فرشاد گلزاری

 منازعه در نظام بین‌الملل قدمتی به بلندای تاریخ دارد. درست است که این به‌هم‌ریختگی‌ها از سده بیستم (1901 تا 2000 میلادی) در بسیاری از مناطق مانند شرق آسیا، آفریقا، جنوب آسیا، شبه‌قاره و غرب آسیا با دلایل و اعداد مختلف از تلفات نظامی و غیرنظامی توجه بسیاری را به خود جلب کرده است، اما واقعیت این است که از اوایل سده بیست و یکم تا به این ساعت، تمام منازعات اساسی و متحیرکننده جهان در جغرافیای خاورمیانه به وجود آمده است تا جایی که بسیاری از ناظران بین‌المللی و تحلیلگران حوزه سیاست، امنیت و اقتصاد بین‌الملل معتقدند منطقه خاورمیانه رکورددار تاریخِ منازعات و مناقشات بین‌المللی است. درست است که قرن بیست و یکم با پرونده 11 سپتامبر 2001 شروع شد و پس از آن در همان سال ارتش ایالات متحده به بهانه سرنگون کردن اسامه بن‌لادن (رهبر وقت سازمان تروریستی القاعده) وارد خاک افغانستان شد، اما آنچه بیش از افغانستان در وضعیت کنونی اهمیت دارد، لشگرکشی آمریکا به عراق در سال 2003 میلادی بود. هیچ شکی وجود ندارد که حمله به بغداد و به زیر کشیدن صدام و سرنگونی حکومتِ بعث یک پروژه چندلایه و البته بلندمدت بود؛ چراکه با گذشت 17 سال از آن روزها عراق همچنان درگیر مصائب خود است و از سوی دیگر هیچ سندی دال بر وجود تسلیحات کشتار جمعی در این کشور وجود نداشته و ندارد! عوام این مدل از حملات را بایکوت حقیقت می‌نامند اما واقعیت این است که این مدل از اقدامات نه تنها در منطقه به اتمام نرسیده بلکه بر اساس مستندات موجود باید بگویم که جنگ در عراق سرآغاز بسیاری از وقایع غرب آسیا و حتی دنیا بود که نمونه کوچک اما بسیار خطرناک و ادامه‌دارِ آن را باید تولد داعش دانست. فارغ از داعش و اقدامات مخرب آن در سطح دنیا باید توجه داشت که از کنار حملة آمریکا به عراق، پرونده‌هایی مانند بحران سوریه، لبنان و یمن سربرآورد که البته پرونده فلسطین و بحث معامله قرن نمونه‌ دیگری از پروژه‌هایی است که پس از جنگ عراق کلید خورد.

منابع میدانی در یمن اعلام کرده‌اند که به دلیل تسلط انصارالله و کمیته‌های مردمی یمن بر میادین نفتی، بازیگران دخیل در پرونده یمن به دنبال آن هستند تا با وقت‌کشی آرایش جدید خود را در یمن سر و سامان دهند

یمن، دوئل میان دو همسایه!   

باید به این درک برسیم که زایش بحران‌هایی مانند وضعیت فعلی لبنان و تخاصماتی مانند جنگ 33 روزه که حالا به مجادله سیاسی در بیروت انجامیده است یا تعرض‌های گاه و بیگاه اسرائیل به غزه و لبنان بعلاوه کشتار و اشغال بلندمدت در سوریه و یمن به نوعی نشان می‌دهد که به‌رغم اعلام ایالات متحده نسبت به کوچ استراتژیک به سمت شرق آسیا، همچنان منطقه خاورمیانه برای واشنگتن و متحدان اروپایی‌اش جذابیت دارد. اگر غرب آسیا منطقة مهمی نبود شک نکنید که روسیه با هزینه‌های هنگفت اقدام به ورود نظامی و سیاسی به سوریه نمی‌کرد. اگر این جغرافیا برای غرب از اهمیت ویژه برخوردار نبود بدون تردید، امروز نظامیان آلمان، فرانسه، اسپانیا، کانادا، ایتالیا و غیره در قالب پیمان ناتو در عراق و سوریه حضور نداشتند. این موارد به خوبی نشان می‌دهد منطقه خاورمیانه به دلیل اینکه منبع انرژی جهان محسوب می‌شود و به نوعی معبر اتصال استراتژیک آبی، خاکی و هوایی به حساب می‌آید، همچنان در ادبیات سیاسی، اقتصادی و امنیتی دنیا و کشورهای غربی یک منطقه بسیار مهم و حائز اهمیت تلقی می‌شود. در این میان بخشی از منازعات به صورت مستقیم (مانند حمله آمریکا به عراق یا ورود نظامی آنها به سوریه) انجام گرفته اما برخی دیگر به صورت غیرمستقیم و با تحریک «عامل خودی» اجرایی می‌شود. نمونه این مساله را باید جنگ پنج ساله یمن دانست که شروع آن توسط عربستان سعودی بود و تا این لحظه خروجی آن مشخص نیست. اینکه چرا ریاض یکباره دست به حملات هوایی علیه یمن زد علل مختلفی اعم از توازن قوای منطقه‌ای، مسائل ژئوانرژی و موضوعاتی مانند تسلط بر مناطق ژئواستراتژیک دارد؛ اما در این میان موضوع مهمتر، بحث هژمونی در این منطقه (به‌ویژه در خلیج عدن و آبراه‌های منتهی به آن) است. ریاض مدعی آن است که یمنی‌ها به صورت کاملاً پنهان با کشورهایی مانند ایران و قطر ارتباط داشته‌اند که به نوعی دشمن شماره یک سعودی‌ها به حساب می‌آیند و به همین جهت با حمله به یمن به دنبال آن بوده تا بتواند توازن قدرت را به نفع خود تمام کند. در این میان اما بحث دیگری وجود دارد که آمریکا و بریتانیا مدعی آن هستند. لندن و واشنگتن بارها اعلام کرده‌اند که القاعده در یمن به صورت مستقیم منافع نفتی و همچنین منافع منطقه‌ای آنها را مورد تهدید و تعرض قرار داده‌اند که درنهایت دست به مقابله با شاخه القاعده در یمن زده‌اند، اما این موضوعات تماماً بحث حاشیه‌ای و پوششی است.

‌ لندن و واشنگتن بارها اعلام کرده‌اند که القاعده در یمن به صورت مستقیم منافع نفتی و همچنین منافع منطقه‌ای آنها را مورد تهدید و تعرض قرار داده‌اند که درنهایت دست به مقابله با شاخه القاعده در یمن زده‌اند، اما این موضوعات تماماً بحث حاشیه‌ای و پوششی است

آتش‌بس به دلیل کرونا؟!

واقعیت این است که سعودی‌ها با حمله به یمن به دنبال آن بودند تا بتوانند از خیزش‌های مردمی که در سال 2010 و 2011 با عنوان بهار عربی انجام شد جلوگیری کنند؛ چراکه بدون تردید اگر نظام سیاسی در یمن علیه سعودی‌ها واژگون می‌شد، ریاض بدون تردید با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کرد که نمی‌توانست بر آنها فائق آید. این وضعیت باعث شد تا سعودی‌ها درخواست ورود نظامی به کشورهایی مانند مصر، بحرین، الجزایر، سودان و امارات را ارائه کنند اما از این کشورها فقط اماراتی‌ها (در مناطق جنوبی یمن) و سودان (در قالب اعزام سربازان اجاره‌ای به یمن) دعوت عربستان را پذیرفتند و مابقی (حتی پاکستان) از ورود به این معرکه خودداری کردند. حالا با گذشت پنج سال از تجاوز نظامی عربستان به یمن شاهد آن هستیم که مارتین گریفیث (فرستاده سازمان ملل به یمن) با ارسال انواع و اقسام پیغام‌ها به دو طرف درگیری به دنبال آرام کردن اوضاع است. از سوی دیگر روز گذشته (یکشنبه) فرستاده‌‌های ویژه سازمان ملل به چهار کشور خاورمیانه (عراق، سوریه، یمن و لبنان) ضمن ترغیب همه طرف‌‌های درگیر به توقف درگیری‌‌ها، خواستار برقراری فوری آتش‌‌بس در کشورهای مذکور شده و بار دیگر بر درخواست‌‌های سابق خود درباره تلاش برای مقابله با ویروس کرونا تأکید کردند. اگرچه این موضوع از حیث حقوق بشردوستانه و همچنین حقوقِ مخاصمات مسلحانه یک امر به ظاهر خیرخواهانه به حساب می‌آید اما باید متوجه باشیم که سعودی‌ها از حملات مجدد انصارالله یمن به پالایشگاه‌های خود به شدت نگران هستند. باید توجه داشته باشیم که سعودی‌ها با روسیه و آمریکا بر سر کاهش تولید روزانة نفت درگیر هستند و از سوی دیگر شیوع کرونا باعث شده نفت عربستان به سختی صادر شود. این در حالیست که روزنامه وال‌استریت ژورنال مدعی شده که ولیعهد عربستان طی روزهای اخیر با معاونانش برای نجات اقتصاد کشورش از بحران نشست داشته و از جمله پیشنهادهایی که در این نشست مطرح شده کاهش ۳۰ درصد بودجه وزارتخانه‌هاست. این مولفه‌ها به انضمام خروج نیروهای امارات از جنوب یمن به خوبی نشان می‌دهد ریاض در وضعیت کنونی توان جنگ را ندارد و نمی‌خواهد بیش از این هزینه‌های خود را افزایش دهد. از سوی دیگر بریتانیا (به عنوان بازیگر پنهانِ امنیتی در یمن)، فرانسه و حتی ایالات متحده به دلیل شیوع کرونا در داخل کشورشان با بحران‌هایی روبرو هستند که تنها راه‌حل فعلی را آتش‌بس می‌دانند. این در حالیست که منابع میدانی در یمن اعلام کرده‌اند که به دلیل تسلط انصارالله و کمیته‌های مردمی یمن بر میادین نفتی، بازیگران دخیل در پرونده یمن به دنبال آن هستند تا با وقت‌کشی آرایش جدید خود را در یمن سر و سامان دهند. لذا وضعیت فعلی را باید صلح مشکوک و آتش‌بس شکننده نامید.