نشر نی به تازگی دو رمان با موضوع ادبیات زنان با ترجمه مزدک بلوری منتشر کرده است. دو کتاب «باتلاق شنی» و «آری ای پیشگامان» به ترتیب نوشته نلا لارسن و ویلا کارتر هستند که به ادبیات از منظر زنانه توجه دارند. «آری ای پیشگامان» داستان دختری است که در میانه تعصب‌های کور باید برای رسیدن به هدفش با جامعه و خانواده‌اش بجنگد. «باتلاق شنی» نیز چالش‌های زیستی یک دختر سیاه‌پوست را که نه به جامعه سیاه‌پوستان و نه به جامعه سفیدپوستان تعلق دارد، به تصویر می‌کشد. در ادامه گفت‌وگوی ایبنا را با مزدک بلوری می‌خوانید:

   دو کتابی که شما ترجمه کرده‌‌اید به مسائل زنان می‌‌پردازد و به ‌نوعی ادبیات از منظر زنانه است. چه شد که شما تصمیم گرفتید کتاب‌هایی در این زمینه ترجمه کنید؟

 زنان جهان برای دستیابی به حقوق خود راه سختی پیموده‌‌اند. تفکرمردسالاری به شکلی ساختاری برای زن جایگاه پایین‌‌تری در جامعه قائل می‌‌شود و با در نظر گرفتن نقش‌های سنتی برای زن و مرد جایگاه هر یک را در مناسبات قدرت اجتماعی تعیین می‌کند، نقش‌هایی که مرد را منطقی، قدرت‌مند، استوار و حامی زن می‌دانند در حالی که زن را احساساتی، بی‌منطق، ضعیف و سلطه‌پذیر قلمداد می‌کنند. همین نقش‌ها مبنایی برای توجیه نابرابری‌های جنسیتی مثل کنار گذاشتن زنان از مناصب مدیریتی یا پرداخت دستمزد کمتر به زنان است.‌ مسائل جنسیتی به طور کلی جایگاه ویژه-‌ای در تجربه‌های انسانی از جمله ادبیات دارند. ادبیات زنان با به نمایش گذاشتن وضعیت زنان در جامعه هم آگاهی‌‌بخشی می‌کند هم راهکارهایی برای پیشبرد اهداف زنان ارائه می‌دهد. در این دو کتاب قهرمانان داستان زن هستند؛ یکی دختر مستقلی است که با اتکا به توانایی‌ها و پشتکار خود به موفقیت بزرگی می‌‌رسد و الگوی خوبی برای دختران و زنان جوان است؛ دیگری دختر سیاه‌پوست زیبایی است که در وضعیت بغرنجی گرفتار می‌شود و داستان زندگی‌اش رنجی را که زنان در جوامع بشری متحمل می‌شوند به تصویر می‌‌کشد.

 رمان «آری ای پیشگامان» با محوریت مسائل مهاجران و زنان پیش می‌رود. درباره قهرمان زن این رمان و مسائلی که همزمان با آن درگیر است، توضیح دهید.

 الکساندرا برگسون، قهرمان داستان، با خانواده‌اش از سوئد به امریکا مهاجرت کرده است. آن‌ها در منطقه نبراسکا مزرعه‌ای می‌خرند و پس از چند سال تلاش موفق می‌شوند بدهی‌‌ها و وام‌هایشان را پرداخت کنند. اما شرایط سخت می‌‌شود؛ خشکسالی و عمل نیامدن محصول و بی‌رحمیِ طبیعتِ سرزمینی وحشی کار را دشوار می‌کند. کل منطقه ناامید می‌شود و کشاورزان که حالا پس از گذشت چند سال مقروض شده‌اند زمین‌هایشان را رها و به شهرهای دیگر مهاجرت می‌‌کنند. با این حال، الکساندرا می‌ماند و مبارزه می‌کند. او فکرهای بزرگی در سر دارد، اما نخست باید بر کوته‌‌فکری برادران و مردهای اطرافش فائق آید. سرانجام بر اثر تلاش و پشتکار به موفقیت می‌‌رسد اما همچنان ناچار است با تعصب‌ها و غرض‌ورزی‌های برادرانش دربیافتد تا بتواند موانعی را که بر سر راه عشق او و مرد موردعلاقه‌‌اش قرار گرفته است از پیش رو بردارد.

 درباره نگاه ویلا کاتر و نلا لارسن به ادبیات رهایی بیشتر بگویید. این دو چه اشتراکات و تفاوت‌هایی در نگاه به ادبیات دارند؟

ایجاد تغییر در باور و نگاه و کمک به رهایی خواننده از قالب‌های کهنه هدفی است که در آثار هر دو نویسنده دنبال می‌‌شود. ویلا کاتر نویسنده رمان‌های ناحیه‌‌ای است و عمدتا بر زندگی مهاجران و مرزنشینانِ دشت‌های امریکا متمرکز می‌شود. زنان داستان‌های او کلیشه‌های مرسوم جامعه را به چالش می‌‌کشند و مستقل و قدرتمند و با اتکا به توانایی‌های خود زندگی می‌کنند. آن‌ها در انتظار شاهزاده قصه‌ها نیستند، قرار نیست مردی از راه برسد و منجی‌‌شان شود، هدف غایی زندگی را در ازدواج کردن و گنجیدن در قالب‌های تعریف‌شده جامعه برای زنان نمی‌‌بینند. در آثار او خواننده بیشترین همدلی را با زنان نشان می‌‌دهد، داستان را از زاویه دید آن‌ها می‌‌بیند و از تعصب‌‌های مردانه احساس بیزاری می‌کند. اما نلا لارسن که از نویسندگان مطرح رنسانس هارلم، یک جنبش فرهنگی، اجتماعی و هنری سیاه‌‌پوستان در دهه 1920، است مسائل جنسیتی را با مساله نژاد و تبعیض نژادی درمی‌آمیزد.

تجربه زنان سیاه‌پوست در جوامع مردسالار تفاوت عمده‌‌ای با تجربه زنان سفیدپوست طبقه متوسط جوامع اروپایی و امریکایی دارد. ظلم جنسیتی به زنان سیاه‌‌پوست را نمی‌‌توان بدون در نظر گرفتن تجربه نژادی آن‌‌ها درک کرد. زن سیاه‌‌پوست هم به دلیل نژادش در بین مردان و نیز زنان سفیدپوست به حاشیه رانده می‌شود، هم بر مبنای جنسیتش مورد ظلم مردان سیاه‌پوست قرار می-‌گیرد. او بر تصویر ایده‌آل زن در جوامع مردسالار، یعنی زیبایی و ظرافت، منطبق نیست، از این رو ناچار است وارد دنیای سخت کار در مزارع و خانه‌ها شود و کسی از او حمایت نمی‌کند. در نتیجه زن سیاه‌پوست هم به دلیل پوست تیره‌‌اش و هم به دلیل بدن زنانه‌اش مورد ستم قرار می‌‌گیرد و تجربه-‌ای کاملا متفاوت دارد. نلا لارسن این تجربه متفاوت را خیلی خوب به تصویر می‌کشد.

 کار قبلی که از نلا لارسن ترجمه کرده بودید از منظر توجه به مساله زنان و سیاه‌-پوستان با رمان «باتلاق شنی» یک دغدغه را دنبال می‌کنند. نلا لارسن این بار از چه دیدگاهی به این مسائل پرداخته است؟

در رمان «نقاب» با زنان دورگه آفریقایی‌‌تباری روبه‌‌رو هستیم که در ظاهر شبیه ایتالیایی‌ها، اسپانیایی‌ها یا مکزیکی‌ها هستند. آن‌ها برای فرار از تبعیض‌نژادی دهه 1920 امریکا و استفاده از مزایای سفیدپوستی، نقاب بر چهره می‌گذارند و خود را سفیدپوست جا می‌زنند. اما بریدن از جامعه سیاهان، از فرهنگ، رسم و رسوم، مهمانی‌ها و رقص‌ها، برای یکی از شخصیت‌ها تجربه‌‌ای آزاردهنده است، شخصیتی که با مرد سفیدپوست نژادپرستی ازدواج کرده و سیاه‌پوست بودن خود را از او پنهان کرده و در تمام دوران بارداری از این می‌‌ترسیده که مبادا فرزندش نشانی از نژاد سیاه بر چهره داشته باشد. میل شدید او به بازگشت به جمع سیاهان و رفت‌‌وآمد کردن با آن‌ها زندگی زناشویی‌‌اش را به خطر می‌‌اندازد و در نهایت به اتفاقی ناگوار می‌‌انجامد. در رمان «باتلاق شنی»، قهرمانِ داستان دختر سیاه‌پوستی است که از پدری آفریقایی‌تبار و مادری دانمارکی متولد شده است. دورگه‌‌ای که هم زندگی در هارلمِ سیاه‌پوستان و هم زندگی در اروپا را می‌‌آزماید تا بفهمد به کدام یک تعلق دارد، اما درمی‌یابد که انطباق یافتن با هریک از این جوامع کار دشواری است. گویی به هیچ یک از آن‌ها تعلق ندارد. تجربه او بازتاب‌‌دهنده وضعیت کسانی است که در یک فضای سوم، در مرز بین فرهنگ-‌ها، زندگی می‌کنند و از لحاظ فرهنگی و قومی هویتی متکثر دارند.