محمدحسن خدایی

خوانش حسن معینی از نمایشنامه «در انتهای گلو» یوسف الگیندی وضعیت سیاسی کمابیش متفاوتی را بازتاب می‌دهد که نشان از بن‌بست ساختاری در جامعه امریکا است. در این وضعیت پر از سوظن و ابهام، زیست شرافتمندانه مهاجران عرب که مظنون به همکاری با نیروهای ضد نظم شده‌اند ناممکن می‌نماید و اعمال خشونت همچون یک راه حل فیصله‌بخش برای این مهاجران عرب، گریزناپذیر جلوه می‌کند. 

در نمایشنامه الگیندی، «تعلیق قانون» به دلیل مبارزه با تروریسم برای ماموران دولتی امریکا ضرورت می‌یابد و آنان می‌توانند با تفسیر مفاد قانون و فهم شخصی خویش به وقت اضطرار، هر آن چیزی که تشخیص می‌دهند را در قبال مظنونان اعمال کنند پس جای تعجب نخواهد بود که فردی چون «خالد» که مهاجری عرب است و این روزها مظنون همکاری با تروریست‌ها، مجبور شود به دستورات فراقانونی ماموران دولتی تمکین کرده و اعتراضاتش را نسبت به رفتار ماموران، به شکل اخته بیان کند. 

یوسف الگیندی به طور خلاقانه‌ای نشان می‌دهد که مطالبه‌ خالد در رابطه با رعایت انصاف به وقت بازجویی بی‌اهمیت است و او در جایگاه یک «دیگری» مطرود، حتی اگر متحمل شدیدترین شکنجه‌ها و توهین‌ها ‌شود چندان حق اعتراض ندارد و حقوق شهروندی‌اش رعایت نمی‌شود. اما در نمایش «اتاق زبان» حسن معینی، ترجیح آن است که «تعلیق قانون» که بازجویی منصفانه را ناممکن می‌کند با فرجامی خونین، درهم شکسته شده و نظمی تازه بر پا شود که به مراتب خشونت‌بارتر از مناسبات آدم‌های الگیندی است. به هر حال برای حسن معینی در مقام یک نویسنده و کارگردان ساکن در جغرافیای خاورمیانه‌ای این روزهای ایران، تلاش برای فراروی از جهان کمابیش امریکایی الگیندی ضرورت دارد و به تبع آن برساختن موقعیتی انسانی ذیل فضای امنیتی امریکا می‌بایست از طریق مداخله خالد از هم پاشانده شود. پس روابط فرادستی و فرودستی ماموران ‌دولتی در خانه خالد، از نو روایت شده و ناگزیر چیزهایی تغییر می‌کند و مناسباتی تازه برقرار می‌شود تا انفعال خالد، بدل به عاملیت‌ شده و نمایش زندگی‌ او بر مدار اتصال با امر مقدس معنا یابد. 

به دیگر سخن در روایت حسن معینی، شخصیتی چون خالد، تن به انقیاد نمی‌دهد و نمی‌خواهد نکبت تحقیرشدگی را تحمل کند. او در انتها این فرصت را می‌یابد که همچون جنگجویی مصمم به سنت‌های اعتقادی خویش که از باورهای دینی سیراب می‌شود رجوع کند و دشمنانش را به تیغ تیز عدالت بسپارد. آینده‌ای که خالد می‌سازد هولناک اما تماشایی و امیدبخش است. 

شورش علیه نگاه استعماری امریکایی‌هایی که پدرانشان پیش از والدین خالد به ینگه دنیا مهاجرت کرده‌ و «رویای امریکایی» را پی گرفته‌اند نیروی موثر اوست که از قضا رمان می‌نویسد و از خلوت خویش در مقابل مهاجمان پیدا و پنهان دفاع می‌کند. 

اگر این نکته را پذیرا شویم که هر موقعیت دراماتیک، تنها یکی از امکان‌های تحقق‌اش را به نمایش می‌گذارد پس اتفاقات حادث در نمایش «اتاق زبان» را می‌توان یکی دیگر از امکان‌های زندگی خالد و نوعی بدیل‌ الگیندیایی او فرض کرد که می‌توانسته در فضای ملهم از حوادث تروریستی کوچک و بزرگ امریکای معاصر به وقوع پیوسته باشد. 

   به لحاظ اجرایی نمایش «اتاق زبان» را می‌توان تلاش رئالیستی و کمابیش کمینه‌گرایانه‌ دانست که در پی بازنمایی یک صحنه بازجویی است که به تدریج بر اضطراب موقعیت می‌افزاید و تنش فضا را شدت می‌بخشد. حسن معینی بعد از موفقیت در پروژه نمایشی «آوینیون» و سپس «زنان آوینیون» این بار به سراغ متنی چالش‌برانگیز رفته که پیش از این در جلسه نقد و تحلیل‌اش مشارکت داشته و نظرات خویش را بیان کرده است. 

به نظر می‌آید برگزاری این جلسه نقد که مربوط می‌شد به پروژه کارگردانی سید محمدجواد سیدی‌زاده، به حسن معینی در انتخاب متن و بازنویسی و خلق یک موقعیت پرتنش دراماتیک یاری رسانده باشد. او به این جمع‌بندی رسیده که متن الگیدنی توان توضیح دادن وضعیت این روزهای ما را ندارد و بایستی از نو نگاشته شده و هژمونی غرب را بازتولید نکند. پس شاهد هستیم که در نمایش «اتاق زبان» خبری از رویت‌پذیر شدن جهان سوبژکتیو خالد نبوده و اجرا به شکل بی‌واسطه، بازتاب رئالیستی مراسم بازجویی است. 

در این میان حتی حضور گاه و بی‌گاه آن مرد مرموز و ساکت به نام اسفور که از پشت دیوار راهروی خانه خالد پدیدار شده و به وضعیت اسفناک موجود نگاه می‌کند و عبارات عربی بر زبان می‌آورد این واقع‌گرایی پربسامد را چندان تحت تاثیر قرار نمی‌دهد و همچنان الویت با بازنمایی بازجویی است. 

   در رابطه با صحنه و طراحی‌اش می‌توان این نکته را متذکر شد که اتاق خالد چنان به نمایش گذاشته شده که یادآور برهوتی برزخی باشد. 

صحنه تقریبا خالی از اشیا است و همه جا را سفیدی آزاردهنده‌ای فراگرفته که حسی از در زندان بودن را تداعی کند. در این فضاسازی بیش از امر تماشایی، بدن بازیگران به چشم خواهد آمد که در تضاد منافع و چشم‌انداز به جان یکدیگر افتاده‌اند.

 از این جهت رویکرد اجرا در خلوت کردن صحنه، گاهی به ملال تماشاگران میدان داده و بازنمایی خشونت را بیش از امر تماشایی مد نظر قرار می‌دهد. این قضیه تا حدودی با توجه به سیاست اجرا قابل قبول است اما همچنان می‌توان بیش از این‌ها از حضور اشیا در صحنه استقبال کرد و علاوه بر کلمات، به زندگی اجتماعی اشیا این فرصت را داد که تعین مادی صحنه را برای مخاطبان آشکارتر کنند. 

دوربینی که در کنار صحنه تعبیه شده تا فرآیند بازجویی را مستند کند از نقاط قابل ذکر اجرا است که می‌توانست بیش از این بر وجه تئاتری اجرا بیفزاید و فی‌المثل نمایشی از زندگی گذشته خالد را به تصویر کشد. اما با تمامی این نکات ذکر شده نمایش «اتاق زبان» ترسی از فقر و مسکنت خویش ندارد و از به نمایش گذاشتن بسیاری از چیزها فاصله گرفته است.

   در زمینه بازی بازیگران، با گروهی حرفه‌ای روبرو هستیم که در خدمت اجرا بوده و تلاش دارند شخصیت‌های عجیب و غریب نمایش را با مهارت و خونسردی بر صحنه احضار کنند. 

محسن حسن‌زاده که «بارت» نام دارد و در نقش ماموری که عهده‌دار بازجویی از خالد است، حضوری قابل توجه داشته و جدی‌ترین عبارات را با بی‌اعتنایی و صمیمیتی مشمئزکننده‌ بر زبان جاری می‌کند. 

او را می‌توان یک امریکایی مسئول دانست که می‌تواند با خلاقیت و تخیل، مرزهای قانون را جابجا کرده و امریکای مورد نظر خویش را بسازد. مرتضی مظلومی در نقش خالد با آن هیبت جنوبی، به نسبت توانسته نقش یک مهاجر عرب را ایفا کند. مردی میانسال با خویشتن‌داری و ترسی پنهان که به تدریج صبرش تمام شده و زیر بار شکنجه و تهمت، به موجودی تهاجمی بدل می‌شود. 

پویا باقری در نقش «کارل» بی‌وقفه می‌خندد و کار کثیف بازجویی را برای بارت درمی‌آورد. او که از جنگ عراق بازگشته و فهم دقیق‌تری از خاورمیانه دارد، به وقت یادآوری خاطره «وحیدا» که دختری است از عراق جنگ‌زده، احساساتی شده و به گریه می‌افتد. 

در مقابل نازنین میهن را داریم که به خوبی توانسته در دو نقش بر صحنه حاضر شود و بار اول در قامت زنی کتابدار که برای وظیفه میهن‌پرستی‌اش، مخبری می‌کند و مهاجران مشکوک خاورمیانه‌ای را لو می‌دهد و بار دوم در نقش وحیدا یا همان زن عراقی که می‌توانسته معشوق کارل بوده باشد و این روزها در کنار او. 

همچنان‌که حامد مهینی که نقش اسفور یا همان مرد عرب مهاجر را بازی می‌کند که گاه و بی‌گاه حاضر شده و در ابتدا چند عبارت عربی را بر زبان جاری ساخته و زبان اجرا را ساحتی دیگرگون می‌بخشد.

   در نهایت می‌توان گفت تجربه نمایش «اتاق زبان» برای حسن معینی حاوی ارزش افزوده‌ای قابل اعتنا است. اما همچنان اجرا بیش از این می‌تواند تماشایی باشد و لحظات پر تنشی را خلق کند که تضادهای طبقاتی، نژادی، جنسیتی و سیاسی مردمان عادی را در یک وضعیت پر مخاطره به نمایش گذارد. 

حسن معینی به نظم اجتماعی می‌پردازد و مهم‌ترین وظیفه دولت‌ها را برگرداندن نظم به حالت عادی می‌داند. اما نکته اینجا است که سرمایه‌داری برای برقراری نظم، گاهی به بی‌نظمی دامن زده و مجوز اخلاقی سرکوب مخالفان نظم را برای خود محفوظ می‌دارد. اتاق زبان در سرحدات این تنش دائمی بر صحنه می‌آید و بازتاب جهان پرآشوب ماست. همان جهان مابعد برج بابلی.