مهدی قوامی پور، جامعه‌شناس

عواطف اخلاقی طبقه متوسط یا آنچه اصطلاحاً وجدان عمومی جامعه خوانده می‌شود از نمایش شیوه مصرف، تفریحات و سبک زندگی ثروتمندان آزرده است.

این شیوه مصرف که خود را با خودنمایی اجتماعی و مصرف گسترده کالاهای و خانه‌های گران‌قیمت، گذراندن اوقات فراغت به گران‌ترین اشکال ممکن و درنهایت با به ‌رخ‌ کشیدن سبک‌ زندگی پرهزینه نشان می‌دهد، ضمن ایجاد حسادتی پنهان در طبقه متوسط به سبب محرومیت از چنین جایگاهی، اعتراض‌های این طبقه را از به خطر افتادن ارزش‌های اخلاقی‌اش برمی‌انگیزد. 

نخبگان فکری طبقه متوسط هم ناتوان از حل تناقضات و تعارضات اجتماعی، تلاش می‌کنند تا با استفاده از برخی مفاهیم و تبیین‌ها و تفسیرهای شبه‌علمی، آزردگی خاطر آنان را التیام بخشند. آنان تمایل دارند تا ذیل مفهوم «نوکیسگی»، سبک زندگی طبقات فرادست را امری حاشیه‌ای و نتیجه خطاهای تصادفی فردی، تعریف کنند. در نگاه روشنفکران طبقه متوسط، نوکیسگان گروهی از کنشگران اجتماعی هستند که ثروت‌های بادآورده را به‌صورت مبالغه‌آمیز و با خودنمایی بسیار هزینه می‌کنند.

ثروتی که الزاماً ناشی از فساد سیاسی یا اقتصادی نیست، بلکه گاه ناشی از فقدان مکانیسم‌های مناسب برای باز توزیع ثروت (نظام مالیاتی عادلانه) یا سقوط ارزش‌های اخلاقی است و می‌تواند ابعاد گوناگون فرهنگی و هنری داشته باشد. در این تحلیل‌ها به ریشه‌های اقتصادی و سیاسی فرآیند شکل‌گیری ثروت‌های بادآورد پرداخته نمی‌شود و تنها نمودهای فرهنگی و تجلیات اجتماعی این وضعیت موردبررسی قرار می‌گیرد. 

متفکران این طبقه به‌جای پرداختن به علت‌ها، به تشریح معلول‌ها می‌پردازند و سرگرم مبارزه با سایه‌ها می‌شوند. اما آنچه ما با آن روبه‌رو هستیم، نه پدیده «نوکیسگی» به‌عنوان امری نوپدید و فرعی، بلکه نتیجه اجتناب‌ناپذیر حاکمیت اشرافیت مالی و تولید فرهنگ لمپنی از سوی آنان بر فراز شبکه‌های اجتماعی نمایشگر مانند اینستاگرام است. رفتار نمایشگرانه‌ای که با ایجاد موانع بسیار، سد راه رشد و گسترش سرمایه‌داری تولیدی و فقر و بی‌کاری گسترده و خشم فرودستان شده است.

فهم این فرهنگ لمپنی و ریشه‌های آن، بدون درک مناسبات سیاسی، اقتصادی حاکم بر آن و برملا کردن نفوذی که در حوزه قانون‌گذاری، اجرا و دستگاه‌های فرهنگی و به خدمت گرفتن همه آن‌ها در راستای ارضای تمایلات لجام‌گسیخته خود دارد، همواره فهم ناقصی خواهد بود و تقلیل این امر به‌عنوان پدیده‌ای حاشیه‌ای و گذرا که ریشه در سقوط ارزش‌های اخلاقی دارد، به بازتولید این فرهنگ کمک خواهد کرد و به خدمت آن درخواهد آمد. آنچه نباید نادیده گرفته شود، تناظر و پیوستگی شیوه معاش و نوع تفریحات این طبقه و نتایج سیاسی، اقتصادی آن است.

نحوه کسب معاش اشرافیت مالی دقیقاً شبیه لمپنیسم است؛ یعنی این گروه همچون لمپن‌ها در مناسبات تولیدی هیچ نقشی ندارند و از طریق چپاول ثروت دیگران و بهره‌مندی از رانت، ارتزاق می‌کنند و فربه می‌شوند. درواقع نه‌تنها ثروت بادآورده آنان از طریق ابزارهای قانون‌گذاری و سیستم بوروکراسی تأمین می‌شود، بلکه با به خدمت گرفتن دستگاه‌های فرهنگی و تبلیغ دم غنیمت دانی و فرهنگ خوش باشی که از اجزا و عناصر فرهنگ لمپنی است، از حوزه عمومی، سیاست‌زدایی کرده و موجب بازتولید سبک زندگی خود می‌شوند. 

بنابراین، هرگونه نقد فرهنگ لمپنیسم حاکم بر گروهی از ثروتمندان، باید نقدی به ساختارهای سیاسی، اقتصادی ویژه خواری در کشور به‌عنوان بستر مناسب رشد اشرافیت مالی باشد و چنین نقدی زمانی مؤثر خواهد بود که در نقطه تلاقی امر سیاسی و حوزه عمومی قرارگرفته باشد.