محمد تقی‌زاده

«شکارگاه» در همین دو قسمت نخست نشان داد که یکی از باکیفیت‌ترین (نه لزوما بهترین و غیرقابل نقدترین) سریال‌های نمایش خانگی است و مجال بحث و نظر را در میان شمار زیاد تولیدات نمایش خانگی فراهم کرده است. مزیت و امتیاز اصلی این سریال این است که حد و اندازه را نگه می‌دارد، شاخ و برگ اضافی ندارد و همه خرده‌پیرنگ‌ها و تغییر مسیرهای روایی در خدمت یک کل واحد اتفاق افتاده است؛ حداقل تماشای دو قسمت اول این را نشان می‌دهد.

«شکارگاه» در یک کلام نسخه مبسوط و گسترش یافته فیلم سینمایی موفق نیما جاویدی یعنی «سرخپوست» است. هر دو در یک لوکیشن خاص یکی شکارگاه و دیگری زندان می‌گذرد و مضمون «کم شدن» و تعلیق «پیداکردن»، موتور محرک هر دو مجموعه است که در یکی به سمت تاریخ معاصر و سال‌های قبل از 1300 شمسی رفته (شکارگاه) و در دیگری در برهه زمانی جلوتری و همزمان با دوران قاجار و پهلوی جایگذاری شده و به نمایش درآمده است.

مساله زمان و مکان در سریال «شکارگاه» و نسخه الهام گرفته آن، فیلم سینمایی «سرخپوست» موضوع مهم و تامل شده‌ای است. لوکیشن شکارگاه در سریال همچون مکان زندان در فیلم، شخصیت و جایگاه دارد و این مهم هم در فیلمنامه و هم در کارگردانی به آن توجه شده است. نمود و مصداق این شخصیت پیدا کردن مکان و لوکیشن سریال «شکارگاه»، توجه و تمرکزی است که دوربین روی جغرافیای عمارت داشته است و سعی کرده علاوه بر جلوه و جمال این مکان، جنبه‌های رازآلودی و حتی جادو و طلسم را نیز در این سریال برجسته و به تِم آن اضافه کند.

«شکارگاه» خیلی زود شروع می‌شود و وارد کلیشه‌های کش‌دار سریال‌های تلویزیونی نمی‌شود: خانواده میرعطا با بازی پرویز پرستویی در همان ابتدا به شکلی باورپذیر و همراه‌کننده معرفی می‌شوند و مخاطب می‌تواند حس خانواده بودن این جمع را در همان ابتدای سریال و میزانسن بستن چادر روی گاری درک کند. 

روایت «شکارگاه» در قسمت اول، روایت معمایی و رازآلود است و اگرچه سریال در بستر تاریخی روایت می‌شود، اما ژانر و گونه سینمایی آن می‌تواند در قالب معمایی و تریلر طبقه‌بندی شود. بستر معماگونه مجموعه نیز خیلی زود و پس از معرفی کوتاه اولیه خانواده و اعضا، ورود به عمارت شکارگاه و مشخص شدن تعلیق داستان شکل می‌گیرد. خیلی زود قول و قرار و موضوع کلیدی قصه یعنی محافظت از جواهرات سلطنتی دچار خدشه می‌شود و اینجا است که تعلیق قصه برای پیدا کردن سارق یا سارقان جواهرات آغاز می‌شود؛ اما نکته جالب توجه این است که در همان قسمت اول و متفاوت با دیگر آثار تلویزیونی که کش‌دار می‌شوند، سارقان برای مخاطب مشخص می‌شوند و اینجاست که هنر جاویدی در مقام کارگردان و سناریست دوچندان معنا پیدا می‌کند.

در قسمت دوم «شکارگاه»، روایت تا حد زیادی متفاوت شده است و بیش از تاکید بر معما و زد و خورد در قسمت اول به واکاوی شخصیت‌ها و روابط بین آنها پرداخته شده است. علاوه بر ارتباط باغبان و سیمین دختر میرعطا که زیربنای آن در قسمت اول گذاشته شده بود و در این قسمت پرده‌ای جدید از این ارتباط با معرفی دقیق‌تر گذشته سیمین و ارتباط باغبان با دربار برداشته می‌شود. از سوی دیگر دو شخصیت جدید با نام‌های اصلان و پری وارد قصه می‌شوند که اولی به خانواده فرادستان و دومی به خانواده فرودستان مربوط است و به نظر می‌رسد در مسیر درام موثر باشند. بارداری فروغ، ماجرای کل خانواده را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و با وجود اینکه تنها سیمین از این راز خبر دارد اما ادامه این مخفی‌کاری و سرانجام آن، تعلیق دیگری را در مسیر شخصیت‌ها و ماجراها رقم زده است. نکته مهم در این پرداخت شخصیت‌ها و روابط بین آنها در قسمت دوم و اول این بود که در هر دو اپیزود شاهد نوعی اطلاعات قطره‌چکانی و تدریجی درباره کاراکترها بودیم که بدون توجه به اسم و رسم بازیگر و جایگاه نقش، گویی قرار است همه شخصیت‌ها معرفی، تحلیل و در یک کلام شخصیت‌پردازی شوند و هیچ کاراکتر اضافی و تزئینی در مسیر روایت‌گری نخواهیم داشت.

ریتم سریال به استناد بازخوردهای اولیه، مهم‌ترین و پربحث و جدل‌ترین بخش آن محسوب می‌شود به نحوی که برخی از مخاطبان آن را عجولانه و شتابزده و گروه دیگر آن را جذاب و همراه‌کننده دانستند و باید دید این ریتم و ضرباهنگ که ماحصل کار نویسنده و مونتور مجموعه است در ادامه چگونه خواهد بود. در هر حال تدوین کار به خصوص در بخش‌های مربوط به تقابل و مبارزه از امتیازات سریال محسوب می‌شود که سبب شده حتی نقصان لحظات اکشن سریال نیز تا حدی مشخص نشود.

شاید اصلی‌ترین اشکال «شکارگاه» در قسمت اول، باورناپذیر شدن بخش‌های اکشن در دو مقطع زمانی اول و وسط اپیزود اول باشد. در ابتدا، خانواده میرعطا خیلی ساده و حتی تصنعی به سارقان و راهزنان محلی پیروز می‌شوند و پس از هجوم افراد نامشخص به داخل شکارگاه، تقابل خانواده میرعطا از جمله دختر، همسر و نامزد پسرش خیلی ساده‌انگارانه و سریع تصویر می‌شود و در اینجا نیز فراری دادن طرف متخاصم به شکلی نه‌چندان جذاب و باکیفیت به نمایش درآمده است. گروه بازیگری «شکارگاه»، کَست جذاب و جالبی از آب درآمده است: حضور غافلگیرکننده پرستویی به عنوان نقش اول سریال و یک نظامی جدی و جاه‌طلب از نحستین برتری‌های آن است. به نظر می‌رسد جاویدی روی حضور پرستویی حساب ویژه‌ای باز کرده و نفس این حضور و توانمندی پرویز پرستویی از برگ برنده‌های سریال محسوب می‌شود. الهام پاوه‌نژاد که در این سال‌ها کم‌کار شده بود حتی در سریال بد «گردن‌زنی» هم خوب بود و حالا قرار است زوج پرستویی در این مجموعه باشد و علاوه بر یک هم‌رزم و همراه، درام زندگی و ازدواج قبلی میرعطا نیز در این سریال جذاب و کنجکاوی‌برانگیز به نظر می‌رسد. الهام نامی در نقش سیمین، رونمایی و شگفتانه سریال محسوب می‌شود که توجه زیادی در اپیزود اول روی حضور و بازی او شده است. رضا فیاضی و بازگشت او به دنیای سینما و سریال نیز از جمله جذابیت‌های سریال است که با حضور باکیفیت و کاریزماتیک او، مهم‌تر جلوه پیدا می‌کند.

نیما جاویدی هم در «سرخپوست» و هم در «شکارگاه» نشان داده که تا چه اندازه به فضاسازی و اکسسوار اهمیت می‌دهد از این رو علاوه بر فضای وهم‌آلود و رازآمیز عمارت شکارگاه، طراحی صحنه و لباس نیز با اهمیت و وسواس کار شده است و جزو بهترین طراحی صحنه و لباس‌ها در نمایش خانگی ایران محسوب می‌شود. در این میان حتی از گریم برای شخصیت‌پردازی و شناساندن بیشتر روابط کاراکترها استفاده شده به نحوی که گریم موی پسر کوچک و محبوب میرعطا تاحدزیادی با خود او تشابه و نزدیکی دارد تا مشخص شود که گریم هم در این سریال به شخصیت‌پردازی و تعامل روابط کمک می‌کند.

در انتها باید به زیرلایه‌های مهم «شکارگاه» توجه و تاکید کرد: اینکه تاج پادشاهی به عنوان نماد قدرت و ثروت چگونه نگهداری و محافظت می‌شود، اینکه فرودستان چگونه در زیرمجموعه و طبقات زیرین فرادستان قرار می‌گیرند -و این در فرم بصری و جغرافیایی آن نیز نمود دارد- و در نهایت اینکه زنان سریال تا چه اندازه کنشگر، عملگرا و فعال هستند و پا به پای مردان در پیشبرد درام و تاثیرگذاری روی آن نقش دارند.