لیلا موسی‌زاده

چند آهنگساز ایرانی سراغ دارید که نت‌هایشان در آرزو و انتظار به صدا درآوردن و اجرا، بر کاغذها منتظر و ساکت نشسته‌اند؟ چند موزیسین سراغ دارید که بتوانند از پس هزینه‌های اجاره ارکستر و اجرای قطعات سمفونیک خویش بربیایند؟ چند استاد دانشگاه و آهنگساز حرفه‌ای سراغ دارید که قطعات و آثار ارکسترالشان که بر مبنای موسیقی کلاسیک غربی است و مجال اجرا با ارکستر سمفونیک تهران را یافته باشد؟ اصلاً مگر ارکستر سمفونیک تهران که حالا دیگر لاشه بی‌دروپیکری از آن باقی‌مانده به‌غیراز «پیتر و گرگ» و چند قطعه نام‌آشنای هزار بار اجراشده، اثری از آهنگسازان ایران را نیز در رپرتوار اجرایی خود جای می‌دهد؟ و یا تنها اگر بخواهد پز اجرای قطعات آهنگسازان ایرانی را بدهد قطعه‌ای از آهنگ‌های پاپ رهبرش را به‌عنوان بیز اجرا می‌کند تا آن‌هم نفعی برای رهبرش باشد چراکه هیچ ارکستر سمفونیکی قطعاتش را لایق اجرا نمی‌داند.

ارکستر سمفونیک‌ها در سراسر دنیا تنها آثار واجد شرایط سمفونیک آهنگسازان مطرح و بزرگ دنیا را به خاطر ارزشمندی خود اثر به‌رایگان اجرا می‌کنند چراکه ارزش اجرایی قطعه موسیقی سمفونیکشان این اجازه را می‌دهد و در غیر این صورت برای دیگر آهنگسازان می‌بایست هزینه‌های ارکستر برای به اجرا درآمدن هر قطعه پرداخت شود و ارکستر به‌صورت اجاره‌ای در اختیار رهبر قرار بگیرد و قطعات آهنگسازان بنا به درخواست خودشان با پرداخت هزینه در رپرتوار ارکستر اجاره‌ای جای بگیرد. چراکه ارزش یک ارکستر حرفه‌ای به رعایت اصول حرفه‌ای و هنری در جهت نگهداری صحیح و رشد و ارتقای آن است. و رشد و ارتقای یک ارکستر نیازمند رعایت اصول حرفه‌ای هنری است. ارکستری که به اجرای قطعات سفارشی و فرمایشی و تحمیلی به‌رایگان تن بدهد و یا جایگاه رهبری آن حرمتی نداشته باشد که هرروز بدون ارزیابی شایستگی فردی که می‌خواهد آن را هدایت کند، رهبری آن را به کسی دیگری بدهد که دیگر ارزشمند نیست و جایگاه جدی و حرفه‌ای ندارد. بلکه همانند یک جمع و گروه تمرینی غیرحرفه‌ای است که بدون هدف و اسلوب کار حرفه‌ای هرروز به کاری بدون تأثیر مثبت در نتایج آن مشغول هستند.

و این ارزش ارکستر را باید کسانی که آن را برپا کرده‌اند از ابتدا دانسته و به‌صورت جدی درک کرده باشند تا اجازه ندهند هر برنامه بی‌ارزشی در آن امکان اجرا بیابد. اینجاست که ارزش یک مدیرهنری مجرب را می‌توان به نیکی دریافت که می‌تواند کشتی ارکستر سمفونیک را از ورطه رفاقت و شرایط تحمیلی بیرون بکشد و در آن نماند و اجازه ندهد هر قطعه بی‌ارزشی ولو به درخواست دارندگان ارکستر در آن به اجرا دربیاید. این‌گونه موارد است که نشان می‌دهد در نبود مدیرهنری باتجربه و زبده، و همچنین در نبود شورای فنی-هنری، شرایط بد و بدتر مدام به ارکستر تحمیل می‌شود. آن‌گونه که در این دو سه سال اخیر به ارکستر سمفونیک تهران تحمیل‌شده است و نه از شورای فنی-هنری در آن خبری هست، نه رهبر لایقی دارد و نه دارندگان ارکستر ارزش آن را درک کرده‌اند. ازاین‌رو مدام آن را همچون بازیچه‌ای به رقص درمی‌آورند. روزی با اجرای موسیقی فیلم و قطعات سبک و یا آثار تکراری و روزی با در اختیار قرار دادن دربست ارکستر به یک آهنگساز برای اجرای قطعات و رهبری توأمان. بماند که این مساله زیرکی چکناواریان در متقاعد کردن مدیران دولتی ارکستر سمفونیک تهران و ناآشنایی آن‌ها با این آهنگساز همیشه بهره‌مند از امکانات و بودجه عمومی را نشان می‌دهد. چراکه اگر با او آشنا بودند و سوابق و آثار این آهنگساز را می‌شناختند ترجیح می‌دادند که بودجه و امکانات را در اختیار کسانی بدهند که کمتر بهره‌مند از امکانات دولتی بوده‌اند. حداقل متوجه می‌شدند که چرا در روزگار حکومت پهلوی دوم که آتش تنور ملی‌گرایی داغ بود ایشان نان برای ملی‌گرایی می‌پخت و دم از ایرانی بودن می‌زد و برای جلب‌توجه ملکه و موردعنایت او قرارگرفته قطعه رستم و سهراب می‌ساخت و پیشکش می‌کرد و بعد از انقلاب به‌یک‌باره غایب در ایران بود و در خارج از ایران اسمی از ملیت واقعی خویش نمی‌برد و بعدازاینکه دیگر سکه‌اش در آن‌سوی آب‌ها خریداری نیافت به ایران بازگشت و چون تنور تعلقات مذهبی و تشیع اسلامی را داغ دید نان خویش را در آن پخت و دم از عاشورا و امام حسین زد. برای او فرقی نمی‌کند ملکه در قدرت باشد یا وزیرانی چون حسینی، چراکه از هر دوبه‌یک اندازه منتفع می‌تواند بشود روزگاری با ساخت اپرا برای ملکه و روز دیگر با سرهم کردن چند موسیقی فیلم در قطعه‌ای به نام «رسول عشق و امید» برای دولتمردان دولت نهم. اینکه او می‌تواند در همه دولت‌ها و حکومت‌ها مورد لطف باشد جای بحث در اینجا نیست اما قطعاتش و آنچه ساخته و با ارکسترها به اجرا درآورده و منابعی که به‌رایگان در اختیار او قرارگرفته جای بحث است. ‌چکناواریان بیش از دو دهه است که دیگر به‌عنوان رهبر ارکستر کاری جدی انجام نداده است و تقریباً از این حرفه بازنشسته شده است. اما چون هنوز در ایران به علت ناآگاهی مدیران دولتی می‌تواند از این مساله بهره‌برداری کند مدام در کمین فرصتی است تا بتواند اگر ارکستری را توانست به دست آورد حتی برای یک‌شب فبهالمراد و المقصود؛ همانند سه شب هفته گذشته که ارکستر سمفونیک دربست در اختیار او بود. و یا در تعامل با مدیران دولتی آن‌ها را متقاعد کند که ارکسترها توان اجرای قطعات او را ندارند و اسباب اجرا و ضبط قطعات او را در خارج از ایران و با اجاره ارکستر برایش فراهم کنند. (همان‌گونه که شنیده‌ها حکایت از این ماجرا در سه سال گذشته توسط نامه سفارشی معاونت هنری وقت به یکی از بانک‌های خصوصی برای وام بلاعوض داشت)، و یا مدیران دولتی را تشویق کند تا از او برای مناسبتی درخواست ساخت قطعه‌ای را کنند و برایش بهای هنگفتی را هم بپردازند (همانند آن‌که سال گذشته برای چهل‌سالگی انقلاب 57، بنیاد رودکی به او سفارش داد). و یا قطعات از پیش‌ساخته شده خود را در به‌عنوان سمفونی مذهبی به مسئولین بفروشد همانند آنچه در سمفونی رسول عشق و امید رخ داد چراکه او بخشی از قطعات موسیقی فیلم‌هایی را که پیش‌تر ساخته بود باهم ترکیب کرده بود و با اسمبل کردن موسیقی‌های دیگران در کنار آن، برای آن نام سمفونی را برگزید و به مبلغ هنگفتی اجرای آن را به دولتمردان دولت نهم واگذار کرد.

آیا سپردن چند شب ارکستر سمفونیک تهران به یک موزیسین انحصاری کردن منابع برای افراد خاص نیست؟ ارکستر سمفونیک چطور؟ آیا در اندازه یک ارکستر مناسبتی تضعیف، تحقیر و نازل نشده است؟

بماند که هنوز تصمیم‌گیرندگان بودجه وزارتخانه فرهنگ و ارشاد و مدیران دولتی اندکی دراین‌باره فکر نکرده‌اند که چرا باید از منابع موجود بیت‌المال برای کل مردم و تمام موزیسین‌های این کشور تنها یک نفر این‌گونه به‌صورت خاص، انحصاری و سفارشی بهره‌مند شود؟ و آیا این همان برابری و عدالت در تسهیم منابعی است که وزارت ارشاد باید در کشور جا بیندازد؟ آنهم درجایی که بسیاری از آهنگسازان دانش‌آموخته‌تر و خوش‌قریحه‌تر از پس هزینه‎های اجرای قطعات خویش برنمی‌آیند و ارکستر سمفونیک تهران نیز هرگز مجالی به آن‌ها برای اجرا شدن آثارشان نمی‌دهد. آیا سپردن چند شب ارکستر سمفونیک تهران به یک موزیسین انحصاری کردن منابع برای افراد خاص نیست؟ ارکستر سمفونیک چطور؟ آیا در اندازه یک ارکستر مناسبتی تضعیف، تحقیر و نازل نشده است؟