جنگ قبیله‌ای!

از غدیر اهواز به آزادی تهران، لیگ برتر در هفته سوم، دو شب کاملا پرالتهاب را سپری کرد. دو شب جنجالی با رفتارهای خشونت‌بار روی سکوها، شعارهای نامهربانانه، نشانه‌هایی از دشمنی و البته زمزمه‌هایی تلخ در مورد قومیت‌‌ها. پیش از این قرار بود همه اهالی فوتبال، از یک رقابت تازه در فصل جدید لذت ببرند اما قبل از آن‌که استادیوم‌ها به میدان جنگ تبدیل شوند، باید به دنبال راهی برای بازگرداندن آرامش به سکوها بود. بحث‌های مربوط به تیم‌های «تهرانی» و «شهرستانی» مربوط به چند دهه قبل هستند و به دنیای مدرن فوتبال، تعلق ندارند. چراکه در فوتبال حرفه‌ای، دیگر همه مرزها کمرنگ شده و هر باشگاه الزاما نماینده هویت منطقه‌ای که در آن قرار گرفته، محسوب نمی‌شود پنج‌شنبه‌شب در ورزشگاه غدیر اهواز، تماشاگران میزبان به نیت پرتاب سنگ بلیت بازی را تهیه کردند و در جریان مسابقه به جای تماشای آن‌چه در زمین می‌گذشت، سرگرم هدف‌گیری برای سنگ‌پراکنی به تماشاگران تیم مهمان بودند

فوتبال روسیه در یک دهه اخیر، کم و بیش با مسائل نژادپرستانه درگیر بوده اما جام‌جهانی 2018 فرصت ایده‌آلی برای نمایش قدرت فوتبال در نزدیک‌ کردن رنگ‌ها، نژادها، مذهب‌ها و عقاید مختلف به شمار می‌رفت. در تورنمنتی که هنوز زمان زیادی از برگزاری آن نگذشته، ثابت شد باوجود همه تفاوت‌ها، فوتبال می‌تواند به عنوان یک دغدغه مشترک و در جایگاه یک زبان مشترک، فرصتی برای برقراری صلح میان کشورهای مختلف باشد. در ورزشگاه‌های جام‌جهانی، شعار نژادپرستانه‌ای شنیده نشد و میلیون‌ها نفر که برای تماشای بازی‌ها به روسیه سفر کرده بودند نیز بدون هیچ مشکلی، عشق و علاقه به فوتبال را فریاد زدند. این لذت می‌توانست برای علاقه‌مندان به فوتبال در ایران، به لیگ برتر منتقل شود و در جدال‌های باشگاهی به جریان بیفتد اما در عمل، چه اتفاقی رخ داد؟ آیا لیگ برتر در این سه هفته، هواداران تیم‌های مختلف را به هم نزدیک کرده است؟ البته که «اولتراها» در همه نقاط دنیا حضور دارند اما اینکه ناگهان همه تماشاگران یک تیم به «اولترا» تبدیل شوند و اینکه در شعارهای‌شان، به تبلیغ یک ضدارزش بزرگ بپردازند، کمی نگران‌کننده به نظر می‌رسد. پنج‌شنبه‌شب در ورزشگاه غدیر اهواز، تماشاگران میزبان به نیت پرتاب سنگ بلیت بازی را تهیه کردند و در جریان مسابقه به جای تماشای آن‌چه در زمین می‌گذشت، سرگرم هدف‌گیری برای سنگ‌پراکنی به تماشاگران تیم مهمان بودند. این کابوس هنوز فراموش نشده بود که 24 ساعت بعد، شعارهای تند و تیزی در استادیوم آزادی شنیده شد. لیگ برتر، هنوز مشکلات ساختاری خاص خودش را دارد. هنوز دعوای سرمربی تیم ملی با مربیان لیگ برتری حل نشده و سطح فنی بازی‌ها، به شدت قابل نقد به نظر می‌رسد. اگر قرار باشد در کنار همه این موضوعات، قومیت‌های مختلف نیز به بهانه فوتبال با هم درگیر شوند، اساسا برگزاری لیگ برتر چه سودی به همراه خواهد داشت؟حقیقت آن است که «ضدیت قومی» حتی به ذهن بسیاری از طرفداران فوتبال ایران هم خطور نمی‌کند اما قرار گرفتن در اتمسفر ملتهب سکوها، می‌تواند شعارهای دسته‌جمعی ناخوشایندی را به دنبال داشته باشد که عموما عواقب ناخوشایندتری نیز دارند. حالا سوال اینجاست که چه کسی این تفکر را تولید می‌کند و به آن دامن می‌زند؟ «کانال‌های هواداری» یکی از متهمان این پرونده هستند که با کلیدواژه تعصب، از امتحان ‌کردن هیچ روشی برای لطمه زدن به رقبا دریغ نمی‌کنند. همین کانال‌ها، مقصر بزرگ جنجال در دیدار استقلال خوزستان و پرسپولیس به شمار می‌روند. انتشار یک فیلم از پرسپولیسی‌ها در دیدار با فولاد خوزستان، موجب شد که اهوازی‌ها برای انتقام گرفتن از رقیب تهرانی‌شان به ورزشگاه غدیر وارد شوند. آن فیلم حاوی شعارهای نژادپرستانه علیه اعراب بود اما کمی بعد مشخص شد که ویدئو با «صداگذاری» ساخته شده و اصل شعارها، مربوط به بازی دیگری هستند. البته که سر دادن چنین شعارهایی حتی در یک «بازی ملی» نیز مذموم به نظر می‌رسد اما اصرار برای بیرون کشیدن جنجال از دل یک رقابت ورزشی، می‌تواند همه کشور را درگیر یک بحران تازه کند. نگرانی برای ایجاد اختلاف میان قومیت‌ها به واسطه فوتبال، از زمان صعود تراکتورسازی به لیگ برتر آغاز شد. علی دایی در یکی از خشمگینانه‌ترین کنفرانس‌های مطبوعاتی زندگی‌اش، به این موضوع اشاره کرد که گروه کوچکی با انگیزه‌های غیرفوتبالی روی سکوهای ورزشگاه یادگار بین طرفداران تراکتورسازی حضور پیدا می‌کنند و بدون توجه به جریان مسابقه، به دنبال تبلیغ اید‌ه‌های خاص خودشان و زیر سوال بردن تمامیت ارضی ایران با نمایش‌ پرچم‌های بیگانه هستند. تا پیش از این دوگانه تهرانی-تبریزی یا به عبارت بهتر، دوگانه فارس-ترک در لیگ برتر دردسرساز شده بود و حالا نوبت به هموطنان عرب‌زبان رسیده که در این زمین توپ بزنند. شاید این موضوع به تدریج میان همه قومیت‌ها شکل بگیرد و این درست برخلاف روح و فلسفه فوتبال خواهد بود.

به نظر می‌رسد موج جدید شعارها در فوتبال ایران، در درجه اول دو تیم پرطرفدار تهرانی را هدف قرار داده‌اند. در سال‌های گذشته نیز بارها علیه فوتبال پایتخت موضع‌گیری شده است. سرخابی‌ها برای مدت‌ها حال و روز خوشی نداشتند و قهرمانی میان تیم‌های شهرستانی دست به دست می‎شد اما حالا که دوباره این دو تیم به روزهای خوب برگشته‌اند، پروژه جدیدی نیز علیه آنها به راه افتاده است. همواره تاکید شده که تهران به واسطه امکاناتش، بیش از حد در لیگ برتر نماینده دارد اما همین حالا چهار تیم جنوبی، در جدول لیگ برتر هجدهم دیده می‌شوند. بحث‌های مربوط به تیم‌های «تهرانی» و «شهرستانی» مربوط به چند دهه قبل هستند و به دنیای مدرن فوتبال، تعلق ندارند. چراکه در فوتبال حرفه‌ای، دیگر همه مرزها کمرنگ شده و هر باشگاه الزاما نماینده هویت منطقه‌ای که در آن قرار گرفته، محسوب نمی‌شود. ادامه پیدا کردن این جو، بیشتر از همه به ضرر پرسپولیس و استقلال خواهد بود. چراکه آنها باید بارها در طول فصل به شهرهای مختلف سفر کنند و اگر هر بار با چنین اتمسفری روبه‌رو شوند، عملا نمی‌توانند در زمین، فوتبال مدنظرشان را انجام بدهند. پیش از این، فوتبال موجب ایجاد تنش میان مردم شهرهای همجواری مثل رشت و انزلی و یا بابل و قائم‌شهر شده و عادت به این اتفاق منجر به رقم خوردن مشکلات جدی‌تری خواهد شد.گروهی بر این باور هستند که شکاف قومیتی نه یک تهدید، بلکه یک «فرصت» برای فوتبال ایران است و می‌تواند جذاب‌تر شدن بازی‌های لیگ برتر را به دنبال داشته باشد. درست همان‌طور که در اسپانیا این اتفاق، لیگ فوتبال را هیجان‌انگیز کرده است. چنین مقایسه‌ای اما از پایه، غلط به نظر می‌رسد.

 در درجه اول، شرایط ایران با کشور چند تکه اسپانیا کاملا متفاوت به نظر می‌رسد. چراکه در ایران چیزی به نام ایالت خودمختار یا ایالت جدایی‌طلب وجود ندارد. جالب اینجاست که در اسپانیا فوتبال، موجب شده که حتی جدایی‌طلب‌ها نیز به دلیل احتمال حذف تیم‌شان از لالیگا در صورت جدایی، کمی محتاطانه‌تر به آینده نگاه کنند. حتی اگر در ایران چنین تفکر و عداوتی وجود داشت، آیا سازمان لیگ از قدرت لازم برای مدیریت و برگزاری یک لیگ سراسر جنجال برخوردار بود؟ آیا تشکیلات و نظم اسپانیایی‌ها اساسا با وضعیت حاکم بر سازمان لیگ فوتبال ایران همخوانی دارد؟ به نظر می‌رسد تغییر آرایش قشر همیشگی حاضر در ورزشگاه، یکی از روش‌های مناسب کاهش تنش‌های قومیتی باشد. اگر به جای هواداران تکراری، خانواده‌ها حق ورود به استادیوم را داشتند، این ناهنجاری‌ می‌توانست در کوتاه‌ترین زمان ممکن کمرنگ شود و حتی در مسیر فراموشی قرار بگیرد.