محمدحسن خدایی

فیلیپ کلودل در نمایشنامه «توافق‌نامه» جهانی سیال و انتزاعی‌ را بازنمایی می‌کند که مفاهیمی چون دوستی در آن چنان بی‌اعتبار شده که برای اعتمادسازی، باید از نو این دوستی و رفاقت به اثبات رسد و به توافق طرفین درآید. البته این وضعیت نابهنجار اجتماعی خلق‌الساعه ایجاد نشده و کمابیش نتیجه سیاست‌های نئولیبرالیستی دولت راست‌گرای «والری ژیسکاردستن» بوده است. اما دموکراسی پارلمانتاریستی فرانسه به مردم این امکان را می‌دهد که با شرکت در انتخابات 1981 به سیطره دولت دست راستی ژیسکاردستن پایان داده و فرانسوا میتران سوسیالیست را به مقام ریاست‌جمهوری برگزینند. نمایشنامه فیلیپ کلودل در آستانه این انتخاب به وقوع می‌پیوندد و به خوبی تنش‌های سیاسی یک جامعه پیشرفته اما بحران‌زده اروپایی را بازنمایی می‌کند. ماجرای نمایش در رابطه با دو دوست است به نام‌های «دنی» و «مارتن» که بعد از مدت‌ها در خانه‌ دنی به انتظار فردی نشسته‌اند به نام «دووال» که مشتری خرید خانه است. دنی از مارتن می‌خواهد که شرط رفاقت سی ساله را به جا آورده و با حضور خویش، فروش خانه را تسهیل کند. در این فرآیند دشوار معامله و امضای توافق‌نامه مابین فروشنده و خریدار، ناگزیر رازهایی نامکشوف از دوستی طولانی دنی و مارتن افشا شده و رابطه دوستانه این دو را تنش‌آلود می‌کند. درواقع با هجوم سرمایه‌داری نئولیبرال و مادی‌شدن تمام عرصه‌ها در دهه هشتاد میلادی، این وضعیت تنش‌آلود و رازورزانه در اقتصاد شدت بیشتری یافته و برای مثال خرید و فروش یک خانه قدیمی را به امری دشوار و نه چندان صادقانه بدل کرده است. در این معامله مولفه‌ای که به یاری دنی و مارتن می‌آید و امضای توافق‌نامه را با تمامی مسائل پیش‌آمده تسهیل می‌کند مربوط است به نویسنده و بازیگر بودن این دو نفر. به دیگر سخن، دنی و مارتن از طریق اجرای نقش‌های واقعی و خیالی در مقابل خریداری چون دووال، توهمی از یک واقعیت ناموجود اما مطلوب را برمی‌سازند که چنان پرقدرت است که برای دووال چاره‌ای به غیر از امضا کردن توافق‌نامه باقی نمی‌گذارد. 

   فیلیپ کلودل در تلاش است عقد قرارداد مابین دنی و دوال را همچون شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه، استعاره‌ای از یک جهان مبتنی بر معامله بداند. همه چیز بر منطق سود و زیان بنا شده و حتی مفهوم کمیاب «دوستی» از این واقعه درامان نیست. حتی تعلق به اردوگاه سوسیالیسم یا سرسپردگی به راست میانه و لیبرالیسم، دلیلی بر حقانیت افراد نیست و این انسانیت است که مخدوش شده و به خشونت در عرصه نمادین دامن زده است. این وضعیت را می‌توان مبهم شدن مرزهای سیاسی دانست که سمت درست تاریخ را مخدوش می‌کند. در این وانفسا که روابط انسانی انتزاعی و هویت افراد اتمیزه ‌شده‌اند برای سامان امور مدام باید توافق‌نامه امضا کرد و قرارداد مکتوب نوشت. در یک جامعه پیشرفته گریزی از عقلانی‌شدن امور و به‌تبع آن حاکم شدن بروکراسی نیست. اما این فرآیند بروکراتیک شدن جامعه آسیب‌های فراوانی ایجاد خواهد کرد. شاید این‌گونه به نظر آید که همچنان هنر و ادبیات بدیلی باشند در مقابل سیطره تام عقلانیت ابزاری اما دنی و مارتن، نشان می‌دهند که از ظرفیت‌های هنری خویش به نفع خویش استفاده کرده و در حال‌وهوای روح زمانه که منفعت‌طلبی است روزگار می‌گذرانند. 

   به لحاظ اجرایی کورش سلیمانی در مقام کارگردان، به مانند نمایش‌های قبلی خویش، به متن نمایشنامه‌ای که انتخاب کرده وفادار است. از این منظر مخاطبان آثار این کارگردان باتجربه و کلاسیک، به هنگام تماشای نمایش‌هایش، گرفتار ماجراجویی‌های عجیب و غریبی نمی‌شوند که این روزها گریبان تئاتر کشور را گرفته. کورش سلیمانی به نام دراماتورژی متن و اجرا، هر بلایی را بر سر متن نمایشنامه نازل نمی‌کند و مومنانه به نویسنده‌ای که انتخاب کرده ایمان دارد. نتیجه این رویکرد بی‌شک تولید تئاتری است که هویت اجرایی دارد، قصه‌اش را کامل تعریف می‌کند، به اندازه اجازه می‌دهد شخصیت‌ها جان بگیرند و از دل گفتگوها و مناسبات‌شان درام ساخته شود. نمایش «توافق‌نامه» که این شب‌ها در سالن استاد ناظرزاده مجموعه ایرانشهر بر صحنه آمده، مصداق بارز وفاداری قابل ستایش یک کارگردان ایرانی در مواجهه با یک نمایشنامه خوش‌ساخت فرانسوی است. همه چیز در خدمت اندازه بودن اجراست. بازی بازیگران، طراحی صحنه و لباس، استفاده از گریم و موسیقی، این «اندازه بودن» را نشان می‌دهد. بنابراین اجرا به امری متکلفانه تبدیل نمی‌شود که از دل تصمیمات شخصی و بی‌منطق یک کارگردان متوهم و متهور در بسنده ندانستن جهان پیشنهادی یک نمایشنانه‌نویس صاحب سبک، بیرون آمده باشد. کورش سلیمانی به ترجمه خوب و روان شهلا حائری اعتماد کرده و با شیوه کارگردانی خویش، در تلاش است تماشاگر طبقه متوسط نمایش خویش را با فضای سیاسی و اجتماعی فرانسه در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 1981 آشنا کند. شاید این وفاداری حداکثری کارگردان به نمایشنامه را بتوان نوعی محافظه‌کاری اجرایی دانست اما در زمانه‌ای که نهاد اجتماعی تئاتر گرفتار انواع رادیکالیسم‌های انحرافی و خوانش‌های بی‌ربط شخصی است، از قضا می‌شود از این محافظه‌کاری و باور به شیوه تثبیت‌شده تولید تئاتر دفاع کرد. کورش سلیمانی فرزند تئاتر دانشگاهی است و آموزش تئاتر را در دانشگاه هنرهای نمایشی از سر گذرانده، پس جای تعجب نخواهد بود که تئاتری تولید کند که همچنان بر مدار پرنسیب‌های دانشگاهی باشد و از ماجراجویی‌های بدون حساب و کتاب بعضی ایگوهای متورم فاصله بگیرد.

   بازی بازیگران در خدمت اجراست. بهنام تشکر در نقش دنی، کورش سلیمانی به عنوان مارتن و رامین ناصر نصیر که نقش دووال را بازی می‌کند در هماهنگی با یکدیگر، با مهارت توانسته‌اند تضادها، تنش‌ها و همدستی‌های شخصیت‌های فیلیپ کلودل را به نمایش بگذارند. بهنام تشکر ترکیبی است از یک هنرپیشه ناموفق با گرایش سیاسی متلون که بعد از جدایی از همسرش می‌خواهد خانه‌اش را بفروشد. کورش سلیمانی در نقش مارتن، یک مرد میانسال اصول‌گرا است که موفقیتی در نمایشنامه‌نویسی کسب نکرده اما به فراخور موقعیت پیش‌آمده می‌تواند با بهره‌گیری از تخیل، روایت‌هایی جذاب برای دیگران تعریف کند. همچنان‌که رامین ناصر نصیر در نقش دووال به خوبی توانسته ایفاگر مردی ساده‌دل و زودباور باشد که عاشق هنر و ادبیات است اما واقعیت زندگی روزمره را با یک اجرای تئاتری به خوبی تمییز نمی‌دهد دووال مصداق بارز میان‌مایگی مردمان طبقه متوسطی که نه گرم است و نه سرد، بلکه ولرم است. از این منظر یکی از نقاط مثبت اجرا بی‌گمان بازی خوب و اندازه بازیگران است؛ مبتنی بر خلق شخصیت و دوری از تقلید و تیپ‌سازی. 

   در رابطه با طراحی صحنه، تلاش سینا ییلاق‌بیگی ساختن یک مکان فرسوده اما در ظاهر سرپا است. رنگ‌آمیزی مناسب دیوارها، سقف، یخچال و پنجره‌ای که نورهای نئون شبانه بیرون از خانه را رؤیت‌پذیر می‌کند حسی نوستالژیک از یک دوران سپری‌شده را به ذهن متبادر می‌کند که صمیمی و ملال‌انگیز است. جعبه‌های بسته‌بندی شده در گوشه و کنار خانه، سکونت‌گاهی را نشان می‌دهد که نمی‌توان به آن مدت زمان طولانی دل بست و می‌بایست در صورت امکان ترکش کرد. همکاری سینا ییلاق‌بیگی با گروه تئاتر بیستون در این سال‌ها ادامه داشته و به نتایخ خوبی رسیده است. 

   در نهایت می‌توان نمایش «توافق‌نامه» را یک اثر استاندارد از اجرای نمایشنامه‌ای دانست که هم توده‌ها را خطاب می‌کند و هم به فضای روشنفکری فرانسه بی‌اعتنا نیست. رئالیسمی که کورش سلیمانی به کار بسته برای مخاطبان این روزهای تئاتر کلانشهر تهران، ملموس و دلپذیر است و این را می‌توان از استقبال خوب آنان رصد کرد. به هر حال در زمانه‌ای که تولید تئاتر به شدت گران و محدویت ممیزی توان‌فرساست، خلق یک تئاتر باکیفیت امری است دشوار که گروه تئاتر بیستون به نسبت در این آزمون موفق عمل کرده و حرف تازه‌ای زده است. به نظر می‌آید تماشای این نمایش در نهایت به امضای یک «توافق‌نامه» مابین گروه اجرایی و تماشاگران ختم ‌شود که گویا هر دو طرف ماجرا از آن رضایت دارند.