فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

داستان فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» اوج موشک باران‌های زمستان تهران 1366 را  در زیرزمینِ تاریک و نمور خانه‌ای که پناهگاه آدم‌های بسیاری از شخصیت‌های فیلم است، به تصویر می‌کشد؛ مکانی که روابط افراد با یکدیگر دستخوش تغییراتی اساسی قرار می‌گیرد؛ بطوریکه همین محل که پناهگاهی برای زنده ماندن افراد از آتش جنگ و بمباران است، تبدیل به مکان قرار گذاشتن‌ آنها برای شکل‌گیری دوست داشتن‌ها و عاشقانه‌های میان‌شان مبدل می‌شود. 

فیلم «بمب، یک عاشقانه» روایتگر موازی دو قصه است؛  از یکسو قصه زن و شوهری را که با هم کلامی ردوبدل نمی‌کنند و روابطشان به سردی گراییده را نشان می‌دهد که در این میان، مرد خانه از گفتن حتی چند جمله عاشقانه به همسر خویش در عجز به‌سر می‌برد؛ و از سویی دیگر داستان دلباختگی و عاشقانه‌ تازه شکفته‌ دو نوجوان را که در هر بمباران در زیرزمین یکدیگر را ملاقات می‌کنند را به معرض نمایش می‌گذارد . سکانس‌های این فیلم به زیبایی هرچه تمامتر نشان می‌دهد که چگونه از دل یک مسئله‌ ترسناک، مهیب و ناامید‌کننده همچون بمب‌باران می‌توان شاهد سبز شدن و شکوفایی عشق و امیدواری میان دو زوج بود.

 در حقیقت «بمب؛ یک عاشقانه» فیلم نوستالژی‌هاست به‌گونه‌ای که با مهارت بسیار، قابلیت ایجاد حس همذات‌پنداری را برای بسیاری از مخاطبان خود بوجود می‌آورد. در این فیلم، مخاطبان شاهد تبلور عشق افرادی هستند در لا‌به‌لای ترس و وحشت و زیر رگبار موشکباران، جوشش آن را تجربه می‌کنند. 

در قلمروی روانشناسی عشق مسئله‌ای است که سالیان طولانی ذهن بشر را درگیر خود ساخته است. به بیانی دیگر عاشق شدن به عنوان یک  فرایند تاثیر‌گذار در رشد و تکامل شخصیت آدمی در‌نظر گرفته می‌شود؛ بطوریکه در پدید‌ایی این حالت احساسی و هیجانی، فرد تمام توجه، احساسات و عواطف خویش را معطوف فرد دیگری می‌کند و او را به عنوان مظهر عشق و زندگی خویش می‌پذیرد و تمام تلاش خود را برای ربودن دل و رضایت وی به خرج می‌دهد.

احتمالا همه افراد یک بار در زندگانی عاشق شده‌اند و جوش و خروش عشق را تجربه کرده‌اند؛ از‌این‌رو می‌توان گفت عشق برای برخی یک خاطره است، خاطره‌ای که یک‌بار در زندگی فرد اتفاق می‌افتد، اتفاقی که یا به وصل می‌رسد یا خیر. اما برای برخی دیگر، عشق یک سبک زندگی است. این دست افراد، که البته تعدادشان متاسفانه زیاد نیست، با عشق زندگی می‌کنند، معشوق آنها، آنقدر برایشان عزیز است که نه با وصال و نه با فراق، از دل آنها بیرون نمی‌رود.

بر‌این اساس نکته حایز اهمیت این مسئله است که تبلور  عشق و تاثیر آن بر تداوم زندگی مشترک با‌‌توجه به نیازهای روانی، امیال و سلیقه‌های اشخاص می‌تواند متفاوت باشد. برای بعضی جذابیت جسمانی مهم است و برای عده‌ای تدیٌن، خصوصیات اخلاقی، شخصیت اجتماعی، سلوک، مهارت‌های کلامی و خلق‌و‌خو اهمیت دارد. برای جمعی دیگر، صمیمیت مهربانی و قدرت ارزش تلقی می‌شود. 

در حوزه روانشناسی عشق نظریات بسیار متنوع و تاثیر‌گذاری مطرح شده است که یکی از معروف ترین آنها متعلق به رابرت استرنبرگ است؛ روانشناسی که در دهه‌های اخیر در‌باره روانشناسی عشق به مطالعات بسیاری پرداخته و براساس نظریات خویش معتقد است که عشق دارای سه بعد صمیمیت (احساس تعلق‌خاطر، وابستگی، دلتنگی و بی‌قراری در غیبت یار، آشکار کردن رازها و مخفی نکردن اسرار، بی مرزی و ارتباط دائم)، تمنای جنسی و عاطفی (تحریک جنسی توسط معشوق و لذت بخش بودن هر ارتباط فیزیکی و همچنین تمنای دائم نوازش و توجه توسط معشوق که موجب ارضای کامل و لذتبخش جنسی ـ روانی می‌شود) و همچنین همدلی (همراهی و همنوایی و اشتراک نظر کامل، در کوتاه مدت هر‌گونه تصمیم و انتخاب فرد منوط به ابراز نظر طرف دیگر می‌شود و در دراز مدت هر‌گونه برنامه‌ریزی برای آینده با مشارکت کامل دو طرف صورت 

می‌گیرد) است.

از اینرو باتوجه به تئوریهای استرنبرگ می‌توان به عنوان نکته پایانی اظهار داشت، میزان عشق و دلباختگی هر فردی بطور مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه گانه مثلت عشق بستگی دارد؛ هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق، قدرت و گستردگی و تاثیر بیشتری در زندگی هر دو طرف خواهد داشت. از اینرو امید است که تمامی انسانها عاشقی را که رخدادی دلنشین و تکمیل‌کننده شخصیت آدمیست تجربه کنند، زیرا به قول شاعر: بحری ست بحر عشق که هیچش کناره نیست!