آرزو احمدزاده ، راهنمای طبیعت‌گردی

نمی‌دانم خاطرتان هست یا نه آن سفری که به دیار رستم و زال داشتم و به یکی از آرزوهای دست نیافتنی‌ام که دیدن شهر سوخته بود رسیدم؟ در ادامه آن سفر از سیستان گذر کردیم و به سمت بلوچستان راهی شدیم. همیشه می‌گویم هر جایی ارزش یک بار دیدن را دارد، اما به جرات می‌گویم سرزمین سیستان ارزش چند بار دیدن را دارد. از زاهدان به سمت خاش حرکت کردیم. خاش که در لهجه محلی به آن خواش و واش گفته می‌شود، از وش برگرفته شده به معنی خوش آب‌وهوا. اینجا در نزدیکی کوه تفتان دریاچه‌ای واقع شده است که به دریاچه سه دریا معروف است. همان طور که از نام آن مشخص است، از سه دریاچه کوچک تشکیل شده که عمق دو دریاچه در قسمت شمالی کم و اغلب دارای آب گواراست و دریاچه دیگر که نسبتا بزرگ‌تر است، دارای آب دائمی و شور است. کنار دریاچه بهترین مکان برای خوردن صبحانه بود. بعد از صبحانه و کمی استراحت به مسیرمان ادامه دادیم. در ۴۵ کیلومتری شهرستان خاش اثر طبیعی ملی سرو زربین سنگان واقع شده است: سروی که قطر تنه آن حدودا 3 متر است و بلندای آن 30 متر. زرتشتیان برای درختان سرو احترام خاصی قائل بودند از این رو این درختان را موبدان زرتشتی می‌کاشتند، اما بعد از اسلام برای اینکه این درخت‌ها از بین نرود، مردم منطقه  آن را  درخت میرعمر نام گذاری کردند و به‌عنوان زیارتگاه بود که مردم با بستن نخ و تکه پارچه مراد و خواسته‌های خود را از آن می‌طلبیدند.

با سرو قدیمی عکس گرفتیم و به سمت ایرانشهر به‌راه افتادیم. از ایرانشهر دو مسیر برای رسیدن به چابهار وجود دارد: یکی جاده‌ای که از سرباز می‌گذرد و دیگری جاده‌ای که از نیک‌شهر عبور می‌کند، و ما جاده سرباز را انتخاب کردیم. رودخانه سرباز در این منطقه واقع شده است و زیستگاه گاندو تمساح پوزه کوتاه ایرانی است. وجود این رودخانه باعث شده ‌است که این منطقه به بهشت سیستان و بلوچستان تبدیل شود. به سمت کلات سرباز که مرکز تجاری و اقتصادی شهرستان حساب می‌شود رفتیم. هر روز صبح مردم از روستاهای اطراف برای داد و ستد به آنجا می‌آیند و بعد از ظهر برمی‌گردند، از اینرو حال و هوای صبح و عصر شهر خیلی متفاوت است.  کلات قلعه‌ای دارد که مشرف به پاسگاه پلیس است و برای بازدید از آن بهتر است با پاسگاه هماهنگ کنید و علت نام‌گذاری کلات سرباز هم همین قلعه است. بعد از بازدید از قلعه به سمت قلب تپنده شهر یا همان بازار رفتیم. اینجا کشوری دیگر است با انواع میوه‌های عجیب و غریب: گواوا که محلی‌ها زیتون می‌خوانندش، پاپایا که همان خربزه درختی است، موزهای کوچک که هیچ شباهتی به موزهای بازارهای تهران ندارند و البته انواع ترشی که از انبه درست شده‌اند.  آنقدر سرگرم بازارگردی شدیم که مجبور شدیم شب را در سرباز بمانیم و صبح به سمت چابهار حرکت کردیم. در نزدیکی چابهار سمت چپ جاده تصویری می‌بینیم که بی‌شباهت به فیلم‌های فضایی نیست. هر چه جلوتر می‌رویم گویی وارد کره دیگری می‌شویم، آری اینجا کوه‌های مریخی است که البته به کوه‌های مینیاتوری نیز معروف‌اند. از ماشین پیاده می‌شویم و قدم به سرزمین مریخی ایران می‌گذاریم. زمین اینجا پر است از بقایای بدن جانداران دریایی و فسیل صدف، و این نشان از آن دارد که این منطقه روزی زیر آب بوده است و بعدها با رسوبات آهکی پوشیده شده، به همین خاطر رنگ کوه‌های مریخی عمدتا سفید و خاکستری هستند که فضایی وهم‌آلود را تداعی می‌کنند. در سکوت و زوزه باد که لای کوه‌ها می‌پیچد قدم می‌زنم و تنها یک جمله در ذهنم می‌نشیند که:« بلوچستان را باید دید».