رامین پرتو

همزمان با تشدید درگیری‌ها در جنوب یمن و گسترش نقش‌آفرینی امارات متحده عربی در حمایت از نیروهای موسوم به «شورای انتقالی جنوب»، شکاف در ائتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی وارد مرحله‌ای بی‌سابقه شده است. تحولات اخیر نه ‌تنها نشان‌دهنده فروپاشی عملی انسجام ائتلاف عربی در یمن است، بلکه بیانگر رقابت ژئوپلیتیکی عمیق‌تری میان ریاض و ابوظبی بر سر آینده سیاسی، امنیتی و ژئو‌اکونومیک جنوب یمن، به‌ویژه استان‌های راهبردی حضرموت و المهره به شمار می‌رود.

در حالی که عربستان سعودی اقدامات اخیر امارات را «خطرناک» و مغایر با اصول ائتلاف دانسته، ابوظبی این اتهامات را رد کرده و تأکید دارد که در چارچوب مبارزه با تروریسم و حفظ ثبات منطقه‌ای عمل کرده است. این اختلاف آشکار، در شرایطی بروز یافته که یمن همچنان یکی از پیچیده‌ترین بحران‌های ژئوپلیتیکی خاورمیانه را تجربه می‌کند و هرگونه شکاف در جبهه کشورهای مداخله‌گر می‌تواند معادلات میدانی و سیاسی را به ‌شدت دگرگون کند.

واشنگتن نگران آن است که تشدید اختلافات ریاض و ابوظبی، نه‌تنها تلاش‌ها برای ثبات یمن را ناکام بگذارد، بلکه زمینه نفوذ بیشتر بازیگران رقیب را نیز فراهم کند و بر این اساس است که ایالات متحده دائماً در حال تماس با عربستان و امارات است

یمن، میدان برخورد منافع 

ریاض و ابوظبی

ریشه‌های تنش اخیر میان عربستان سعودی و امارات متحده عربی را باید در اختلاف دیدگاه‌های بنیادین دو کشور درباره آینده سیاسی یمن جست‌وجو کرد. اگرچه هر دو کشور در سال‌های گذشته در قالب ائتلاف عربی با هدف مقابله با انصارالله وارد جنگ یمن شدند، اما اهداف راهبردی آن‌ها به‌تدریج از یکدیگر فاصله گرفت. عربستان سعودی همواره بر حفظ یکپارچگی سرزمینی یمن و تداوم حاکمیت دولت مستعفی مورد حمایت خود که اکنون در قالب «شورای ریاستی» فعالیت می‌کند تاکید داشته است. در مقابل، امارات از سال‌ها پیش با حمایت از «شورای انتقالی جنوب»، عملاً پروژه‌ای متفاوت را دنبال کرده که بر تجزیه یمن و تشکیل یک موجودیت سیاسی مستقل در جنوب این کشور استوار است.

تل‌آویو با نگاه به سواحل جنوبی یمن، به‌ویژه در امتداد دریای سرخ و خلیج عدن، به‌دنبال ایجاد عمق راهبردی جدیدی است که هم در برابر محور مقاومت و هم در چارچوب رقابت‌های منطقه‌ای با ایران معنا پیدا می‌کند و هرگونه تضعیف هماهنگی میان ریاض و ابوظبی، فضای مانور اسرائیل را افزایش می‌دهد

واقعیت این است که تحولات اخیر در حضرموت و المهره این شکاف را آشکارتر کرد. پیشروی سریع نیروهای شورای انتقالی جنوب، که از حمایت لجستیکی و سیاسی امارات برخوردارند، موجب نگرانی شدید ریاض شد؛ چراکه این مناطق نه‌ تنها از نظر ژئوپلیتیکی اهمیت بالایی دارند، بلکه به‌ عنوان دروازه‌های راهبردی یمن به دریای عرب و مسیرهای انرژی شناخته می‌شوند. از سوی دیگر باید توجه داشت که امارات در پیمان ابراهیم به عنوان شریک راهبردی موثر تل‌آویو شناخته می‌شود و در این میان عربستان سعودی دقیقاً این موضوع را زیر ذره‌بین دارد که البته در این وضعیت، اسرائیل هم به دنبال استفاده از کارت ابوظبی در تحولات جاری یمن به نفع خود است؛ به گونه‌ای که اسرائیل همچنان تسلط بر جنوب یمن و به ویژه جزیره سقطری را یکی از اصلی‌ترین اهداف خود در چارچوب استراتژی امنیتی- نظامی حلقه پیرامونی خود می‌داند.

در این راستا، عربستان سعودی در واکنش به این تحولات، به ‌صراحت از اقدامات امارات انتقاد کرده و آن را مغایر با اصول ائتلاف دانست. بیانیه‌های تند وزارت خارجه عربستان، درخواست رسمی برای خروج نیروهای اماراتی ظرف ۲۴ ساعت، و حملات هوایی به مواضع منتسب به شورای انتقالی جنوب در بندر المکلا، همگی نشان‌دهنده عبور ریاض از مرحله هشدار به مرحله اقدام عملی علیه امارات متحده عربی بود. در مقابل، امارات تلاش کرد با رد اتهامات، خود را متعهد به امنیت عربستان معرفی کند و در عین حال، با اعلام پایان مأموریت نیروهای این کشور، از تشدید تنش جلوگیری کند؛ اقدامی که از نگاه بسیاری از ناظران بیشتر تاکتیکی و رسانه‌ای بود تا یک عقب‌نشینی واقعی!

پیامدهای منطقه‌ای 

شکاف عربستان و امارات

باید توجه داشت که افزایش تنش میان ریاض و ابوظبی پیامدهایی فراتر از مرزهای یمن دارد. نخستین پیامد آن، تضعیف انسجام شورای همکاری خلیج فارس به عنوان نهادی که همواره تلاش کرده خود را به ‌عنوان یک بلوک منسجم امنیتی معرفی کند، خواهد بود و اختلاف میان دو بازیگر اصلی این شورا، عملاً توان تصمیم‌گیری جمعی آن را تضعیف کرده است. در سطح منطقه‌ای، این تنش می‌تواند معادلات امنیتی دریای سرخ و خلیج عدن را دستخوش تغییر کند. کنترل بنادر راهبردی مانند المکلا، نه‌تنها برای تجارت جهانی بلکه برای مسیرهای انرژی و امنیت کشتیرانی اهمیت حیاتی دارد و هرگونه بی‌ثباتی در این مناطق، مستقیماً بر منافع قدرت‌های فرامنطقه‌ای نیز اثرگذار خواهد بود.

از سوی دیگر، اختلاف میان عربستان و امارات، فرصت‌های تازه‌ای برای بازیگران ثالث ایجاد کرده است. گزارش‌ها درباره تلاش اسرائیل برای بررسی امکان شناسایی یک موجودیت جدید در جنوب یمن، در همین چارچوب قابل‌تحلیل است؛ تا جایی که گفته شده تل‌آویو به ‌دنبال تثبیت جای پای خود در سواحل دریای سرخ و ایجاد کمربندی از متحدان غیررسمی برای مهار محور مقاومت است؛ هدفی که با تضعیف انسجام کشورهای عربی تسهیل می‌شود.

در این میان، ایالات متحده نیز با وضعیتی پیچیده مواجه است. دولت دوم دونالد ترامپ، در حالی که تلاش دارد تمرکز راهبردی خود را بر مهار ایران و بازآرایی نظم امنیتی خاورمیانه حفظ کند، اکنون با شکافی جدی میان دو شریک کلیدی خود روبه‌رو است. واشنگتن نگران آن است که تشدید اختلافات ریاض و ابوظبی، نه‌تنها تلاش‌ها برای ثبات یمن را ناکام بگذارد، بلکه زمینه نفوذ بیشتر بازیگران رقیب را نیز فراهم کند. لذا تماس‌های دیپلماتیک واشنگتن با ریاض، و هم‌زمان تلاش برای حفظ کانال‌های ارتباطی با ابوظبی، نشان می‌دهد آمریکا در پی مهار بحران است، اما ابزار محدودی برای تحمیل اراده خود بر متحدان این کشور در اختیار دارد.

آینده یمن و معادله قدرت 

در سایه رقابت منطقه‌ای

تحولات اخیر نشان می‌دهد که یمن بیش از هر زمان دیگری به صحنه رقابت‌های ژئوپلیتیکی بدل شده که در آن، منافع ملی یمن در حاشیه قرار گرفته و بازیگران خارجی نقش تعیین‌کننده‌تری یافته‌اند. تداوم این وضعیت می‌تواند به تثبیت نوعی تجزیه دو‌فاکتو (دو دولتی) منجر شود؛ سناریویی که در آن جنوب یمن تحت نفوذ نیروهای مورد حمایت امارات قرار می‌گیرد و شمال همچنان درگیر معادلات جداگانه باقی می‌ماند. در چنین شرایطی، خطر گسترش درگیری‌ها، افزایش ناامنی و تداوم بحران انسانی بیش از پیش یمن را تهدید می‌کند. همچنین اختلاف میان عربستان و امارات می‌تواند الگویی خطرناک از رقابت درون‌محوری ایجاد کند که پیامدهای آن فراتر از یمن و حتی فراتر از شبه‌جزیره عربستان خواهد بود.

از منظر راهبردی، اسرائیل یکی از بازیگرانی است که می‌کوشد از این شکاف بهره‌برداری کند. تل‌آویو با نگاه به سواحل جنوبی یمن، به‌ویژه در امتداد دریای سرخ و خلیج عدن، به‌دنبال ایجاد عمق راهبردی جدیدی است که هم در برابر محور مقاومت و هم در چارچوب رقابت‌های منطقه‌ای با ایران معنا پیدا می‌کند. هرگونه تضعیف هماهنگی میان ریاض و ابوظبی، فضای مانور اسرائیل را چه در قالب همکاری‌های اطلاعاتی، چه از طریق حمایت غیرمستقیم از بازیگران محلی همسو، افزایش می‌دهد.

در نهایت، بحران کنونی نشان می‌دهد که یمن نه ‌تنها قربانی جنگ، بلکه قربانی رقابت‌های پیچیده منطقه‌ای و بین‌المللی است و تا زمانی که منطق منافع کوتاه‌مدت و رقابت‌های ژئوپلیتیکی بر راه‌حل‌های سیاسی و گفت‌وگوی ملی غلبه داشته باشد، چشم‌انداز صلح در این کشور همچنان دور از دسترس خواهد بود. لذا تنش میان عربستان و امارات، اگرچه در ظاهر محدود به اختلافات تاکتیکی است، اما در عمق خود نشانه‌ای از بازتعریف نظم منطقه‌ای و رقابت بر سر آینده خاورمیانه است؛ رقابتی که یمن، بار دیگر، به یکی از اصلی‌ترین میدان‌های آن تبدیل شده است.