«اضافهکاری و جمعهکاری اجباری»، تخریب بیصدای خانوادههای کارگری است
زیست انسانی؛زیر چرخهای بیرحم سودجویی

نسرین هزاره مقدم
تا ۱۱ شب سر کار میماند؛ این زن، فروشنده مانتو در یکی از مغازههای مرکز شهر تهران است که در دوران رکود، مجبور به اضافهکاری اجباری شده است!
نامش «ندا» است اما نمیخواهد نامی از فروشگاه محل کارش در این گزارش بیاید: «مثل آب خوردن اخراج میکنند، قرارداد نوشته که نداریم». ندا میگوید: فروش نسبت به سابق نصف شده اما کارفرما همه زورش را روی ما گذاشته. ساعت کارمان ۹ صبح تا ۷ شب بود اما حالا مجبورمان کردهاند اگر به «تارگت» یعنی همان هدف فروشی که کارفرما تعیین کرده نرسیم، تا ساعت ۱۱ شب سر کار بمانیم. در ضمن اگر به آن هدف اعلامی نرسیم از آف و تعطیلی هم خبری نیست.
«باید تارگت بزنید»؛ اصطلاحی است که اخیراً در بازار کار بخش خصوصی رواج یافته، بهطوریکه هدفی غالباً دستنیافتنی برای فروش یا تولید تعیین میشود و اگر کارگران به آن نرسند، مجبور به اضافهکاری اجباری میشوند
«باید تارگت بزنید»؛ این اصطلاحیست که اخیراً در بازار کار بخش خصوصی به خصوص در بخش فروش رواج یافته است. کارفرما یک هدف غالباً دستنیافتنی برای فروش یا حتی تولید تعیین میکند و اگر کارگران به آن هدف نرسند، مجبور به اضافهکاری میشوند و حتی روز تعطیل یا استراحت جمعه هم برداشته میشود!
بازار کار بی در و پیکر
وقتی قانون، اضافهکار اجباری را تخلف میداند و کار در روزهای تعطیل باید با رضایت کارگر و با پرداخت دو برابر مزد عادی همراه باشد، این رفتارها در بازار کار بیدر و پیکر و فاقد نظارت، مصداق روشنی از استثمار است؛ استثمار نیروی کار ضعیفماندهای که حتی یک تشکل صنفی ندارد، حق اعتراض ندارد و نمیتواند بگوید من این حکم فراقانونی را نمیپذیرم. «حق شکایت مندرج در قانون» عقوبت دارد و عقوبت تلخ آن، اخراج و بیکاریست. کارگری که تشکل و اتحاد ندارد، شکایت برایش به معنای بیپولی و از دست دادن همه چیز است. معلوم نیست چند هزار کارگر در سراسر کشور زیر ضرب چنین قوانین ظالمانهای برای یک لقمه نان، از همه حقوق قانونی خود میگذرند فقط برای اینکه چندرغاز آخر ماه به خانه ببرند. خانه چند هزار کارگر ویران میشود تا جیب کارفرمایان بخش خصوصی پر و پیمان شود و بتوانند به همان حاشیه سود امن سابق برگردند.
رواج استثمار پنهان در بازار کار ایران
«سیمین یعقوبیان»، فعال کارگری، در ارتباط با شرایط اسفناک کارگران در واحدهای کوچک بخش خصوصی میگوید: در روزهایی که بحران اقتصادی، ارزش واقعی مزد را بهشدت تضعیف کرده، کارفرمایان بسیاری در بخش خصوصی، فشار «اضافهکاری اجباری» و «جمعهکاری تحمیلی» را بر دوش کارگران گذاشتهاند، پدیدهای که منتقدان آن را شکلی از بردهداری مدرن و «استثمار پنهان» توصیف میکنند. به گفته وی، «وقتی کارگر ناچار است تا شب، بدون رضایت واقعی و تحت فشار معیشتی در محل کار بماند، این فقط یک نقض قانون نیست بلکه تخریب آرام و بیصدای زندگی انسانی است؛ زندگیای که باید فرصتی برای بودن با خانواده، تربیت فرزند، آسایش روانی و احیای جسم باشد، زیر چرخهای سودجویی بیرحمانه له میشود».
وقتی استراحت هفتگی، گفتوگوهای خانوادگی، با هم بودنها و فرصتهای عاطفی از بین برود، نباید از افزایش طلاق، افسردگی، اعتیاد و پرخاشگری تعجب کرد. کارگر خسته، نه برای خودش میماند، نه خانوادهاش و نه جامعهای که باید روی دوش او بایستد
اضافهکاری اجباری؛ قتل خاموش خانوادههای کارگری
یعقوبیان با تاکید بر اینکه اضافهکاری اجباری، قتل خاموش خانوادههای کارگریست، اضافه میکند: در بسیاری از کارخانهها و شرکتهای خصوصی، کارگر اگر بخواهد رأس ساعت مقرر محل کار را ترک کند، با نگاه تهدیدآمیز سرپرست یا جملاتی مثل «اینجا به این سادگی نیست» روبهرو میشود. نتیجه این فرهنگ غلط، این است که کارگر از صبح تا شب کار میکند، به خانه که میرسد فقط بدن خستهای است که دیگر فرزندی نمیبیند، صدای همسری نمیشنود و صبح بعد، دوباره به خط تولید یا میز فروش بازمیگردد. این شکل از زندگی، خانواده را از درون میفرساید و از بین میبرد.
این فعال کارگری میافزاید: برخی از دستگاههای اجرایی و شرکتهای پیمانکاری عملاً جمعه را از تقویم کارگران حذف کردهاند. در حالیکه طبق ماده ۶۲ قانون کار، جمعه تعطیل رسمی کارگر است مگر با رضایت کتبی و پرداخت فوقالعاده دستمزد. اما چه رضایتی؟ وقتی دست رد به سینه مدیر بگذاری، نامت در لیست سیاه میرود. جمعهکاری اجباری یعنی کودکی که پدرش را فقط در خواب میبیند، مادری که در تنهایی بچهها را بزرگ میکند و جامعهای که بنیانش ترک برمیدارد.
او هشدار میدهد که «ما فقط از یک نقض حقوق کارگر صحبت نمیکنیم، ما با فروریختن بنیان خانواده کارگری روبهرو هستیم. وقتی استراحت هفتگی، گفتوگوهای خانوادگی، با هم بودنها و فرصتهای عاطفی از بین برود، دیگر نباید از افزایش طلاق، افسردگی، اعتیاد و پرخاشگری در طبقه کارگر تعجب کرد. کارگر خسته، نه برای خودش میماند نه برای خانوادهاش و نه برای جامعهای که باید روی دوش او بایستد».
خشونت ساختاری
علیه طبقه کارگر
به گفته یعقوبیان، «اضافهکاری و جمعهکاری، اگر بر پایه رضایت و قانون نباشد، فقط یک نام دارد: خشونت ساختاری علیه طبقه کارگر».
این خشونت ساختاری علیه طبقه کارگر وقتی عیانتر میشود که درمییابیم، در نظام اردوگاهی کار اجباری بخش خصوصی، چیزی به نام دستمزد قانونی و عادلانه وجود ندارد؛ قانون بقا در این نظام سخت، فقط در یک جمله بسیار کوتاه خلاصه میشود: باید تن به بیگاری بدهی تا بتوانی زنده بمانی.
«ندا» کارگر فروش مانتو در تهران که از زور خستگی، نای حرف زدن پشت تلفن را هم ندارد، میگوید: «برای تیرماه فقط ۱۳ میلیون به حسابم ریختند آن هم با هزار منت، گفتند تارگت نزدی!».
دیدگاه تان را بنویسید