بهروز آقاخانیان

نگاهی به فهرست آهنگ‌های رپی که در ساوندکلاود دارم می‌اندازم. در این سال‌ها تبدیل به فهرست بلندبالایی شده است. هرکدام از این قطعات به علتی در این فهرست قرار دارند. یا از موضوع ترانه خوشم آمده یا آهنگ و یا Flow رپر نظرم را جلب کرده است. اما بجز اینها قطعات دیگری را هم به یاد می‌آورم که باوجوداینکه موردعلاقه‌ام نبودند ولی بعد از چند سال همچنان داستان یا شخصیت‌های موجود در آنها در ذهنم حک‌شده‌اند. این قطعات همگی در یک نقطه مشترک هستند و آن فرم داستان‌گویی‌شان است.

داستان‌ها از کودکی اطراف ما را فراگرفته‌اند. قصه‌های قبل از خواب، کتاب‌های کودکان، بخش‌های زیادی از کتاب‌های ادبیات در دوران تحصیل، داستان‌های مذهبی مانند ماجرای یوسف پیامبر یا داستان‌های ملی حماسی مانند قصه‌های شاهنامه. تأثیر داستان در درک ما از دنیای اطراف به‌قدری است که امروزه مطالب زیادی راجع به اهمیت داستان‌گویی حتی در مشاغل مختلف مانند بازاریابی هم نوشته می‌شود. ولی چرا داستان‌گویی 

و ارتباط آن با رپ چیست؟

آنچه داستان‌گویی را بااهمیت می‌کند قدرت آن در انتقال محتوا به مخاطب است. به این صورت که ذهن را قادر می‌سازد تا  کلمات و جملات را به‌صورت تصویری در خود ثبت کند. ترانه نیز به‌عنوان گونه‌ای از ادبیات از این قاعده مستثنا نیست. حال‌آنکه ترانه در موسیقی رپ به خاطر طول آن‌که معمولاً حدود 300 تا 500 واژه است، فرصت مناسب‌تری را در اختیار هنرمند برای روایت داستانی کوتاه قرار می‌دهد. نمونه‌های داستان‌گوی موفق و به‌یادماندنی بسیاری در موسیقی رپ آمریکا وجود دارد، مانند Stan از Eminem که داستان یکی از طرفداران متعصب خود اوست؛ یا «رقص با شیطان» از Immortal Technique که داستان جوان رنگین‌پوست حاشیه‌نشینی است که رویای ثروتمند شدن را در سر دارد.

اما این فرم از سرودن ترانه متأسفانه در رپ فارسی کمتر مشاهده می‌شود. آثار بسیاری که حتی باوجود پیام ارزشمند و تسلط هنرمند بر کلمات؛‌ به‌سختی می‌توان محتوای آن را به خاطر آورد. محتوایی که اگر در قالب داستان بیان می‌شد، قصه و شخصیت‌هایش می‌توانستند مخاطب را هر چه بیشتر با خود درگیر کنند و درنتیجه تأثیر بهتری بر او داشته باشند. به‌طور مثال کارهای اشکان فدایی مانند جعبه جادویی یا مستقل، جدا از محتوای انتقادی ارزشمند آنها؛ به‌واسطه نداشتن روایت یا شخصیت در ارتباط بصری و احساسی با مخاطب ناتوان است و به یاد نمی‌ماند.  صحبت در مورد اصول داستان‌نویسی مانند ساخت پی‌رنگ، شخصیت‌پردازی و انتخاب صحیح شیوه روایت، خارج از حیطه این یادداشت است. اما در ادامه سعی می‌شود نمونه‌های از داستان‌گویی در رپ فارسی آورده شود.

قطعه «هدیه» از رضا پیشرو یکی از این نمونه‌هاست. پیشرو بخش‌هایی از داستان زندگی خود در مواجهه با ناپدری و فرار از خانه را در دیالوگی یک‌طرفه با برادرش از طریق راوی اول‌شخص بیان می‌کند.

استفاده از راوی اول‌شخص در داستانی بر اساس مشکلات زندگی، به آن جهت که عمداً هنرمند خود را در قالب شخصیت اصلی استفاده می‌کند لازمه‌اش شجاعت و جسارت هنرمند است. نمونه دیگر ازاین‌دست، «کشتی» از علی سورنا است که برخلاف «هدیه» که فضایی رئال دارد، در بستری شاعرانه و سورئال روایت می‌شود. در اینجا شخصیت اصلی سعی می‌کند برخلاف گذشته منتظر کشتی نماند و خود را با کمک هر عابری که کمکش کند به آب ‌زده و از بدن خود کشتی بسازد تا از «بندر فرار» بگریزد.

بااین‌حال متداول‌ترین زاویه دید در روایت، راوی سوم شخص است. «دختر مامان» از رض، داستانی است کوتاه که شخصیت اصلی آن دختری است از خانواده‌ای سنتی که تن به ازدواجی ناخواسته و تراژیک می‌دهد.

 و یا «پوچ» از Ali Alenor روایتگر خودویرانگری شخصیت اصلی داستان پس از سپری کردن یک روز مشقت‌بار تکراری است. در هر دو مثال راوی سوم شخص در قالب یک دانای کل از تمامی اتفاقات و حالات درونی شخصیت‌ها آگاه است.

 جریان سیال ذهن شکل دیگری از روایت و مبتنی بر تک‌گویی‌های آشفته درونی شخصیت اصلی در مورد خود و محیط اطرافش است. تعدادی از آثار لیبل پلاک مانند «انزوا» از بامداد نمونه‌ای از این نوع روایت است.

قطعات بالا از معدود نمونه‌های داستان‌گویی در ترانه‌های رپ فارسی است. هنرمند با استفاده از داستان، یا سرگذشت و تجربیات خود را بیان می‌کند و یا تجربیات انسان‌های اطرافش را پس از درونی کردن به روی کاغذ می‌آورد. هر دو حالت باعث می‌شود مخاطب ارتباط بهتری با پیام اثر داشته باشد. شیوه روایت داستان زمانی بااهمیت‌تر می‌شود که موضوع اثر بیان اعتراض و انتقاد به وضع موجود است. به‌این‌ترتیب که جلوه شعارزدگی اثر را می‌گیرد و مخاطب را بیشتر با خود همراه می‌کند.