احسان محمدی

 شبیه لک لکی بود که پیراهن چهار خانه مردانه پوشیده باشد. با گردن کشیده و ریش چند روز نتراشیده. توی ترافیک ایستاده بودیم.

-  میدونی این ترافیک چیه؟ این‌جا مدرسه است. زنا میان دنبال بچه‌هاشون. یه ماشین انداختن زیرپاشون خیابونا رو ریختن به هم. زن رو چی به رانندگی؟ زن باید بره تو آشپزخونه. والا.

سکوت کردم. خیلی کم وارد بحث می‌شوم. همان کلیشه همیشگی رانندگی زن‌ها. نگاهم کرد و گفت: ببین این خانمه رو. از این‌جا راهنما زده. آخه بذار برسی نزدیک مدرسه.

-گفتم: خانمتون رانندگی می‌کنه؟

خندید. گفت: نه!می ترسه. می‌چسبه به فرمون.

گفتم: میدونی چرا؟ چون شما بهش اعتماد نداری. بهش جرات نمیدی. میدونی آنگلا مرکل صدراعظم آلمان زنه. یعنی رانندگی تو خیابون از حکومت کردن تو آلمان سخت‌تره که ما به زن‌ها و دخترامون اینقد اعتماد نداریم؟

-نگاهم کرد. انتظار نداشتم بگوید: آه! تو مرا متحول بنمودی! این جور آدم‌ها را گاه فقط صدای کلنگ گورکن ممکن است از خواب بیدار کند. نگاهم کرد و گفت: آره! اوضاع داره خطرناک میشه!

بیشتر این حادثه‌ها را ما مردان غیوری می‌آفرینیم که به دست فرمان‌مان می‌نازیم و مدام افسرها را نفرین می‌کنیم که به زن‌ها گواهینامه داده‌اند. البته که تعداد مردان راننده بیشتر است. قبول دارم که بعضی از خانم‌ها بد رانندگی می‌کنند؛ با ترس و با استرس. ولی فقط خانم‌ها؟

چندنفرمان وقتی یک زن راننده را دیدیم سعی کردیم دستپاچه‌اش نکنیم؟ وقتی به زن‌های جامعه اندازه راندن یک پراید اطمینان نداریم چه‌طورانتظار داریم مادرهای خوبی باشند؟ نسل جسور، با اعتماد به نفس و مستقلی تربیت کنند؟

رانندگی خانم بهانه نوشتار است. نگاه روشنفکر و دگم‌اندیش‌مان در این مورد تفاوت زیادی با هم ندارند. باید اعتماد کنیم به نیمی از جامعه. من فکر نمی‌کنم اگر زن‌ها رئیس جمهور شوند به جای موشک به طرف هم رژ لب پرتاب می‌کنند یا دستور می‌دهند تانک را صورتی رنگ کنند. نه! چه بسا دنیا جای خطرناک‌تری بشود. اما به پشت سرمان نگاه کنیم. تاریخ کاملاً مردانه چه‌قدر جای افتخار دارد؟ تاریخ را ما مردها رقم زده‌ایم.

هر بیست دقیقه یک جنازه. این کارنامه بیشتر ما شوماخرهای وطنی است نه خانم‌ها!