نازنین دشتی 

حضور امیر قلعه‌نویی در برنامه این هفته فوتبال برتر، نه برای شفاف‌سازی و پاسخگویی، بلکه یک مانور تمام‌عیار برای فرار رو به ‌جلو بود؛ تلاشی دراماتیک برای بازپس‌گیری اقتدار مخدوش‌شده در رختکن و تبدیل واقعیت لرزان امروز به وعده‌های پوپولیستی شیرین برای آینده‌ای نه‌چندان دور. سرمربی تیم ملی برای نجات صندلی خود، به جای ارائه برنامه عملیاتی، از تریبون ملی برای حراج آرزوهای بزرگ استفاده کرد و با دفاعیه‌اش ثابت کرد که حفظ غرور مدیریتی، بر صداقت و شفافیت ارجحیت دارد. با کنار هم قرار دادن اظهارات او، به وضوح می‌توان دید که این دفاعیه، بیش از آنکه قوت قلب باشد، اعترافی تلخ به ضعف ساختاری و مدیریتی در قلب کادر فنی تیم ملی است. 

قلعه‌نویی با حرارت ویژه‌ای، روایت توفان در رختکن و برخورد قاطع با ستاره‌ای چون مهدی طارمی را تعریف کرد. او با این کار، تلاش کرد تصویر مخدوش‌شده ژنرال را بازسازی کند و به مردم اطمینان دهد که رختکن تحت کنترل اوست. این روایت‌گری، یک شمشیر دولبه بود. در مدیریت مدرن، «اقتدار واقعی» نیازی به فریاد زدن در رسانه‌ها ندارد؛ بلکه باید از طریق نظم تاکتیکی و تصمیمات فنی قاطعانه، در زمین احساس شود. اصرار قلعه‌نویی بر عمومی کردن مجازات (یا تذکر) به کاپیتان، نشانگر تزلزل جایگاه است. او با این کار، در واقع داشت به زبان بی‌زبانی اعتراف می‌کرد که سلسله‌مراتب در تیمش چنان مخدوش شده که برای اثبات ریاست خود، نیاز به خاطره‌بازی از درگیری‌های رختکن دارد. 

قلعه‌نویی با حرارت ویژه‌ای، روایت توفان در رختکن و برخورد قاطع با ستاره‌ای چون مهدی طارمی را تعریف کرد. او با این کار، تلاش کرد تصویر مخدوش‌شده ژنرال را بازسازی کند و به مردم اطمینان دهد که رختکن تحت کنترل اوست

اوج این تناقض را باید در ماجرای تغییر زننده پنالتی توسط طارمی در زمین و دخالت‌های آشکار کاپیتان در جریان بازی جست‌وجو کرد. این لحظات نمادین نشان می‌دهد که مرجعیت تصمیم‌گیری از روی نیمکت به داخل مستطیل سبز منتقل شده است. قلعه‌نویی با پیش کشیدن داستان برخورد با طارمی، سعی کرد روی این تصویر کاپیتان-مربی خط بطلان بکشد، اما نتیجه این شد که این دفاعیه بیشتر شبیه اعتراف به دو پادشاهی خطرناک در اقلیم تیم ملی بود؛ جایی که سرمربی برای اینکه نشان دهد هنوز نفر اول است، مجبور می‌شود ستاره‌اش را در پیشگاه افکار عمومی خرج کند تا ضعف‌های مدیریتی‌اش پنهان بماند.

خطرناک‌ترین و البته سیاست‌مدارانه‌ترین بخش این نمایش، ارائه وعده‌های محیرالعقول بود؛ از وعده کسب بیش از چهار امتیاز در جام‌ جهانی گرفته تا وعده تعطیلی یک ‌هفته‌ای کشور! این استراتژی، مصداق بارز رویافروشی پرخطر است که در ادبیات مدیریتی به فرار به آینده شهرت دارد. قلعه‌نویی این ادعاهای بزرگ را دقیقا در روزهایی مطرح می‌کند که تیم ملی در ارائه یک نمایش مطمئن و بدون استرس مقابل تیم‌های نه‌چندان اسمی ناتوان است. این ترفند، تلاشی هوشمندانه اما فریبنده است تا ذهن منتقد را از واقعیت لرزان امروز (دفاع متزلزل) به تصویر شیرین فردا (جشن و پایکوبی ملی) منحرف کند. 

او با تعیین امتیازات ایرانی در مرحله گروهی جام‌ جهانی و روی آوردن به حساب و کتاب، می‌خواهد به صحبت‌های خود رنگ و بوی فنی بدهد، اما در عمل، در حال کشیدن چکی از حساب خالی است. او می‌داند که اگر این رویا را نفروشد، شاید حتی تا روز جام‌ جهانی روی نیمکت نماند. این پوپولیسم فوتبالی به جای ارائه نقشه راه برای ترمیم ضعف‌های دفاعی و ساختاری، به افکار عمومی توهم خوشبختی می‌دهد تا نقدهای فنی امروز در هیاهوی وعده‌های طلایی فردا گم شوند؛ غافل از اینکه بالا بردن غیرمسئولانه سطح توقعات، می‌تواند فشار روانی تیم را در تابستان ۲۰۲۶ به مرز انفجار برساند. 

از طرفی او خوب می‌داند که هزینه این وعده‌ها امروز، صفر است، اما سودش خریدن زمان و سکوت است. او می‌داند اگر در جام ‌جهانی ناکام بماند، احتمالا دیگر روی نیمکت نیست که پاسخگو باشد، اما برای ماندن تا آن روز، نیاز دارد که تصویری رویایی بسازد. 

یکی از آشکارترین عقب‌نشینی‌های سرمربی، چرخش موضع او در قبال احمد نوراللهی بود. قلعه‌نویی که پیش‌تر بازگشت نوراللهی را صریحا منوط به عذرخواهی از مردم و هم‌تیمی‌ها کرده بود، موضعش را تلطیف کرد و بازگشت او را مشروط به خواست مردم دانست. این تغییر رویکرد، یک عقب‌نشینی استراتژیک تمام‌عیار است. قلعه‌نویی به خوبی می‌داند که تیم ملی از نظر فنی در میانه زمین (به‌ویژه در نقش هافبک دفاعی و نظم‌دهنده) به شدت به بازیکنی با کیفیت و فرم بالای نوراللهی نیاز دارد و ادامه لجاجت به بهانه‌های انضباطی، تیم را در آستانه رویدادهای بزرگ با کمبود جدی مواجه می‌کند. اما او برای آنکه شکست موضع اولیه خود را نپذیرد و غرور مدیریتی‌اش خدشه‌دار نشود، از حربه تجدید نظر مشروط استفاده کرد. او با گفتن من تابع نظر مردم هستم، توپ را به زمین افکار عمومی انداخت تا اگر نوراللهی برگشت، او بگوید من از موضع قدرت و خواست مردم کوتاه آمدم، نه اینکه به دلیل فشار یک بازیکن یا منتقد مجبور به تغییر شدم. این مانور، در نهایت ثابت کرد که نیاز فنی و کمبود بازیکن متخصص، بر قوانین انضباطی یک ‌شبه و لجاجت‌های مدیریتی چیره شده است. 

در پایان باید به یکی از بزرگ‌ترین نواقص برنامه این هفته فوتبال برتر هم اشاره داشت؛ انفعال و عدم چالش‌گری مجری. متاسفانه، مجری فرصت‌های طلایی را از دست داد تا قلعه‌نویی را در تنگنای پرسش‌های حیاتی قرار دهد. این انفعال رسانه‌ای باعث شد که برنامه از یک جلسه پاسخگویی و شفاف‌سازی، به یک تریبون رسمی برای تبلیغات تبدیل شود. قلعه‌نویی توانست با آسودگی خاطر، مونولوگ خود را تکمیل کند، مسئولیت‌ها را گردن بازیکنان بیندازد و وعده‌های بزرگ بدهد بدون آنکه مجبور به ارائه سند فنی یا پاسخگویی منطقی شود. این یک فرصت از دست رفته برای شفاف‌سازی و حساب‌کشی عمومی بود که در نهایت، به جای خدمت به مردم، به تثبیت جایگاه سرمربی کمک کرد.