاشته است. به نظر می‌رسد به واسطه کار روی کاغذ، مقوا، کلاژ به نقطه‌ای رسیده است که حاصل تجربیاتش را که بارقه‌ای از یک روند حساب شده در خود دارد، در دل آثار اخیر خود که بر روی بوم‌های بزرگ به تصویر کشیده شده نمایان کرده است.

او اگرچه فیگور انسانی را وارد فضای آثارش کرده بود اما نوع پردازش به این فیگورها در آثار اخیرش چند بُعدی شده است. او در ابتدا  به سطح ظاهری فیگورها دامن می‌زد و به نظر می‌رسید در میان گستره رنگ‌ها به نوعی این فیگورها را جا می‌داد. این فیگورها پیوستگی با سطوح رنگی نداشتند. اگرچه خود این تفاوت می‌تواند مسئله‌ای برای درک بهتر روند کاری خود نقاش باشد، اما او در آخرین آثارش که در گالری «اُ» به نمایش درآمد این فاصله را از بین برده و فیگورها را در هیئت همان سطوح رنگی به نمایش در آورد. فیگورهایی که در اصل خود بخشی از این سطوح رنگی را به وجود می‌آوردند و تفاوتی با آن‌ها نداشتند اما معنا، حس و ظرفیت‌های برداشت یک اثر را گسترش می‌دادند.

این جهان رنگی برای نصیر معنای خاصی ندارد. او خود را دچار محدودیت نکرده است و از رنگ به‌عنوان یک امکان برای گسترش حس و ارتقای کیفیت نقاشی‌هایش استفاده می‌کند.

نگاهی به آثار نصیر در طول دوران مختلف نشان می‌دهد که این نقاش با یک دغدغه مشخص دوران کاری متفاوتی را پشت سر گذاشته و در خلال یک پروسه از نقطه‌ای به نقطه دیگر رسیده است. به نظر می‌رسد آثار این نقاش در آستانه یک جهش به سمت یک استتیک جدید است. او به نظر سیر کار خود را به یک نقطه ایده‌آل رسانده و حالا به سمت یک زبان جدید در حرکت است. این بارقه‌ها در تغییر شیوه رنگ‌گذاری این هنرمند پیداست و چیزی که به نظر می‌آید آن است که او مدبرانه امکانات فضای جدید کاری‌اش را درون آثار اخیرش گنجانده است که از یک تحول صحبت می‌کند؛ تحولی که باید در آینده منتظر تماشایش بود. با توجه به فهمی که نصیر از کیفیت رنگ‌ها دارد نمی‌توان به یکباره او را در یک فضای نامتعارف متصور شد، اما بازگشتی غنی‌تر به ابتدای این روند و ارائه شکلی کاملا انتزاعی از نقاشی در کیفیتی متعالی‌تر و آزموده شده محتمل است.