گروه حوادث:یک ادعای شیطانی مسیر پرونده قتل خونین را پیچیده کرد تا اینکه به ایستگاه قصاص قاتل رسید.

پسرنوجوان از همان ابتدای روز دستگیری ادعا کرد قربانی جنایت هولناک او را هدف آزار و اذیت قرار داده است.

جنایت در پارک

روز دوم اردیبهشت ماه سال 93، مأموران پلیس تهران گزارشی از یک جنایت دریافت کردند که از همان ابتدا پیچیده به نظر می رسید.

رفتار عجیب قاتل

وقتی تیم تجسس کلانتری خود را به پارکی رساندند که گفته می شد قتلی در آن رخ داده است پسر نوجوانی را دیدند که دستپاچه و شتابزده درحال جا به جایی جسد یک پسر بود و جوان دیگری نیز به او کمک می کرد.

بازداشت قاتل

همزمان با دستگیری 2 پسر بالای سر جنازه خونین ماجرای این قتل به بازپرس جنایی پایتخت مخابره شد و تیمی از ماموران تشخیص هویت به همراه پزشکی قانونی و ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران خود را به قتلگاه رساندند.

معاینات پزشکی نشان داد مقتول خفه شده است و یک شال گردن هم روی جسد دیده می شود.

همزمان با انتقال جسد که متعلق به پسری با نام رضا بود به سردخانه پزشکی قانونی کارآگاهان سعید 17 ساله را که قاتل بود تحت بازجویی قرار دادند.

ادعای شیطانی

سعید که گریه می کرد و مرتب ابراز پشیمانی داشت، گفت : وقتی 14 سال داشتم به جشن تولد دوستم پوریا دعوت شدم. 

وی افزود:با اشتیاق زیادی درآن شب به جشن رفتم و به اصرار دوستانم برای اولین بار مشروب خوردم بعد از آن انگار تا صبح از هوش رفته بودم و نمی‌دانستم چه بر سرم آمده است. 

قاتل ادامه داد: دو روز بعد  پوریا مرا دید و مدعی شد که به خاطر مصرف مشروب حالم بد بوده و در همان وضعیت مقتول به من تعرض کرده است.» 

سعید با گریه افزود: «دنیا روی سرم خراب شده بود نمی خواستم باور کنم ای کاش یک شوخی بود  برای اطمینان سراغ دوستان دیگری که در جشن تولد حضور داشتند رفتم وقتی ماجرا را از آنها پرسیدم دیدم همه آنها حرف پوریا را تأیید می کنند با ناراحتی و عصبانیت نزد رضا رفتم و وقتی از خود رضا پرسیدم او به جای اینکه ابراز پشیمانی کند گستاخانه لبخندی زد و رفت.  پسر گریان گفت: خیلی کلنجار رفتم تا ماجرا را فراموش کنم، اما هربار که دوستانم را می‌دیدم، آنها مرا تحقیر می‌کردند و خود رضا با تیکه‌پرانی از من می‌خواست تا مشروب بخوریم و تفریح کنیم. این رفتارها بود که مرا به فکر انتقام انداخت.»

شب قتل

سعید در خصوص قتل گفت: «شب حادثه رضا تماس گرفت و از من خواست به پارک بروم. وقتی او را دیدم با شالی که همراه داشتم از پشت سر دور گردنش انداختم. بیهوش روی زمین افتاد. از ترس اینکه به هوش نیاید با دو تسمه گردنش را محکم بستم و جسدش را پشت شمشادها کشاندم و رها کردم. وقتی به خانه رفتم، ماجرا را برای پدرم تعریف کردم و از او کمک خواستم. او قصد داشت با پلیس تماس بگیرد که از خانه فرار کردم و سراغ پوریا رفتم و با هم به پارک رفتیم. جنازه را در یک کیسه خواب گذاشتم تا آن را با ماشین پدرم به خارج از شهر منتقل کنم که پلیس رسید.»

در دادگاه

بازپرس جنایی پس از شنیدن اعترافات سعید و بازسازی صحنه جنایت با توجه به اینکه وی زیر 17 سال سن داشت او را روانه کانون اصلاح و تربیت تهران کرد .

پس از صدور کیفرخواست پرونده این جنایت به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در این مرحله سعید اولین بار در حالی محاکمه شد که خانواده رضا اصرار به قصاص کردند و گفتند حاضر به گذشت نیستند و سعید را یک دروغگو خواندند.

سعید نیز در جایگاه همان ادعاهای شیطانی را مطرح کرد و ابراز پشیمانی کرد.

نجات از قصاص

قضات عالیرتبه جنایی با وجود درخواست قصاص از سوی اولیای دم بنا به ماده 91 قانون مجازات اسلامی (متهمین زیر 18 سال از قصاص معاف و به حبس و دیه محکوم میشوند) سعید را به زندان  و پرداخت دیه محکوم کردند .

نقض حکم

این حکم با اعتراض اولیای دم به دیوانعالی کشور ارجاع داده شد و قضات دیوان رای دادگاه کیفری را نپذیرفتند و حکم رهایی از قصاص سعید را نقض کردند.

تکرار حکم

سعید بار دیگر در شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد که این بار نیز وی از سوی هیات قضایی آن شعبه به حبس و دیه محکوم شد.

حکم قصاص

حکم رهایی سعید از قصاص باز هم  با اعتراض اولیای دم در دیوان نقض شد و این قاتل برای سومین بار در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه رفت .

او در آخرین دفاعش گفت :«باور کنید نقشه‌ای برای قتل نداشتم و می‌خواستم مقتول را بترسانم تا دست از متلک‌پرانی بردارد. این شد که روز حادثه شال را دور گردنش انداختم و بعد از آن از ترس اینکه بلند نشود و با هم درگیر نشویم، دو تسمه گردنش انداختم. نمی دانستم قتل حرام است و مجازاتش قصاص است. حالا توبه کرده‌ام و از خدا و پدر و مادر رضا می‌خواهم مرا ببخشند تا جای پسرشان نوکری کنم. اگر رضایت ندهند خونم حلال. از دادگاه می‌خواهم هر چه زودتر تکلیفم را معین کنند، چون محیط کانون برایم کلافه‌کننده و خسته‌کننده است.» 

در پایان هیات قضایی بنا به گزارش پزشکی قانونی که سعیدزمان قتل ماهیت جرم را درک می‌کرد و گواهی شاهدان حادثه، وی را به قصاص محکوم کرد. 

این حکم به دیوان عالی کشور فرستاده شد و با وجود اعتراض متهم این رأی مورد تأیید قرار گرفت. 

بنابه این گزارش؛ در صورتیکه سعید نتواند رضایت اولیای دم را جلب کند به زودی قصاص خواهد شد.