سعید منتظرالمهدی 

این روزها شاهد اتفاقات متعدد و متنوع در حوزه‌های مختلف امنیتی، انتظامی و اجتماعی هستیم. سازمان‌هایی که به نوعی براساس ماموریت‌های محوله باید در هر سه حوزه فوق‌الذکر کنشگری و نقش‌آفرینی کنند، باید از یک چارچوب مستحکم و عقبه عقلانی و تجربی و اطلاعات مدور و روزآمد و کارآمد امروزین بهره‌مند باشند تا بتوانند همزمان در این عرصه‌ها با کمترین خطا بیشترین بهره‌وری را داشته باشند. طبیعتا این سازمان‌ها باید در لحظه، تصمیم‌گیری درستی داشته باشند و با یک استراتژی قابل اعتماد، به موقع عمل کنند و درنگ جایز نیست. در این میان دستگاه‌هایی که دارای مدیران خوشفکر، باتجربه، آشنا با علوم مرتبط و در عین حال صاحب اندیشه راهبردی و یک نگاه فتوریسمی و آینده‌نگر و البته شجاع و با اعتماد به نفس بالا باشند، برنده میدان خواهند بود. چنین مدیرانی آن‌قدر باهوش هستند که برای تصمیم‌گیری‌های کلان، از ظرفیت‌های بی‌بدیل صاحبان عقل و خرد و اندیشه بهره‌مند شوند‌ و با استفاده از مشاورینی که در حوزه‌های مختلف ازجمله علوم شناختی که خود مشتمل از علم روانشناسی، جامعه‌شناسی، عصب‌شناسی، زبان‌شناسی و علم رباتیک و هوش مصنوعی است، بر مسائل، آگاه و دستی بر آتش داشته باشند. این مدیران با به‌کارگیری مدیران میانی و نیروهایی که تراز برخورداریشان از برخی ویژگی‌های ادراکی، ذهنی،  شناختی  دانشی  و فرهنگی  و... بیش از میانگین نرمال جامعه است و دارای هوش بافتاری (اجتماعی، محیطی و فرهنگی) هستند، پیروز میدان‌های مختلف خواهند بود. ظرافت، اساسی‌ترین مساله مطرح شده در مدیریت امروزین است و نبود آن بزرگترین مانع موفقیت و موجب بیشتر ناکامی‌ها در ماموریت‌هاست که به اشتباه به گردن درایت گذاشته می‌شود. نهادهایی که برای کارها درشت مامور شده‌اند و برای مسئولیت‌های اجتماعی خود، تعهد‌نامه‌های مشارکت امضا کرده‌اند، گاهی در مرز بین مدیریت توام با ظرافت و ماموریت مبتنی بر درایت آشفته‌اند. قریب به اتفاق مدیریت‌های عاری از ظرافت، به‌جای پرداختن به برنامه استراتژیک، به تفکر و ایده‌های استراتژیک روی می‌آورند. زیرا انجام ماموریت، چیزی نیست که مدیر صرفا فرمان دهد و دیگران اجرا کنند. اگر یک مدیر بتواند ماموریت پیش رو را در درایتی ظریف تبیین کند، بی‌شک از بروز بحران نجات یافته است. اعتقاد دارم در شرایط جاری، ماموریت را دو گونه می‌توان مدیریت کرد؛ یک با قلم در ظرافت (کاربست اندیشه) و دو با تفنگ در خشونت (کاربست زور). منطق حاکم بر عقل را در مرحله نخست باید به کار بست و دستمایه مدیریت خود قرار داد و صرفا برای باز اجتماعی کردن معدود افراد هنجارشکن و قانون‌گریز که به هیچ صراطی مستقیم نمی‌شوند، از کاربست زور استفاده می‌کند.  یادمان باشد که اصل مدیریت و هدایت در شرایط بحران، دستیابی به راه‌حل معقول برای نظارت بر شرایط غیرعادی است به گونه‌ای که ارزش‌های اساسی نظام و منافع جامعه حفظ و دستخوش آسیب و تغییر نشود. در این بین با توجه به ابعاد محدودیت (انسانی و تجهیزاتی) در شرایط وقوع حادثه و پدیده‌ها (زمان اندک برای تصمیم‌گیری و واکنش، غافلگیری و محدودیت دسترسی به اطلاعات) مدیران باید در تشخیص و اتخاذ تصمیم و تدبیر، دچار خطا و اشتبا نشوند و با استفاده از داده‌های موجود و تحلیل شرایط جاری و شناخت مولفه‌های اساسی در کاربست‌ها، مسیر درست، جهت‌ پیشگیری و مقابله با حوادث و وقایع را پی‌ریزی کنند. همگان بر این واقعیت اذعان دارند که در مواجهه با پدیده‌ها و حوادث در نظام جاری بر زندگی ما چهار عامل انسان، فرهنگ، جامعه و ساختار (استراتژی) نقش اساسی در بروز و ظهور و مدیریت آن دارند. نتیجه اینکه هر چه مدیران نسبت به این چهار عامل، شناخت عمیق‌تری داشته باشند مدیریت آنها در مواقع بحرانی از موفقیت بیشتری برخوردار خواهد بود. برای موفقیت به ظرافت، باید با یک رویکرد نظام‌مند همواره به دنبال یافتن نشانه‌های اولیه خطر در اتفاق و پدیده‌های بالقوه باشد تا بتوانند در شرایط وقوع، با کمترین خسارت آن را کنترل کنند و این ممکن نمی‌شود مگر اینکه مدیریت را در ظرافت‌های امروزین به ظرفیت‌های موجود درایت داده باشند.