آرزو احمدزاده

طی سالهای زیادی که ایرانگردی میکنم بخشهای زیادی از زیبایی‌های ایران را دیده‌ام. از کویر لوت گرفته تا جنگلهای هیرکانی باقی مانده از عصر یخبندان. آبشارها و دشتها، قلعه ها و بسیاری از روستاهای دور و نزدیک، اما شهرسوخته زابل همیشه برایم آرزویی دست نیافتنی بود.آنقدر دور بود که در رویاهایم در شهر سوخته قدم میزدم. اما دیگر چیزی نمانده بود که رویاهای محالم به حقیقت بپیوندند. وقتی تابلو « به شهر زابل خوش آمدید » را دیدم در پوست خودم نمیگنجیدم. به رویایم نزدیک و نزدیکتر میشدم. زابل را دوست دارم، نه فقط برای شهر سوخته اش، چون شهر شعر و حماسه است، شهر شاهنامه، شهر رستم، شهر سهراب پدربزرگم که زاده زابل بود. شب را در زابل مهمان آقای نورا بودیم. امروز دو نفر از بچه ها شهردار بودند و شام را قرار بود آنها درست کنند. آن دو مشغول پخت و پز بودند و ما مشغول بازی پانتومیم. یکی از سرگرمیهای خوب در سفر همین پانتومیم است. هر آنچه که فکرش را بکنید پانتومیمش را بازی کردیم. از قرص اشتباهی گرفته تا عرق نعنا و شتر و انفورماتیک و شوریده حال، تا بالاخره شام آماده شد. تا حالا شده از خوشی خوابتان نبرد؟ من دقیقا همین حال را داشتم. تا خود صبح نخوابیدم. صبح بعد از صبحانه راهی شدیم. هر چه نزدیکتر می شدیم ضربان قلب من بالاتر می رفت. بالاخره رسیدیم و دیگر شهر سوخته رویا نبود، دور نبود، محال نبود، و این من بودم که در تمدن پنج هزار ساله قدم میزدم. با مهدی آشنا شدیم، سرباز تهرانی که باقیمانده دوران خدمتش را در شهر سوخته باید سپری میکرد. مهدی راهنمایی مان کرد به قسمت های دورتر جایی که در حال حفاری بودند. آنجا با حاج رضا آشنا شدیم. پیرمردی که ادعا میکرد از ابتدای حفاری های شهر سوخته حضور داشته. یک دنیا حرف داشت برای گفتن و با آب و تاب از خاطراتش تعریف می کرد. حس خوبی‌ست روی خاکی قدم بزنی که با قدمت پنج هزار ساله یکی از قدیمی ترین شهرهای باستانی دنیاست. چشم هایت را که ببندی صدای هیاهوی مردم بازار را میشنوی، صدای سم اسب‌ها، صدای کاروان شتری که از شهر می گذرد. 

شهر سوخته مربوط می شود به عصر برنز یا همان عصر مفرغ. شهر در ساحل رودخانه هیرمند و دریاچه هامون که در کنار جاده کنونی زاهدان - زابل بنا شده بوده‌. کلنل بیت، در دوران قاجار از نخستین کسانی است که پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی هست که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و تصور کرده خاکسترهایی که در اطراف تپه باقی مانده است به دلیل رخ دادن یک آتش‌سوزی بوده است. برخلاف تصور عام، در واقع در این شهر آتش‌سوزی رخ نداده‌است. حتی شواهدی بر وجود جنگ‌افزار هم در شهر سوخته یافت نشده. حمله اقوام مهاجم همسایه و تغییر مسیر رودخانه هیرمند از جمله مهم‌ترین دلایل افول تمدن شهرسوخته بوده است. شهر سوخته یک تمدن وابسته به صنعت بوده، بنابراین کوره‌های بسیاری در آن فعال بوده‌اند که خاکستر آنها در اطراف منطقه مسکونی تل‌انبار می‌شده، همچنین در دوران‌های پس از افول تمدن در این منطقه، مردمان کوچ‌رو برای درست کردن غذا، زمین را کنده و آتش روشن می‌کردند، با این شرایط نخستین باستان‌شناسان وقتی از این منطقه بازدید داشتند مشاهده کردند که یک سطح وسیع خاکستر وجود دارد، پس نخستین لقبی که به آن دادند، شهر سوخته بود. آنچه در شهر سوخته موج می‌زند، تخصص، همبستگی، دوستی و صلح بوده و جنگی در کار نبوده‌است.

بعد از قدم زدن در شهر، از مهدی و حاج رضا خداحافظی کردیم و به سمت زاهدان حرکت کردیم. من بالاخره به آرزویم رسیدم اما دلم در شهر سوخته جا ماند.