افسانه فرقدان

همین روزهای اخیر از زبان شهریار وقفی‌پور شنیدم که می‌شود یک رمان را سه نفر بنویسند، یا دو نفر بخش-های اول را بنویسند و نفر سوم پایان‌بندی داستان را بنویسد. اگر چه بسیار از شنیدنش هیجان‌زده شدم، اما یقین داشتم که کاری به‌غایت دشوار خواهد بود. از این روی به‌دنبال رمان‌هایی گشتم که اینگونه نوشته شده باشند که به رمان دوازده صندلی برخوردم. طرح بسیار کلی ماجرا از طرف والنتین پتروویچ کاتایف، طنزنویس روس، به ایلیا ایلف و یوگنی پتروف که در دفتر روزنامه‌ی گودوک، کار می‌کرده‌اند سفارش داده شده و دو نویسنده به این نتیجه می‌رسند که رمان را مشترکاً با هم بنویسند. رمان «دوازده صندلی» سرشار است از شخصیت‌های فرعی و خرده‌داستان‌های طنز متصل به هم. ایلف و پتروف به خوبی برای یک دکمه‌ زیبا پالتوی ارزشمندی دوخته‌اند؛ این دو شریک به خانه‌ها، ساختمان‌ها، کوچه‌ها، خیابان‌ها و شهرهای زیادی سرک می‌کشند و در جست‌وجوی صندلی‌ها قصه‌های متعددی را برایمان تعریف می‌کنند. مثلاً قصه‌ وضعیت صنعت روسیه‌ سال‌های اول بعد از انقلاب اکتبر را.

همچنین به سخره گرفتن بایگانی‌های سازمان‌های منحل شده و کاغذبازی‌های اداری، ترس از دستگیر شدن مدام به جرم بسیاری از اعمالی که بیرون از کتاب زندگی عادی محسوب می‌شوند، شکایت دولت از کمبود بودجه و پیش‌بردن طرح‌های عمرانی‌اش با راه‌اندازی شرکت‌های سهامی، نبود نیروهای متخصص و... تمام خرده‌روایت‌هایی است که مکانِ پیش‌برد قصه را مثل یک صحنه‌ تئاتر پر جزئیات پیش چشمان خواننده روشن می‌کند. روزنامه‌بنویس‌ها و کاریکاتوریست‌ها هم در این وضعیت بیکار نیستند، ستون‌های هر روزه را با طنزهای صدتایک‌غاز و تصاویر گل‌درشت پر می‌کنند و نیروهای مخالف دولت به صرف مخالفت و بدون هیچ هدفی خام جلسات مخفی بی‌کارکرد می‌شوند. این است آن محیطی که آستاپ بندر جوان و آرزومند با هفت‌خطی تمام از سوراخ سنبه‌هایش تغذیه می‌کند، پول در می‌آورد و روسیه را برای پیدا کردن دوازده صندلی چوب گردو با شریک دست‌وپاجلفتی‌اش، ایپولیت زیر پا می‌گذارد. دوازده صندلی، سرگذشت فراز و فرودهای شخصیتیِ سه آدمی است که وسط منجلاب روزمره و زندگیِ غرق در نارضایتی به‌دنبال جزیره‌ گنج می‌گردند. کشیشی با تاریخچه‌ای از راه‌اندازی کسب‌وکارهای ناموفق و شکست‌خورده که زندگی‌اش را در راه رسیدن به ثروتی باد آورده دارد قمار می‌کند و مهم‌تر، شخصیت و مسلکش را هم. صحنه‌های خنده‌دار و البته دل‌خراش درگیری میان رقبا بر سر صندلی‌هایی که یکی از پس از دیگری پوچ از آب درمی‌آیند، خواننده‌ را متأثر خواهند کرد. در آن طرف ماجرا هم ایپولیت است که زیر دست استاد جوان و بچه‌زرنگ قصه که زبر و زرنگی‌اش به دل خواننده می‌نشیند دارد تبدیل می‌شود به مردی که رفته رفته برای پول همه‌کار می‌کند. در یکی از فصل‌های رمان که پول شرکا تمام شده و آن‌ها باید آخرین صندلی‌های قصه را به امید ثروت دنبال کنند، نماینده‌ اشراف سابق در صحنه‌هایی رقت‌انگیز برای پول‌درآوردن لزگی می‌رقصد و گدایی می‌کند.

رمان سرشار است از قصه‌های کوچکی که اگرچه گاهی ماجرای اصلی را کش‌دار می‌کنند، اما به خاطر کوتاه بودن فصل‌ها، تصویری بودن رمان و همچنین طنزی که در سراسر رمان جریان دارد، به‌قدر کافی کشش دارد. از این کتاب فیلم‌های متعددی ساخته‌اند که در مقدمه‌ ابتدایی اثر نام‌شان ذکر شده، مشهورترین این فیلم‌ها دوازده صندلی مل بروکس است که دیدنش می‌تواند جمله‌ در اینجا به‌حقِ «همیشه کتاب‌ها از فیلم‌هایشان بهتر از آب درمی‌آیند» را به خواننده یادآوری کند. تمام آنچه که به‌عنوان جزئیات و ماجراهای فرعی در کتاب نوشته و پرداخت شده‌اند، در فیلم به نفع یک ماجرای تک خطی و سهل‌الوصل از دست رفته، طنازی نویسندگان به مزه‌پرانی بده شده و البته پایان کتاب و فیلم هم با هم تفاوتِ مهمی دارد. در انتهای کتاب متنی آمده به قلم یوگنی پتروف که خاطراتی را از رفیق و همکار درگذشته‌اش، ایلیا ایلف با تلخی و به شیرینی نقل کرده است. اگر برایتان سؤال است که چه‌طور می‌شود یک رمان بلند را دو نفری نوشت، این یکی از رمان‌های ارجاعی خوب است.

در مقدمه آمده است: «دو نفری نوشتن، برخلاف آنچه عملیات ساده‌ ریاضی نشان می‌دهد، نه تنها دو برابر آسان‌تر نیست، بلکه ده برابر مشکل‌تر است. این نه جمع ساده‌ دو نیرو، بلکه مبارزه‌ بی‌وقفه‌ دو نیرو بود، مبارزه‌ای فرساینده و در عین حال ثمربخش».

دوازده صندلی را ایلیا ایلف و یونگی پتروف مشترکا نوشته‌اند. آبتین گلکار آن را از زبان روسی ترجمه کرده و در نشر ماهی به چاپ رسیده است.