یک نگاه تحلیلی به اجرای کنسرت در موزه هنرهای معاصر
معین فرزاد
نگاهی به اجرای نهم آبان هزاروچهارصدوچهارِ ارکستر مدرن یارآوا در رویداد موزیک تِک شماره یک به همت کانون موسیقی موزه هنرهای معاصر ایران
کیوریتور: مهدی جلالی / مدیر پروژه: علی مغازهای
برای موزه هنرهای معاصر، فصل پاییز آغاز و نقطه عطف بوده است. خواب خاکستریاش گویی از سروصدای اجرای آبان ۱۴۰۴ تحت عنوان در جستجوی صدا، جایی که پذیرای ۱۱۳خواننده و نوازنده و ۵۰ آهنگساز در گالریهای خویش بود، سبُک گشته است.
در زمان ریاست رضا دبیرینژاد، موزه پلی به گذشتهی خویش زد و فلسفهی وجودی خویش در جریان هنر معاصر را به رخ کشید. شیوهی اجرای منحصر بهفردی از بخششِ فضا حاصل شد و مسیر، جایگزین صندلیهای سالن شد. خبری از جایگاه ویژه نبود و صندلی خالی معنی نداشت. تماشاگران، بخشی از بافت اجرا و موسیقی بودند تا به جایی که همهمه را نمیشد نشنید. این سیر دمادم، تابیدن اصوات بر مکان را منعکس میکرد. درخششی که از هر منفذ ساختمان بیرون تابید و دوباره سایهی آن را بر خویش شاهد شد.
گاهی احساس، نیازمند چرخهی هیچ است... تا از سودجویی، مصلحتاندیشی و حتی از جستن، خلاص شود. ما جویندهی چه بودیم آنگاه که صدا ما را میخواند؟ در برخورد با کدام قطعه، شنیدن بر ما تحمیل میشد؟ بذل غیرقابل تصوری از مکان، زمان، اجراگر و شنونده، رخداد داد به عبارتی مکان، زمان، اجراگر و شنونده نه آنکه کامل باشند یا نقصی نداشته باشند، اما صدِ خود بودند تا تجلیای از استعداد بالقوه در این دایرهی جغرافیایی یادآور شود. این بذل بیش از اندازه نبود بلکه غیر قابل تصور بود، چنان که انتظار و اجباری بر ذهن تعریف نمیشد.
فرض شود قرار بود نظرسنجیای از اجرا داشته باشیم با چهارگزینه: الف) ناخوشایند ب) خوشایند ج) بهتر میشد باشد د) گزینه الف و ب
اگر گزینهی الف پاسخ بود و ناخوشایندی را میخواستیم علامت بزنیم فقط مربعش را پر میکردیم و تشریح و اثبات نیاز نبود چرا که کاملا قابل پذیرش بود و از آن سو خوشایندی در چهرهها عیان بود. به نظر میرسد گزینهی ج به دلیل چهار صدی که رخدادِ اصلیِ این رویداد بود -مکان، زمان، اجراگر و شنونده- با احتمال کم همراه باشد و البته امکان دارد مخاطبِ آرمانگرایی، طبق روال ذهنیاش در اجراها به دنبال آجرهای برجی بلندتر، اغلب انتخابش گزینهی جیم باشد با این حال، امکان داشت در پایان منصرف شود.
اما گزینهی د، جنجالی است که در طبیعت هنر معاصر قرار و بیقراری دارد. هر دو و یا هیچکدام است. خوشایند و ناخوشایندی تمثیلی از قرار و بیقراریِ چرخهی هیچ است، مبدا و مقصد نامفهوم است. نقطهی مقابل پراگماتیسم که در کنار ظاهر موجهاش، خرد را نشانه گرفته است و همه چیزگراست و به فراخور زمان، مخالفت میکند و یا موافقت. بدین ترتیب امیال، ابزاری در جهت رسیدن به مقصدی مشخص هستند و اینگونه هنر هم به فراخور موقعیت، مصرفی میشود. برعکس هنر مدرن که به دنبال عایدی مشخصی نیست و سنتِ سیرِ بدونِ مقصد را میپسندد، در غایت رسیدن به مقصد، آن را پس میزند. حمیدرضا شعیری در پاورقی کتاب نقصان معنا (عبور از روایتشناسی ساختارگرا: زیباییشناسی حضور)- نوشتهی: آلژیرداس ژولین گرمس- توضیحی از روایتهای مدرن ارایه میدهد: «در روایتهای مدرن، درست در لحظهای که امکان دستیابی به چیزی در جهان فراهم است، ناگهان سوژه آن را پس میزند و در برابر آن طغیان میکند. بنابراین، روایت مدرن به دنبال تصاحب نیست، بلکه در پی یافتن چگونگی حضور خود در برابر حجم وسیع جریان هستی است.» ص ۷۳ نشر خاموش چاپ اول ۱۳۹۸
در این اجرا مخاطب و هنرمند هر دو با مسیر رابطه دارند و چندگانگی در یک زمان رخ میدهد. گاه تماشاگر شنونده شده و به سمت یک سوژهی صوتی حرکت میکند و گاه برعکس، سوژهی صوتی به سمت مخاطب حرکت میکند و یا دورتر میشود و لحظهای دیگر، شنونده تماشاگر شده، توامان این دوری و نزدیکیها هستند.
ما قبل از ورود به موزه هنرهای معاصر از هر صدایی و موسیقی و پیامی ناخواسته در جمع ترافیک شهری و دیجیتالی و حتی در تنهایی ژرفتری که از جزایر فردی حاصل شده است از پیامها لبریز شده بودیم و پس از سیاحت از گالریهای ۳ تا ۸، در گالری ۹ آنچه رخ داد سرریز شدن پیامها بود. مخاطب وارد بعد عاطفی در دل سروصدا و نویز شده بود، مانند چیزی که هنگام از دست دادن، عزیزتر میشود. در واقع داشتیم آلودگی و سیگنالهای ناخواسته را از درون خارج میکردیم. در نقطهای پر سروصدا میدانستیم اجرای نت سکوت نابجا است برعکسِ جاهای دیگر که گاهی از رسیدن سکوت استقبال میکنیم و حظ میبریم.
از این وارونه شدن مسیر آرامش، وهمی خاص، عارض شده بود که حداقل برآیند آن برای شنیدن اجراهای بعدی این بود که نسبتا بیتفاوتتر باشیم، تا حدی که قطعات موسیقی گاه یادآوریای از سونوریتهی سازها شود و گاهی نوازنده و خواننده نقش نحیف خود را با در نظر گرفتن تبحر آهنگساز اجرا کنند. این تبادل پس از سرریز شدن پیامها در راهروهای موزه، مخاطبی فیلترشده را که در عین مدهوشی، هوشیارتر بودند به وجود آورد و نوعی انبساط شنیداری فراهم شده بود که متفاوت با شنیدن قطعه از لوح فشرده است.
بیتفاوت شدن و حتی جلوهای از آن را تمرین کردن، رابطهای را رقم میزند که برخاسته از فلسفهی هنر معاصر است؛ جزییات بیشتری را ادراک میکنیم با آنکه تفسیر و هدفِ خاصی نقش نمیگیرد. این فرم از اجراها که گروهی از ساختهها و نویزها در قالبی و کالبدی واحد، هماهنگ میشوند را به مانند سرریزیِ حروف و کلمات، میتوان سیاهمشق نامید.
این امکان حتی در اقسام شنیداری کلمات برای شعرخوانی و شرح یک غزل واحد وجود دارد که صدای گویندگان در مکانی مانند گالریهای موزه به نقطهی سرریز شدن برسد و تجربهای محض از شنیدنِ شعر، کلمه، آوا، همهمه و لحن به ذهن گسیل شود. بهواقع به جای آنکه مخاطب در طول یک گفتار و یا ساخته قرار گیرد در عرض چندین قطعه، گفتار، صدا و حتی آثار تجسمی قرار گیرد که این تعامل نزدیک به علم هارمونی وکنترپوان است و مخاطب در جای یکی از خطوط موسیقایی مینشیند و کشش و داینامیک خود را تعیین میکند. به عنوان مثال در نمایشگاه نقاشیهای سیاهِ ا. د راینهارت، بستر خارقالعادهای از هماهنگی رخ داد. هر نت، جمله و سکوتِ بداههای، برای تماشاگر قابلخوانش بود. جان کیج نیز در قطعهی چهار دقیقه و سیوسه ثانیه، خطوط هماهنگیِ فضا، آکوستیک و تماشاگر را، با قطعهاش ترسیم کرد.
ناظر در رویارویی با هنر رئال از فصاحت خود میکاهد و برعکس در ارتباط با هنر انتزاعی و سیاهمشقها خواهد فهمید تا بخشی از این آبستره نباشد چیزی نخواهد دید و نخواهد شنید و نخواهد سرود. قطعا کیفیتی نامفهوم در فهمش، ایجاد آفرینشگری و دخیل بودن در خلق اثر را روا میدارد. هنرهای انتزاعی بیمفهوم نیستند، بلکه از ویژگی نامفهوم بودن، ایجاد کیفیت میکنند و در صفِ اندیشه و خیال، تو را وا میگذارند بیآنکه مطمئن باشی نان به تو خواهد رسید یا نه.
در تمام گالریهای موزه، این خطوط در کلافی، در بهترین زمان از دههها سکوتِ موزه هنرهای معاصر، در تاریخ ۹ آبان ۱۴۰۴ در هم پیچید به نحوی که وقتش اکنون بود. حتی احساس میشد در ۹ آبان ۱۳۹۹ این حد از شکوفایی به ظهور نمیرسید.
بیشک معجزهای در علم رخ خواهد داد و صداهای ضبطشده از اجراهای موسیقی دوباره مورد آنالیز قرار خواهند گرفت، تا در شنیدنِ امواجِ فرا و فروصوت، افزونتر از لرزهنگاریِ آکوستیکِ فضای اجرا، دادههایی مافوق تصور، درک شود و همراهی نویزها با آثار اجرا شده، مؤلفههای معناداری در تاثیرگذاری آنها بر اجرا، در هنگام ضبط نشان دهد. به نظر میرسد ارادهی آن لحظهی خاص در اجرای آبانِ هزاروچهارصدوچهارِ موزه هنرهای معاصر، قابل لمس باشد و یک گزینهی الفی هم در توصیفش بگوید: «با آنکه ناخوشایندم بود، اما فراموش نشدنی بود.».
دیدگاه تان را بنویسید