نگاهی به فیلم جدید مجیدرضا مصطفوی
«بیسروصدا»ی پرهیاهو!

محمد تقیزاده
سومین فیلم مجیدرضا مصطفوی بعد از «آستیگمات» و «انارهای نارس»، فیلم «بیسروصدا» بود که بر خلاف عنوانش اتفاقاً فیلم پر سروصدایی است! از فرامتن فیلم که شروع کنیم به توقیف، اعمال سانسور و حاشیههای نمایش فیلم باید اشاره کرد که سروصدای زیادی به پا کرد و آن را به یکی از فیلمهای پرحاشیه این سالهای سینمای ایران بدل کرد. خود فیلم و ساختار ماجراجویانه آن نیز که از سکانس اول و پرهیاهوی آن آغاز میشود دلالت بر سروصدا و اتفاقات زیادی دارد که بیسروصدا بودن واجد آن نیست. تنها، شخصیت اصلی فیلم است که قرار است بار این عنوان و تایتل اصلی فیلم را به دوش بکشد که در انتها به طور کاملاً واضح گفته میشود که سیامک با بازی پیمان معادی، مرد میانسال بیسروصدایی است که همین بیسروصدا بودن او باعث سوء استفاده از او شده است. اینجا است که سازندگان میتوانند مدعی شوند عنوانی متناسب با فیلم انتخاب کردند اما آیا این نوع ارجاع مستقیم، کوتاه و از طریق دیالوگ کفایت میکند که اسم یک فیلم بهعنوان ویترین اولیه آن، بیسروصدا باشد؟
وارد داستان فیلم که میشویم با فضای ابد و یک روزی فیلمهای سعید روستایی و مغزهای کوچک زنگزده هومن سیدی مواجه میشویم تا مشخص شود فیلم قرار است بار دیگر فضای دردناک و رنجور طبقه فرودست و زاغهنشین را تصویر کند. ضمن اینکه انتخاب پیمان معادی در نقش اصلی این فیلم، بیش از فضاسازی اولیه، تداعیگر فیلم محبوب دهه 90 مخاطبان سینمای ایران یعنی «ابد و یک روز » است و جزئیات ظاهری در شکل و شمایل سیامک و شَل راه رفتن او نمیتواند شمایل مرتضی تولیخانلوی آن فیلم را از ذهن مخاطبان به هیچ وجه دور کند. این الگوهای کلیشهای در فضاسازی و انتخاب بازیگر فیلم «بیسروصدا» در مضامین آن نیز ظهور و بروز دارد بهنحویکه یکی از مهمترین تمهای فیلم، تقابل اخلاق و معیشت است که در بسیاری از فیلمهای ایرانی شاهد آن بودهایم، کاراکترهای فیلم از جمله رفیع در دوراهی میان شرایط بد اقتصادی و نیازمندی به پول، اخلاق و اعتماد را زیر پا میگذارند و به سراغ دزدی میروند تا بتوانند تأمین مالی خانواده خود را انجام دهند و وقتی در مقابله با مرد خوب داستان گیر میافتند که میگوید: «مگر مجبور بودی که قول ارکستر و عروسی پر زرقوبرق بدهی که بروی دزدی کنی»، با پاسخ دندانشکن و فیلمفارسیگونه روبرو میشوند که «مجبور شدم، سیامک، زنم حامله است»! اینگونه کلیشهپردازیها در ساختار، دیالوگ و فضاسازی فیلم کم نیست.
کلیشه و الگوهای تکراری سینمایی از کشمکشهای اخلاقی اصغر فرهادی تا فضاسازی ژانر نکبت و بدبختی سعید روستایی و همچنین منطقهای فیلمفارسی برای دزدیکردن و زیر پا گذاشتن اخلاق، ساختار و اساس فیلم «بیسروصدا» را تشکیل میدهد بهنحویکه برخی امتیازات کارگردانی و ایدههای پیشروی فیلم، فدای این معایب میشود.
کارگردانی «بیسروصدا» کارگردانی جاهطلبانهای است و مصطفوی سعی کرده از لوکیشنهای دیده نشده یا کمتر دیده شدهای استفاده کند که در میان فیلمهای تکلوکیشن و آپارتمانی این روزهای سینمای ایران غنیمتی مهم برای چشم و نگاه تماشاگران بهحساب میآید. مضافاً اینکه برخی ایدههای فیلم از جمله عشق پسر نوجوان به دختر جوان و ترسیم فضای این دو، ایده پیشرویی به نظر میرسد که باتوجه به محدودیتهای سینمای ایران میتواند اتفاقی جالب باشد.
عدم انسجام و تعدد داستانکها و خردهپیرنگها از مهمترین مشکلات فیلمنامه «بیسروصدا» است بهنحویکه فیلم از پدر به پسر، از پسر به مادر، از مادر به سیرک، از سیرک به دامداری و درنهایت به پدر برمیگردد و پرداختن به این مسیر دوار و طولانی به نظر برای مخاطب ملالآور و فاقد جذابیت لازم است. رابطه پدر پسری فیلم میان سیامک و سمیر تا حدی دچار شعارزدگی و کلیشهپردازی میشود و تحقیر مداوم سیامک از سوی همسرش خیلی منطقی به نظر نمیرسد چراکه سیامک مدام در حال تقلا و تلاش برای زندگی و خانوادهاش است و همسرش مداوم و بدون هیچ دلیل خاصی و تأکید بر اینکه تو بیعرضه هستی در حال سرکوفتزدن است. ارتباط مادر و پسر نامشخص است، مادر آنقدر برخی اوقات بیخیال پسرش است که انگار نه مادر، بلکه زنبابای او است. انتخاب سیرک ایده جالبی بوده ولی وجود آن در آن بیابان لمیزرع با مشتری نداشتن آن کاملاً منطبق میشود و مشخص نیست چرا مدیران سیرک تعجب کردند که چرا در آنجا مشتری ندارند! نقطه عطف دامداری و دزدیدهشدن الاغها خوب برگزار نمیشود مضافاً اینکه وقتی همه بجز سیامک از ماجرا باخبر بودند، برخی کنشهای اطرافیان در این موقعیت خیلی واقعی به نظر نمیرسد.
بازیهای فیلم آنچنان چنگی به دل نمیزند و به نظر نمیرسد برای هیچ یک از بازیگران آن از پیمان معادی، هانیه توسلی و مهران غفوریان حضور در این پروژه، دستاوردی قابلاعتنا به شمار آید چراکه در بهترین حالت تکرار نقشهای قبلی خود را با اندکی جزئیات انجام دادند: پیمان معادی تکرار ابد و یک روز، هانیه توسلی تکرار چند فیلم از جمله چرا گریه نمیکنی و مهران غفوریان در اینگونه نقشهایی که بدذاتی و شارلاتانیزم دارد زیادی کلیشه شده است.
برخی نمادگراییهای فیلم و ارجاعات سمبلیک فیلم نیز که قرار است وزن هنری آن را ارتقا دهد، به درام کمک نکرده است بهطوریکه برخی وجود الاغ را بهعنوان حیوان و سوژه اصلی فیلم که از طرفی قرار است باعث رزقوروزی خانواده سیامک شود و از سوی دیگر گوشت آن به طور قاچاقی برای مردم بی نوای طبقه فرودست استفاده میشود به مردمی توصیف شده که هرجا لازم است از آنها استفاده میشود و هرجا کار برای آنها تمام شد، قربانی میشوند اما پرواضح است که اینگونه برداشتهای سمبلیک وقتی درام فیلم دچار مشکل باشد و شعارزدگی و کلیشهپردازی جای قصهگویی و شخصیتپردازی را گرفته باشد، تأثیری در پیشبرد داستان و همراهی مخاطب ندارد.
در انتها باید گفت، «بیسروصدا» باوجود ادعای مستقلبودن، بهشدت وابسته به کلیشههای سینمایی است. باوجود خلاقیتهای بصری در انتخاب لوکیشنها بهشدت درگیر بازیها و نقشهای تکراری است و فضاسازی و تمهای اخلاقی آن سینمای فرهادی، روستایی و سیدی را فریاد میزند.
دیدگاه تان را بنویسید