نیما نوربخش، روزنامه نگار

انیو موریکونه درگذشت؛ آن هم در 92 سالگی. پیرمردی که به نظر من مانندش در تاریخ نخواهد آمد. تنها موسیقیدانی که مجموعه آثارش در حافظه گوشی همراهم تاب می‌خورد و شنیدن همواره‌اش قلبم را می‌لرزاند. در حقیقت کمتر کسی است که به سینما و موسیقی علاقمند باشد و نام «انیو موریکونه» را نشنیده باشد. حتی اگر نامش را هم نشنیده باشید حتما می‌توانید موسیقی استثنایی او در فیلم « خوب، بد، زشت» را همچون بسیاری دیگر از ساکنان کره زمین با سوت بزنید. از آوازه او همین بس که در برخی از فیلم‌هایی که موسیقی آنها را ساخته است نام او قبل از نام ستارگان فیلم آورده شده است.

معتقدم وی یکی از معدود موسیقیدانانی است که حضورش در فیلم‌ها به اندازه خود کارگردان و بازیگران تاثیرگذار بوده است چه آنکه حتی بهتر از آنها می‌دانست چگونه قلب تماشاچیان فیلم را به لرزه دربیاورد.

 موریکونه با موسیقی‌اش در فیلم (مالنا) نشان داد در ساخت آهنگ در هر ژانری نابغه است و آلترناتیوی برای او قابل تصور نخواهد بود. باید پذیرفت بازسازی ترانه معروف  Mal amore no، قطعه زیبای Nella Casa و موسیقی بی کلام متن یکی دیگر از شاهکارهای موریکونه است

هرچند آکادمی اسکار با او سر ناسازگاری داشت چه آنکه تنها یکبار آن هم همین اواخر عمر برای فیلم «هشت نفرت‌انگیز» به کارگردانی تارانتینو به او جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم را دادند. گناهی نابخشودنی برای برگزارکنندگان و هیات داوران بزرگترین فستیوال سینمایی جهان. به هر روی موریکونه رفت و ما را با آثار نابش تنها گذاشت. من اما در این گزارش تحلیلی سعی نکردم همچون اعضای آکادمی اسکار فکر کنم و از این منظر به بررسی جادوی موریکونه در چهار فیلم ماندگار تاریخ سینما پرداختم. فیلم‌هایی که موجب ماندگاری نام و موسیقی او در قلب مردم جهان شد. گزارش را بخوانید و آثارش را بنوشید.

 خوب، بد، زشت (1966)

سومین اثر از سه‌گانه مشهور دلار به کارگردانی سرجیو لئونه، با نام «خوب، بد، زشت» بر پرده سینماها به نمایش درآمد.

کلینت ایستوود هر چه دارد از این فیلم دارد و به گمان بسیاری موریکونه درخشان‌ترین اثرش را در این فیلم رقم زد. بیراه نیست اگر بگوییم موسیقی این فیلم در قالب سوت‌های معروف و درآمیختگی‌اش با ارکستر به جاودانگی مثلث سرجیو لئونه، کلینت ایستوود و انیو موریکونه منجر شد. اثری که درنهایت 53 سال بعد یعنی در سال 2009  با  کسب جایزه از «امنای ملی آکادمی ضبط آمریکا» موجب شد تا موریکونه به تالار مشاهیر گرمی بپیوندد.

اما درباره این فیلم باید اذعان داشت که لئونه وسترن اسپاگتی خوشمزه‌ای ساخت که سه شخصیت اصلی داشت. بلوندی کاراکتر خوب فیلم با بازی کلینت ایستوود، توکو با بازی ایلای والاک که نقش زشت فیلم بود و آنجل آیز با بازی لی وان کلیف که شخصیت بد داستان بود. این سه نفر برای دست یافتن به گنجی که در قبرستانی دفن شده بود با هم رقابت می‌کنند تا آنکه سکانس پایانی فیلم در گورستان با موسیقی پرانرژی و هیجان‌انگیز موریکونه شکل می‌گیرد. او در این سکانس با ترکیب گیتار الکتریک و گیتار اسپانیش و سازهای زهی و بادی، موسیقی دراماتیکی ساخت که انگار قواره شخصیت‌های فیلم‌ است. موسیقی‌ پرشوری که با شلیک نخستین گلوله متوقف می‌شود و دیالوگ دو نفر زنده مانده از این مبارزه جایش را پر می‌کند. موسیقی خالی موریکونه خودش به تنهایی یک فیلم بود و اگر موسیقی را از روی این فیلم برداریم فیلم 50 درصد افت می‌کند. ساز اصلی موریکونه در خلق موسیقی «خوب، بد، زشت» صدای سوت است که توسط جان اونیل نواخته می‌شود و امروز  پس از گذشت حدود نیم قرن از ساخت این فیلم هنوز هم مردم این ملودی جاودان موریکونه را با سوت می‌زنند و از هنرنمایی خودشان لذت می‌برند. او نبرد خیر و شر را با موسیقی تداعی می‌کرد و برای توصیف هر یک از شخصیت‌های اصلی فیلم، تم اصلی را با یک ساز جداگانه اجرا کرد. شخصیت خوب یک موسیقی داشت که با فلوت نواخته می‌شد و شخصیت بد یک موسیقی داشت که با اوکارینا نواخته می‌شد و برای شخصیت زشت از موسیقی عجیبی به شکل نعره انسان بهره گرفت. او حتی در این فیلم با استفاده از سوت، ساز دهنی، صدای ناقوس کلیسا و کیبوردهای ابتدایی شیوه خاصی را در این سبک به‌ وجود آورد که بعدها برخی آهنگسازان از روش او تقلید کردند. موریکونه که معمولاً پس از تماشای تدوین نهایی فیلم، ایده‌های موزیکال را در ذهن بررسی می‌کرد برای خلق تم اصلی موسیقیایی اثر، سه قطعه جذاب داستانی را نیز به فیلم اضافه کرد. نخست قطعه «پادره رامیرز» که قطعه آرامی است و بر اساس تم اصلی نوشته شده و با گیتار اسپانیایی نواخته می‌شود. دوم قطعه «مارستا» که آن هم قطعه آرامی است و با سازدهنی نواخته می‌شود و سوم قطعه «مرگ سرباز» که برای سکانسی با همین نام ساخته شده و با یک آواز کر مردانه شروع شده و با ساز دهنی همراه می‌شود. موسیقی او با آخرین نفس‌های سرباز در حال مرگی که با بلوندی و توکو در صحرا برخورد می‌کند ضمن بیان موسیقیایی همدردی این دو نفر با آن سرباز بازمانده از جنگ داخلی آمریکا، روایت غمگینی را برای تماشاگر به تصویر می‌کشد. شاید جالب باشد بدانید موریکونه و لئونه برای ساخت موسیقی این فیلم از مدت‌ها پیش از آغاز فیلمبرداری درباره آن بحث می‌کردند و بسیاری از قطعات را هم قبل از شروع فیلمبرداری به ضبط رساندند. موسیقی تم اصلی این فیلم در همان زمان بیش از یک میلیون و 500 هزار نسخه در جهان فروش داشت.

 هرچند خود فیلم «روزی روزگاری در آمریکا» تاثیر‌گذار است، اما موسیقی موریکونه به عنوان یک موسیقی مستقل رومنس کلاسیک به‌ یادگار می‌ماند. در بعضی از دقایق این فیلم طولانی، کلامی میان شخصیت‌ها رد و بدل نمی‌شود و تنها موسیقی است که کنار تصاویر گویای همه چیز است

 روزی روزگاری در آمریکا ( 1984)

هنوز هم هر بار که این فیلم را می‌بینم شگفت‌زده می‌شوم. شاهکاری نوستالژیک از سرجیو لئونه با بازی به یاد ماندنی رابرت دنیرو، جیمز وود و الیزابت مک گورن و صد البته موسیقی جاودان موریکونه. فیلمی که به دلیل طولانی بودن (حدود 4 ساعت) دستخوش تدوین مجدد شد و اثرگذاری‌اش کاهش یافت و سبب شد فیلم از جوایز اسکار بی‌نصیب بماند. نام آهنگساز فیلم هم جهت ارزشیابی در عناوین فیلم تصادفاً ذکر نشده بود و موسیقی فیلم نیز با کم‌توجهی آکادمی اسکار در آن زمان مواجه شد.

این در حالیست که بسیاری از منتقدان معتقدند این فیلم برگ زرین دیگری از زوج لئونه - موریکونه است. با همه این تفاسیر «روزی روزگاری در آمریکا» باز هم در بخش‌های مختلف برنده چندین جایزه از جشنواره‌های معتبر بین‌المللی شد. این فیلم اگرچه برای موریکونه جایزه اسکار را به همراه نداشت، اما جوایز مهم دیگری چون جایزه بهترین موسیقی متن جشنواره فیلم بفتا، جایزه بهترین موسیقی فیلم اتحادیه ملی خبرنگاران سینمایی ایتالیا، جایزه بهترین موسیقی متن فیلم از جشنواره منتقدان سینمایی لس‌آنجلس و جایزه گلدن گلوب را به ارمغان آورد. «روزی روزگاری در آمریکا» فیلم بزرگی است. نه به خاطر خرج و مخارجش بلکه به خاطر  تأثیر عمیقی که بر مخاطب می‌گذارد. رومانس سه طرفه‌ای که با نودلز، مکس و دبورا شکل می‌گیرد و  داستان تقابل عشق‌ها و دوستی‌های کوتاه‌مدتی است که هیچ کدام دوام زیادی ندارند. فیلم به تبع این پیام، لحنی نوستالژیک و غم‌آلود دارد. بی‌دلیل نیست که موریکونه، فلوت را به عنوان ساز اصلی موسیقی این فیلم انتخاب  کرده است.

 استفاده بجا و نوستالژیک از ارکستر برای موسیقی این فیلم بسیار پرشور و شنیدنی است. داستان گنگستری که دوره جوانی را پشت سر گذاشته و همواره تحت تعقیب بوده و حالا که به روزهای پایانی عمرش نزدیک شده برای حل راز بزرگ زندگی‌اش به زادگاهش بازمی‌گردد .سکانسی که رابرت دنیرو به بار دوست قدیمی‌اش می‌رود و آنجا به یاد دوستی عاشقانه‌اش با دبورا می‌افتد برای بیننده بسیار دلربا است. به خصوص بازسازی قطعه آماپولا (Amapola) که تم اصلی این فیلم است و با اجراهای مختلف به سکانس‌های دیگر مربوط می‌شود. ملودی این تراک با ریتمی آرام و با نوای سازهای زهی ما را به لذتی نوستالژیک و یک ملودی رویایی نزدیک می‌کند.

قطعه تم دبورا (Deborahs theme) که  تمی عاشقانه است و قطعه(cockes song) که آدم را غافلگیر می‌کند بر فیلم بدجوری دلربایی می‌کند. هرچند خود فیلم تاثیر‌گذار است، اما موسیقی انیو موریکونه به عنوان یک موسیقی مستقل رومنس کلاسیک به‌ یادگار می‌ماند. در بعضی از دقایق این فیلم طولانی، کلامی میان شخصیت‌ها رد و بدل نمی‌شود و تنها موسیقی است که در کنار تصاویر گویای همه چیز است.

جالب است بدانید آنگونه که موریکونه می‌گوید لئونه از وی خواست تا پیش از شروع فیلمبرداری اقدام به ساخت موسیقی متن فیلم کند. چراکه برای تقویت حس بازیگران و رسیدن به ریتم تصویری مناسب، این آهنگ‌ها را زمان فیلم‌برداری پخش می‌کرد تا بتواند بین حرکت دوربین و بازیگران با ریتم موسیقی هماهنگی ایجاد کند.

 اگر نامش را هم نشنیده باشید حتما می‌توانید موسیقی استثنایی او در فیلم «خوب، بد، زشت» را همچون بسیاری دیگر از ساکنان کره زمین با سوت بزنید. از آوازه او همین بس که در برخی از فیلم‌هایی که موسیقی آنها را ساخته نام او قبل از نام ستارگان فیلم آورده شده است

 حرفه‌ای (1985)

اثری جذاب و پرکشش به کارگردانی جورج ناتلر و بازی ژان پل بلموندو که اقتباسی است از رمان «مرگ یک حیوان پوست نازک» اثر پاتریک الکساندر. این فیلم داستان یک مامور اطلاعاتی فرانسوی به نام بومت با نقش‌آفرینی بلموندو است که از طرف دولت فرانسه موظف به اجرای نقشه ترور رئیس‌جمهور مالاگاوی می‌شود. او در این میان توسط پلیس مالاگاوی دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد. بومت دو سال بعد موفق به فرار از مالاگاوی می‌شود و در بازگشتش به فرانسه درمی‌یابد که در طول ماموریتش روابط دولت‌های فرانسه و مالاگاوی تغییر کرده و او قربانی این ماجرا بوده است. از این رو تصمیم می‌گیرد از کسانی که باعث شکست ماموریت و دستگیری او شدند انتقام بگیرد.

این داستان پرکشمکش زمانی دیدنی‌تر می‌شود که موسیقی باشکوه موریکونه با آن همراه می‌شود. چند قطعه موسیقیایی که خودش به تنهایی شما را شیفته خود می‌کند و با ملودی‌های شیوایش فیلم را سکانس به سکانس برایتان روایت می‌کند. به اعتقاد من این بهترین اثر کلاسیک موریکونه است که انصافا پیشروتر از فیلم بود و نوای گوش‌نواز ویولنش حتی جلوتر از فیلم خودنمایی می‌‌کرد. به اعتقاد اهل فن، موسیقی متن فیلم حرفه‌ای از جمله آثار موریکونه است که در گذر زمان هیچ‌گاه فراموش نخواهد شد. حتی گفته می‌شود ناتلر و بلموندو نمی‌دانستند از این موسیقی باشکوه کجای فیلم استفاده کنند. در این فیلم اوج هنرنمایی موریکونه را می‌توان در دو  قطعه موسیقی « Chi Mai»یا به انگلیسی  «who me?  » که فقط در فرانسه یک میلیون نسخه فروش داشت و «Le Vent, Le Cri»  شنید. هنوز در گذر از 30 سالی که از تولید و پخش این فیلم می‌گذرد کسی نمی‌‌داند چرا موسیقی این فیلم نتوانست هیچ جایزه‌ای از فستیوال‌های بین‌المللی به دست آورد. واقعا عجیب نیست؟

 به اعتقاد اهل فن، موسیقی متن فیلم «حرفه‌ای» از جمله آثار موریکونه است که در گذر زمان هیچ گاه فراموش نخواهد شد. حتی گفته می‌شود ناتلر و بلموندو نمی‌دانستند از این موسیقی باشکوه در کجای فیلم استفاده کنند

مالنا (2000)

فیلمی دیگر به کارگردانی تورناتوره با بازی فراموش‌نشدنی مونیکا بلوچی و موسیقی نوستالژیک انیو موریکونه. مالنا زنی زیبا و تنها در سیسیل است که با کشته شدن همسر و پدرش در جنگ جهانی دوم و نداشتن تمکن مالی از سوی افسران آلمانی و تاجری محلی مورد تجاوز قرار می‌گیرد و کم‌کم بدل به یک روسپی همیشه غمگین می‌شود. او توسط زنان روستا هم مورد تهاجم قرار می‌گیرد و موهایش تراشیده و تبعید می‌شود تا آنکه بازگشتش پس از سال‌ها یادآور معصومیت از دست رفته او در حافظه تاریخی مردم می‌شود. در این میان همه آنچه گفته شد از دریچه چشم پسر نوجوانی به نام رناتو بیان می‌شود و اوست که دیوانه‌وار به مالنا عشق می‌ورزد. نخستین بار که فیلم را نصفه و نیمه دیدم اگرچه موسیقی باشکوه و نوستالژیک آن  نظرم را جلب کرد اما بعد از دیدن نام موریکونه در تیتراژ بود که تازه فهمیدم از او رودست خوردیم. این بار دیگر خبری از موریکونه یاغی نیست و موسیقی‌اش هم‌رده با فیلم حرکت می‌کند. گویی تورناتوره و فیلمش حصاری دور آهنگساز ما کشیدند و با هم از یک دریچه به جهان اطراف نگریستند. اینگونه بود که داوران فستیوال‌های سینمایی هم حاصل کار موریکونه را پسندیدند و تا توانستند نام او را در میان بهترین‌ها قرار دادند. انگار آن‌ها موریکونه را اینگونه می‌خواهند و تحمل ترکتازی‌های خلاقانه او را ندارند. اما درنهایت موسیقی این فیلم هم به‌رغم نامزدی جوایز اسکار، گلدن گلوب و فستیوال دی دوناتلو نتوانست موفقیتی کسب کند و تنها به دریافت جایزه روبان نقره‌ای از انجمن ملی فیلم ایتالیا مفتخر شد. به هر روی موریکونه باز هم با موسیقی‌اش در این فیلم نشان داد در ساخت آهنگ در هر ژانری نابغه است و آلترناتیوی برای او قابل‌تصور هم نخواهد بود. باید پذیرفت بازسازی ترانه معروف   Mal amore no، قطعه زیبای Nella Casa و موسیقی بی‌کلام متن یکی دیگر از شاهکارهای موریکونه است.