محمدحسن خدایی

در این سال‌هایی که گذشت یکی از مباحث تکرارشونده فلسفی مربوط می‌شد به گذار جامعه ایرانی به مدرنیته و عبور از سنت. گو این‌که مفهوم «سنت» توسط مدرنیته ساخته شده بود تا در قالب یک دوره تاریخی که مربوط به گذشته است و از مد افتاده، برای حقانیت جهان مدرن بکار گرفته شد و در صورت امکان طرد شود. 

به دیگر سخن، خود مفهوم «سنت» برای انسان معاصر بیش از اندازه نامتعین و غیرقابل اندازه‌گیری است و بیش‌وکم به کار موجه‌سازی جهان مدرن و بخصوص سرمایه‌داری متاخر می‌آید. اما هر چه هست این مرزبندی فلسفی و تا حدودی تاریخی مورد قبول بسیاری از مردمان جهان قرار گرفته و حتی در بحث‌های مربوط به فرهنگ و هنر در قالب پژوهش‌های علمی منتشر شده است. 

«فرهنگ» به مثابه یکی از عرصه‌های مهم زندگی اجتماعی، تضاد حل‌ناشدنی سنت و مدرنیته را عیان کرده و راهکار جهان مدرن را دوری از سنت‌های هزینه‌زای گذشته معرفی کرده است. به تبع این رویکرد هستی‌شناسانه به گذشته ذیل مفهوم سنت، نهاد اجتماعی تئاتر که یکی از فضاهای همیشه حاضر در این تاریخمندی است ترجیح می‌دهد گذشته را از نگاه چشم مدرنیته بازخوانی کند و در پی فرم‌های نمایشی تازه باشد. 

نباید از یاد برد که در تمامی این سال‌ها عده‌ای از اهالی تئاتر با نگاهی به گذشته تاریخی سرزمین پهناور ایران و مفهوم بسیط «ایران فرهنگی»، در پی فهم نظری چیزی تحت عنوان «نمایش ایرانی» بودند. 

این هنرمندان معتقد بودند که مواجهه نمایش ایرانی با تئاتر مدرن اروپایی، گریزناپذیر است و می‌بایست گفتگویی انتقادی مابین‌شان برقرار شود. مطالعه در این رابطه می‌تواند حاوی این نکته مهم باشد که منازعه قدیم و جدید در حوزه هنرهای نمایشی، همچنان پایان نیافته و نمی‌توان با خیالی راحت، مرزی مابین نمایش ایرانی و تئاتر غربی مشخص کرد. 

    در زمانه پسامدرن، شاهد شکل‌گیری اجراهای التقاطی و بوجود آمدن فضاهای هیبریدی هستیم که نتیجه‌اش، تلفیق گذشته با زمان حال است و ممزوج شدن نمایش ایرانی با تئاتر مدرن اروپایی. 

بنابراین هر تقلایی که در پی خالص‌سازی فضای هنری و تولید تئاتر مدرن غربی در جغرافیای ایران باشد، پیشاپیش به شکست منتهی شده و لاجرم رگه‌هایی از نمایش ایرانی در غربی‌ترین اجراها خواهیم بود. صد البته هنرمندانی چون حسین جمالی که آگاهانه به این جهان التقاطی آگاه هستند و خلاقانه به آن می‌پردازند مدت‌هاست که در پی آشتی دادن این فضای دوگانه‌اند. 

حسین جمالی در مقام یک پژوهش‌گر تئاتر، ابایی از طرح این واقعیت ندارند که اجرایی که بر صحنه ‌می‌آورد رنگ و بویی از هر دو جهان را دارد و التقاطی است. در جهان فکری جمالی که «عروس انار» نام گرفته، روایتی معاصر بر اساس اصول دراماتیک از داستان‌ها و افسانه‌های محلی ایرانی تولید می‌شود که می‌خواهد برای مخاطب طبقه‌متوسطی شهر تهران قابل فهم باشد. 

نمایش «عروس انار»، در همین حال و هوای هیبریدی تولید شده و با هنرنمایی بازیگران حرفه‌ای، توانسته فضایی مملو از آواز، رقص و امر دراماتیک را برگرفته از هر دو جهان قدیم و جدید بسازد. حسین جمالی با بهره‌گیری از فلکلور ایرانی، قصه‌هایی شناخته‌شده از مواجهه مردم عادی با باغ‌های انار را انتخاب کرده و از نو روایتی دراماتیک تعریف می‌کند که مبتنی است بر برگزاری مناسک مردسالارانه نام‌آشنا. 

ماجرای نمایش در یک ناکجاآباد و زمان اکنون می‌گذرد. درختی نمادین در میانه صحنه قرار گرفته که شاخ و برگی از فلز دارد و از شاخه‌هایش داس آویزان است. این درخت که جان دارد و «فربد فرهنگ» نقش او را بازی می‌کند، قدرتی شگرف دارد و می‌تواند بر بارآوری باغ انار تاثیر منفی بگذارد. 

برای جلوگیری از این اتفاق ناگوار می‌بایست یکی از دختران روستا به عقد درخت درآید و از او فرزندی به دنیا آورد. نمایش «عروس انار» نقدی است تند و تیز بر مردمانی گرفتار تقدیرگرایی‌ که ترجیح می‌دهند دختری باکره را قربانی رونق اقتصادی کنند. اما فرجام کار، نوعی از رهایی مردم به واسطه همکاری و همبستگی با یکدیگر است. جایی که نمایش با امید به پایان می‌رسد و این چرخه هولناک مردسالاری متوقف می‌شود.

   به لحاظ طراحی صحنه با فضایی انتزاعی و کمینه‌گرایانه روبرو هستیم. همچنان‌که گفته شد یک سازه بزرگ که تداعی‌گر درخت کهنسال روستا است، در میانه صحنه تعبیه شده و اغلب حوادث نمایش، بر گرد این درخت عجیب و غریب به وقوع می‌پیوندد. چند نیمکت در صحنه است که به وقت ضرورت جابجا شده و فضاهایی همچون مطبخ را برمی‌سازد. 

اجرا در لحظاتی که به سمت آواز، رقص و شوخ‌طبعی می‌رود تماشایی است و گاهی در عزیمت به سوی شیوه‌های نمایش ایرانی، در دام ملالت و کندی ریتم می‌افتد. سیاست اجرا در بکارگیری از مولفه‌های نمایش ایرانی گاهی دچار کلیشه و تکرار همان راه‌های قدیمی است. اما با تمام این نکات، نمایش «عروس انار» توانسته تعادلی مناسب مابین امر تراژیک و سبکبالی شوخ‌طبعانه کمدی برقرار کند. 

   یکی از نقاط قابل اعتنای اجرا بی‌شک طیف متنوعی از بازیگران حرفه‌ای است که توانسته‌اند شخصیت‌های نمایش را جان بخشیده و باورپذیر کنند. البته باید این نکته را گوشزد کرد که در نمایش «عروس انار» ما با جهانی مدرن به شکل چیزی که امروزه در زندگی روزمره شهری تجربه می‌کنیم طرف نیستیم و شاید بتوان با اغماض اغلب بازیگرانی که بر صحنه حاضر می‌شوند را ایفاگر نقش آدم‌های تک‌بعدی روستاهای قدیم دانست. 

حتی نمی‌شود آنان را تیپ اجتماعی فرض گرفت. بازیگرانی چون رامونا شاه، الناز سلیمانی، فربد فرهنگ، لویی سیفی، آرش غلام‌آزاد، سالار دریامج، بهاءالدین مرشدی، ‌مژگان چارانی و مائده کیوانی در این نمایش حضور داشته و اغلب‌شان با مهارت از پس نقش خویش برآمده‌اند. 

ترکیبی از ژست‌های بدنی ایستا، مهارت آوازخوانی و خلق کاراکترهایی که پایی در گذشته این مملکت و پایی در اطوارهای جهان مدرن دارند. رامونا شاه در نقش عروس انار فعلی و مادر فرزندی که عاشق عروس انار بعدی است، حضوری موثر دارد. زنان نمایش مهارت خوبی در آوازخوانی داشته و از این بابت، اجرای عروس انار را به لحاظ بصری و شنیداری، واجد ارزش افزوده کرده‌اند. 

لویی سیفی که نقش پندار را بازی می‌کند بعد از سال‌ها به فضای تئاتر بازگشته و به نسبت توانسته نقش جوان عاشق‌پیشه عروس انار بعدی را بازی کند. همچنان‌که سالار دریامج به عنوان ناظم‌االدوله با آن هیبت منحصر به فردش، به خوبی از پس خباثت حاکم برآمده و توانسته بار دیگر بازی به یاد ماندنی از خود به یادگار بگذارد. 

   در نهایت می‌توان نمایش «عروس انار» را در کارنامه حسین جمالی مثبت ارزیابی کرد. اما همچنان تا رسیدن به منزل مقصود و بر صحنه بردن یک اجرای تماشایی، این کارگردان باتجربه می‌بایست کار بیشتری صورت دهد و ظرفیت‌های ادبیاتی و نمایشی گذشته ما را از طریق فرم‌های تجربه‌نشده به صحنه آورده و مخاطبان را شگفت‌زده کند. 

نمایش عروس انار با آن‌که گاهی در دام بازتولید گفتار مردانه می‌افتد و بر مردانگی و غیرت تاکید می‌کند اما در کلیت‌اش، تلاشی است برای صدا دادن به بدن زنانه و رویت‌پذیر کردن حضور سرکوب‌شده زنان این مرز و بوم. باید به انتظار نشست و ادامه فعالیت هنری حسین جمالی و گروه اجرایی‌اش را پی گرفت. 

شاید تلاقی جهان قدیم با شتابناکی جهان جدید به آزمونی فیصله‌بخش منتهی شود که در آن بار دیگر از یک منظر محلی بتوان حرفی جهانی زد و به استقبال تکثر و همزیستی مسالمت‌جویانه مابین ابنای بشر رفت. 

در این مسیر بهتر آن است که بار دیگر گذشته احضار شود و با دانش امروزی، تئاتری معاصر تولید کرد که علاوه بر سرگرمی بتواند فرهنگ عمومی جامعه را ارتقا دهد. همان زمانی که یک دختر جوان به زور قرار است با یک درخت وصلت کند اما با مداخله مردان و زنان روستا این فاجعه هرگز رخ نمی‌دهد. در همان دقایقی که خوانده می‌شود «امروز که روز جشن و سروره، فردا که بشه باز دوباره روز ملاله!»