افسانه فرقدان

فرهاد مهراد، یکی از تأثیرگذارترین هنرمندان و روشنفکران معاصر ایران که دو دوره پیش از انقلاب 57 و پس از آن را درنوردیده است، زندگی‌اش اما همچنان در ابهام باقی مانده است. کناره‌گیری فرهاد از فعالیت هنری و خانه‌نشین شدنش موجب شد تا نسل‌های پس از او که حتی در زمان زنده بودنش زندگی می‌کردند، او را به‌درستی نشناسند. اکنون کتاب «چون بوی تلخ خوش کندر» که به جنبه‌های گوناگون زندگی هنری و شخصی فرهاد مهراد پرداخته است، تاحدودی توانسته راه را برای شناختن این هنرمند و موزیسین بزرگ معاصر باز کند. کتابی که نتیجه پژوهش و تحقیق وحید کهندل است و نشر ماهی آن را به چاپ رسانده است.

این کتاب در واقع شرح زیست جهان بیرونی و درونی فرهاد است و به سبک هنری او چندان توجهی ندارد. بررسی سیر زندگی فرهاد در این کتاب نشان می‌دهد که او تمام عمر می‌خواسته تا «متفاوت» باشد و در زندگی هنری و شخصی راهی را برود که شبیه دیگران نباشد. بی‌گمان حسی که او را ارضا می‌کرده «کسی» غیر از دیگران بودن است. به همین علت در جای‌جای کتاب می‌خوانیم که چه‌قدر او نگران «مبتذل» بودن است و این نگرانی او را به قلمرو وسواس‌های گوناگون کشانده است، از وسواس درباره اتوی لباس تا انتخاب شعر و کلماتش.

خدا، مزه شیرین جهان تلخ

شاید اصلی‌ترین پرسش حیرت‌انگیزی که این کتاب ایجاد می‌کند برای خواننده‌ای که با رویکرد تحلیلی شناختی رفتاری آن را می‌خواند این است که: چگونه مردی می‌تواند این‌گونه تلخ به جهان بنگرد؟ تلخی که می‌تواند زاییده احساس بی‌خدایی و پوچ دانستن نظام خلقت باشد؟ او حتی در برابر تقاضای وزارت ارشاد که عکس بهتری را روی کاستش بگذارد به ارشاد نامه می‌نویسد و زیر بار نمی‌رود که به قول خودش تصویر خوش و خرمی روی جلد کاست بگذارد، اما همین فرهاد کسی است که:

«در گوشه‌ای از کافه‌های آن روز دغدغه نیایش دارد، یا هنگام راه رفتن در پارک نگران نمازش هست و برای اجرای خوب به درگاه خدا دعا می‌کند و هر پنج‌شنبه می‌رود تا سر قبر مادرش فاتحه بدهد. در ازدواج می‌خواهد که برایش استخاره کنند و این همه اهل بخشش است و برای مادرش خیرات می‌کند؟»

عزتمندی کانون نگاه فرد فرهاد به زندگی

فرهاد روی نوشته‌هایش عدد ۱۵۹ را می‌نویسد که با حروف ابجد می‌شود «هوالمعز». در این کار او رمزی است که باید آن را گشود تا شیوه زیستن او را فهم کرد. رمزی که نقطه اتصال روان او با درک عزت خداوندی است. شاید رسیدن او به این نام خداوند، اشاره‌ای به خدایی باشد که به او اراده رهایی از ذلت اعتیاد داد و مایه تن ندادن او به ابتذال‌های رنگارنگ. رسیدن به درک حضور چنین خدایی است که اجازه نمی‌دهد با این همه حس تلخی که از جهان داشت، دست به خودکشی بزند یا به‌رغم اصرارهای رفقای قدیمی راضی به زندگی در خارج از کشور نمی‌شود و در ایران خاموش و فقیرانه زندگی می‌کند و اتومبیلش می‌شود یک پیکان وانت. وانتی که با آن تا آنجا وحدت روانی پیدا می‌کند که برایش دفترچه شرح احوال می‌نویسد. 

«چون بوی تلخ خوش کندر» کتاب بسیار ارزشمندی و پرمعنایی است برای کسانی که می‌خواهند در زندگی الگوهای شایسته‌ای داشته باشند الگوهایی که با اراده پولادین در نبرد با زشتی‌های درون و برون در زندگیشان مبارزه کرده‌اند

شگفت آن‌که فرهاد زیر همین عدد ۱۵۹، در بسیاری جاها، عبارت «هوالغفور الشکور» را می‌نویسد که می‌تواند حکایت‌گر احوالات درونی او باشد. فرهاد حضور خدایی را احساس می‌کند که غفور است و شکور، خدایی که می‌بخشد. اما فرهاد چرا از میان این همه اسمای الهی شکور را برمی‌گزیند؟ نمی‌توان حدس زد مردی چون او که این همه تلخ‌کام است چنان نامی را چرا برگزیده است و «شکور» بودن خداوند در ذهن و تجربه او درونی چه معنایی داشته است؟

اهمیت این کتاب

«چون بوی تلخ خوش کندر» تصویری از فرهاد را ارائه می‌کند که می‌تواند برای بسیار از جوانان هنرمند امروزی درس‌آموز باشد. این کتاب شرح ظهور یک اراده در حال قوی شدن و متفاوت بودن است. این کتاب شرح ظهور اراده‌ای تنهاست که پیش از هر چیز روبروی صاحبش می‌ایستاد و او را به دگرگون شدن می‌خواند. این کتاب را باید چونان آیینه‌ای دانست که زوایای چهره جدی و چند بعدی فرهاد در آن پدیدار شده است.

ویژگی‌های فرهاد

در لابه‌لای کتاب به مناسب‌های گوناگون می‌توان دید که فرهاد ویژگی‌های منحصر به فردی دارد که به پاره‌ای از آن‌ها می‌پردازیم:

- داشتن روحیه و رویکرد ساختارشکنی که اولین بار در حشر و نشر با دوستان اقلیتش و گریختن از خانه در هنگام تحصیل در دبیرستان پدیدار می‌شود.

-حشر و نشر با مردمان دیگر ادیان به‌رغم پایبندی مذهبی شخصی.

- نداشتن ارتباطات بی‌قاعده با زنان با توجه به آزادی‌های زمان او و بازی ندادن دیگران.

- تقید به آداب شریعت با تفسیری خاص.

- گرایش‌های بدون تظاهر و معتدل انقلابی.

- هشیاری مستمر او بر یاد کرد نام خداوند در نوشته‌ها و یادداشت‌ها.

- کتابخوانی زیاد او.

- کنترل نیروی قضاوتگر و تخریبگر دیگران. (او از اظهارنظر درباره دیگران با عبارت نمی‌شناسم یا اطلاع ندارم یا نشنیده‌ام پرهیز می‌کرد)

- خانواده دوست بودن.

- تواضع و فروتنی.

- آشنایی با متون عرفان مانند مولانا و حافظ.

- ایران دوستی عملی او.

- عصبی بودن.

- با ارادگی در رهایی از اسارت‌ها

اشکالات کتاب

این کتاب هم مثل هر کتاب دیگری خالی از ایراد نیست. ایرادهای محتوایی و ساختاری در آن به چشم می‌خورد که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

- فهرست کتاب بسیار کلی است و نمی‌توان خیلی از مطالب را در آن به راحتی پیدا کرد.

- پاره‌ای از مطالب چند جا تکرار شده است.

- چینش مطالب سیر منطقی ندارد، هرچند نویسنده آن کوشیده تا آن را به‌صورت خطی - تحلیلی بنگارد اما در عمل چندان نتوانسته است که مطالب را به صورت تألیفی منسجم درآورد.

- تمام کتاب را در واقع می‌توان روایت همسر فرهاد دانست. اما شخصیت او از ابتدای کتاب مجهول می‌ماند و در ص ۱۵۲ از همسر فرهاد به ‌نام پوران گلفام سخن به میان می‌آید، سپس در ص ۱۵۳ در زیر تیتر  «فرهاد از زبان همسرش» بیوگرافی خانم گلفام و چگونگی آشنایی‌اش با فرهاد مطرح می‌شود. این درحالی است که پیش از صفحه ۱۵۲ در کتاب مفصل مطالبی درباره بعد از ازدواج این دو سخن به میان آمده است و در طول این صفحات خواننده پرسش‌های بسیاری دارد که فرهاد چگونه ازدواج کرد و این زن چگونه پا به زندگی او گذاشت.

- بسیاری از بریده‌های روزنامه‌های آمده در کتاب خوانا نیستند و خواننده کنجکاو حتی نمی‌تواند بفهمد که این مطالب از چه روزنامه‌هایی و در چه تاریخ‌هایی است.

- گردآورنده می‌توانست در یک گاه‌شمار دو صفحه‌ای مسیر زندگی و حوادث مهم زندگی فرهاد را نشان دهد.

- نگارنده می‌توانست با مصاحبه و مکاتبه با افرادی مانند دکتر الهی قمشه‌ای و صلحی‌زاده (در صورت زنده بودن) و با پاره‌ای از افراد در داخل و خارج از کشور با شیوه‌های گوناگون تماس برقرار کرده به کتاب جامعیت بهتری بدهد و شخصیت مهمی چونان فرهاد را بیشتر بشناساند.

- تطبیق توضیحات مطالب کتاب با عکس‌ها کمی دشوار است زیرا عکس‌ها شماره ندارند.

این کتاب در واقع شرح زیست جهان بیرونی و درونی فرهاد است و به سبک هنری او چندان توجی ندارد

با تمام آنچه گفته شد باید گفت «چون بوی تلخ خوش کندر» کتاب بسیار ارزشمندی و پرمعنایی است برای کسانی که می‌خواهند در زندگی الگوهای شایسته‌ای داشته باشند. الگوهایی که با اراده پولادین در نبرد با زشتی‌های درون و برون خویش در زندگیشان مبارزه کرده‌اند. کسانی که تابلوی زندگی زیسته (نه گفته) آنان، نمایشگر تجربه عملی این بیت خواجه شیراز است که:

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقّدر است