فرشاد گلزاری

همین امروز اگر از طیف گسترده‌ای از اساتید، مقامات، تحلیلگران، تاریخ‌دانان و به طور کلی مطلعین و صاحب‌نظران این سوال را بپرسید که آیا استعمار وجود دارد یا خیر، جواب برخی از آنها منفی است و دسته‌ای دیگر هم سعی می‌کنند به صورت دوپهلو به شما جواب بدهند که اعتبارشان زیرسوال نرود.

در مورد جنگ سرد هم همین روال برقرار است. حالا اگر با متخصصان امنیت یا افسران اطلاعاتی این سوال را مطرح کنید که آیا جنگ سرد همچنان وجود دارد، با پاسخ‌های مشابه روبه‌رو می‌شوید و این دقیقاً همان نقطه‌ای است که یکی از مهمترین مولفه‌های تحلیل برای فهم تحولات بین‌المللی را کنار می‌گذاریم. زمانی که ما نمی‌‌خواهیم باور کنیم از سال 1916 میلادی تاکنون که قرارداد سایکس - پیکو میان بریتانیا و فرانسه به امضا رسیده، الگوریتم تقسیمِ سرزمین‌ها همانند آن روزها به قوت خود باقیست و استعمار به معنا و مدل دیگر تغییر شکل داده است، دیگر نمی‌توانیم خیلی از اتفاق‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی در سطح منطقه و فرامنطقه را درک کنیم.

به عنوان مثال زمانی که سعدالحریری، نخست‌وزیر پیشین لبنان توسط سعودی‌ها در ریاض به گروگان گرفته شده بود، شاهد بودیم که یکباره امانوئل مکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه وارد این مناقشه شد و بارها با طرفین (لبنان و عربستان) به صورت تلفنی و حضوری مذاکره کرد تا درنهایت توانست حریری را به بیروت بازگرداند. این اقدامِ مکرون دقیقاً نشان می‌دهد که سایکس پیکو همچنان به قوت خود باقیست؛ چراکه قیمومیت لبنان در این قرارداد، به پاریس سپرده شده بود. همین حالا اگر وارد بیروت و مناطق شمالی لبنان شوید به صورت واضح می‌بینید که بسیاری از مردم این کشور هنوز به زبان فرانسوی سخن می‌گویند. همین مدل را می‌توانید در مورد اردن و حتی بحرین به چشم ببینید. عبدالله دوم که حالا پادشاه اردن است، اساساً از نسل خاندان هاشمی به حساب می‌آید که زیر چتر بریتانیا بوده‌ و هستند. در بحرین هم اگر به سلاح‌های انفرادی پلیس و نیروهای ارتش این کشور نگاه کنید به خوبی می‌بینید که تمام تسلیحات این کشور توسط بریتانیا تامین می‌شود.

همین وضعیت را در آفریقا هم می‌توانید ملاحظه کنید. به عنوان مثال لیبی در برهه‌ طولانی تحت نظر مستقیم فرانسه بوده و چند وقتی هم ایتالیا بر آن نظارت داشته است. اما زمانی که قذافی سقوط کرد، این بریتانیا بود که به سرعت خزانه طلای او را خالی کرد و یک بار دیگر به همه یادآوری کرد که دوران استعمار تمام نشده اما مدلش تغییر کرده است. در مورد جنگ سرد هم همین روال برقرار است. همین چند سال پیش بود که خبر آمد «سرگئی اسکریپال» که تبعه روسیه و مقیم بریتانیا بود، مسموم شده و لندن در همان هنگام تمام تقصیرهای این موضوع را به گردن سرویس اطلاعاتی روسیه (FSB) انداخت. دلیلی این موضوع کاملاً مشخص است؛ روس‌ها و بریتانیایی‌ها در زمان جنگ سرد، تمام قد با یکدیگر در حال درگیری و مجادله بودند و این موضوع هم مجددا نشان می‌دهد که دیوارهای جنگ سرد همچنان در حالا بالا رفتن است.

تحولات مالی نشان می‌دهد که قاره آفریقا بار دیگر آبستن یک تحول خطرناک است؛ تحولی که از یک سو می‌تواند خلأ قدرت را همانند سودان یا الجزایر به وجود بیاورد و در وهله دوم یارکشی گروه‌های تروریستی را قوت بخشد

مالی: حوزه نفوذ فرانسه در قاره سیاه     

با عبور از این مقدمه طولانی (اما مهم) به خوبی درمی‌یابیم که چرا امروز فرانسه در کشوری مانند مالی علاوه بر آنکه منافع سیاسی دارد، تعدادی از نظامیانش را نیز در این کشور مستقر کرده است. این کشور به دلیل ذخایر اورانیوم و الماس همچنان مدنظر پاریس است.

علاوه بر آن، طی سال‌های اخیر وجود گرو‌ه‌های تروریستی مانند «جماعت نصره‌الاسلام» که شاخه القاعده در این کشور به حساب می‌آید، بعلاوه داعش، باعث شده تا منافع فرانسه به خصوص معادن این کشور که پاریس روی آنها حسابِ اقتصادی باز کرده است، به خطر بیافتد. نکته‌ای که در این میان باید به آن توجه کرد این است که حدود شش سال پیش (2013 میلادی) شاهد آن بودیم که ابراهیم بوبکر کیتا، رئیس‌جمهوری فعلی مالی، بعد از عملیات نظامی تحت امر فرانسه برای بیرون راندن افراط‌گرایان از قدرت در شهرهای شمالی مالی به قدرت رسید.

زمانی که حریری، توسط سعودی‌ها به گروگان گرفته شده بود، امانوئل مکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه وارد این مناقشه شد و بارها با لبنان و عربستان به صورت تلفنی و حضوری مذاکره کرد تا درنهایت توانست حریری را به بیروت بازگرداند

این اقدام فرانسوی‌ها اگرچه مبارزه با تروریسم قلمداد شد؛ اما واقعیت این است که پاریس با این کار توانست مُهرة خود را در مالی به روی کار بیاورد؛ چراکه او توانست در اولین انتخابات دموکراتیک که یک سال بعد از کودتای نظامی برگزار شد، پیروز شود ولی مساله اینجا بود که همه‌چیز به خوبی پیش نرفت؛ چراکه با وجود حضور صلح‌بان‌های سازمان ملل متحد، نیروهای فرانسه و نیروهای منطقه‌ای حامی نیروهای مالی؛ این گروه‌های افراطی همچنان به حملاتشان ادامه داده‌اند و همین حالا هم فعال هستند.

موضوعی که مردم مالی را به شدت خشمگین کرد، عدم مقابله با این گروه‌ها بود و در همین راستا مشکلات اقتصادی و معیشتی هم به این خشم افزود. انبار شدن این خشم باعث شد تا در مالی جنبش ضد دولت کیتا که اکنون به نام «جنبش ۵ ژوئن» یا ام‌۵ شناخته می‌شود تشکیل شود. این جنبش به زمانی اشاره دارد که اولین بار معترضان به صورت گسترده به خیابان‌ها آمدند تا علیه دولت کیتا تظاهرات کنند که حرکت آنها به شنبه‌های اعتراض معروف شد.

البته دلایل اعتراض‌های شنبه به نتیجه انتخابات بود که باعث شده بود کیتا در باماکو (پایتخت مالی) در دور دوم انتخابات به پیروزی برسد. آن زمان همه معتقد بودند که تقلب گسترده در انتخابات صورت گرفته است، اما به هر ترتیب کیتا با حمایت مستقیم فرانسه و برخی دیگری از کشورهای اروپایی مانند بریتانیا روی صندلی ریاست‌جمهوری نشست. در این مدت تحرکات کیتا به مذاق اپوزیسیون مالی (جنبش ام5) که خواستار انحلال مجلس ملی است، خوش نیامده است. گرچه این گروه رسماً از درخواست کناره‌گیری کیتا کوتاه آمده، اما برخی از معترضان همچنان خواستار استعفای او هستند. این اعتراض‌ها به حدی گسترده شده که روز گذشته (شنبه) اخباری منتشر شد که نشان می‌دهد تلویزیون دولتی مالی روز جمعه پس از حمله صدها معترض به ساختمان صداو سیما، پخش برنامه‌های خود را متوقف کرده است. کمی بعد داده‌هایی مخابره شد که نشان می‌داد معترضان توانسته‌اند وارد ساختمان رادیو و تلویزیون ملی مالی شوند. در این میان رهبران این اعتراضات در شروع کمپین نافرمانی مدنی در مالی از حامیان خود خواسته بودند ساختمان‌های دولتی ازجمله دفتر نخست وزیری، مجلس ملی و دیگر نهادهای اصلی را اشغال کنند که دلیل آن مجدداً عدم توانایی دولت برای مبارزه با خشونت و وضعیت وخیم اقتصادی در سایه کرونا اعلام شده است. این داده‌ها به خوبی نشان می‌دهد که قاره آفریقا بار دیگر آبستن یک تحول خطرناک است؛ تحولی که از یک سو می‌تواند خلأ قدرت را همانند سودان یا الجزایر به وجود بیاورد و در وهله دوم یارکشی گروه‌های تروریستی را مجدداً قوت ببخشد. این دقیقاً همان چیزی است که فرانسوی‌ها از 2013 می‌کوشند تا مانع به وقوع پیوستنش شوند اما گویا مُهره پاریس، در محاصرة مردم افتاده است.