علیرضا کاظمی مقدم

خاورمیانه، در حال تجربه یک دگردیسی استراتژیک است که موازنه‌های قدرت دهه‌های گذشته را به چالش می‌کشد. در قلب این تحولات، ایران قرار دارد که به عنوان بازیگر اصلی در غرب آسیا، در یک دوراهی سرنوشت‌ساز ایستاده است. فشارهای فزاینده غرب، به ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه، با هدف به زانو درآوردن سیاسی و اقتصادی تهران شدت یافته است، اما در عین حال، ظهور قدرت‌های جدید منطقه‌ای و تغییر اولویت‌های کشورهای عربی، پنجره‌ای تاریخی برای دیپلماسی و احیای جایگاه ایران گشوده است. ایران در این بزنگاه، باید از میان سه مسیر دشوار، یکی را انتخاب کند؛ تسلیم در برابر شروط حداکثری آمریکا، ادامه مقاومت با پذیرش هزینه‌های سنگین اقتصادی، یا طراحی یک ابتکار عمل جدید که منافع ملی را در معماری نوین منطقه تضمین کند.

ساعت منطقه به وقت توسعه و رقابت اقتصادی تنظیم شده است. قدرت‌های خلیج فارس، با کنار گذاشتن خصومت‌های ایدئولوژیک، به دنبال ثبات و سهم خود از کیک توسعه جهانی هستند. پیام روشن است: دوران جنگ‌های منطقه و دشمنی‌های ابدی به سر آمده است و ایران اگر می‌خواهد از قافله توسعه عقب نماند، باید «لباس جدید» عمل‌گرایی اقتصادی را بپوشد

کالبدشکافی فشار حداکثری غرب

ایالات متحده و متحدانش، تحت رهبری دولت ترامپ، استراتژی محاصره‌ای چندوجهی را برای «تعیین تکلیف» ایران در منطقه به کار بسته‌اند. هدف نهایی این استراتژی، ایجاد یک موازنه قوای جدید است که در آن، امنیت اسرائیل تضمین شده و قدرت هژمونیک منطقه‌ای ایران مهار شود. ابزارهای فشار، از سازمان‌های بین‌المللی مانند شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گرفته تا محاصره منطقه‌ای و فشار‌ها از سوی کشورهای اروپایی، همگی در راستای این هدف بسیج شده‌اند. آمریکا به صراحت اعلام کرده است که پیش‌شرط‌هایش برای هرگونه توافق جدید، شامل محدودسازی فعالیت‌های موشکی ایران و توقف غنی‌سازی اورانیوم است؛ شروطی که مستقیماً امنیت اسرائیل و موازنه منطقه‌ای موردنظر واشنگتن را تأمین می‌کند.

در همین راستا، واشنگتن استراتژی تقویت وزنه منطقه‌ای عربستان سعودی را پیش گرفته است. اقداماتی نظیر توافق بر سر فروش جنگنده‌های پیشرفته F-35 به ریاض، نشان‌دهنده یک تغییر پارادایم جدی در سیاست منطقه‌ای آمریکاست. این اقدام، که پیش‌تر به دلیل حفظ  برتری نظامی کیفی اسرائیل متوقف شده بود، اکنون نشان می‌دهد که واشنگتن، عربستان را به عنوان لنگرگاه ثبات منطقه‌ای برگزیده است. این معماری جدید، با هدف ایجاد یک قدرت بازدارنده در برابر نفوذ ایران و همچنین جلوگیری از هژمونی مطلق اسرائیل، ایران را تحت‌فشار قرار می‌دهد تا در دکترین دفاعی و اقتصادی خود بازنگری کند.

محور مقاومت در محاصره استراتژیک

استراتژی بازدارندگی ایران که بر مسلح‌سازی و تأمین مالی شبکه‌ای از متحدان غیردولتی منطقه‌ای متکی بود، اکنون با چالش‌های سخت و شکست‌های استراتژیک مواجه شده است. شواهد میدانی نشان می‌دهد که آمریکا و اسرائیل به طور جد در پی «خلع سلاح» اعضای محور مقاومت هستند. سقوط رژیم اسد در دسامبر، ایران را از نزدیک‌ترین متحد دولتی عربی و کریدور زمینی امن به حزب‌الله لبنان محروم کرد. در لبنان، حزب‌الله تحت فشار شدید داخلی و بین‌المللی برای خلع سلاح قرار گرفته است و در عراق، شبه‌نظامیان طرفدار ایران تحت فشار سیاسی بغداد برای توقف فعالیت‌های مسلحانه علیه بازیگران منطقه‌ای قرار دارند. ایران در این بعد امنیت نظامی، به وضوح تحت محاصره است و آمریکا در پی خنثی‌سازی کامل قدرت موشکی و تهدیدات هسته‌ای ایران است تا برنامه خود برای موازنه منطقه‌ای را به سرانجام برساند.

جمله کلیدی بن‌سلمان در یک کنفرانس مطبوعاتی و پس از دیدار با ترامپ،‌ مبنی بر اینکه «ما دیگر نمی‌خواهیم کسی ببازد تا ما ببریم. می‌خواهیم همه ببرند»، پایان ایدئولوژی «بازی با حاصل‌جمع صفر» در منطقه را اعلام کرد. این تحول، یک پیام روشن برای تهران داشت: صندلی ایران در میز بزرگ هنوز محفوظ است، به شرطی که «با لباس جدید بیاید» و به جای «مقاومت» صرف، وارد «رقابت» شود

حملات هوایی اسرائیل در جریان جنگ ۱۲ روزه، آسیب‌های جدی به زیرساخت‌های ایران وارد کرد و برتری تکنولوژیک ایران در زمینه هسته‌ای  که برای بازدارندگی حیاتی بود، مورد هدف قرار داد. این حملات نشان داد که برتری نظامی ایران به طور مستقیم هدف قرار گرفته است. با این حال، ایران در واکنش به این شکست‌ها، استراتژی خود را تغییر داده و تمرکز نظامی خود را بر استمرار حمایت از محور مقاومت معطوف کرده است. گزارش‌ها حاکی از آن است که تهران به طور قابل توجهی به دنبال همراه کردن کشورهای منطقه در زمینه مقابله با اسرائیل است از پاکستان تا کشورهای حوزه خلیج فارس، کشورهای هدف ایران برای هم راستا شدن در زمینه مقاومت هستند. هر چند حمله اسرائیل به دوحه زنگ خطری را برای کشورهای عربی به صدا درآورد، اما تحلیل‌گران معتقدند این کشورها به رهبری عربستان به دنبال راه‌حل‌های دیپلماتیک برای رفع این خطر هستند که بن‌سلمان نیز این استراتژی را در سفر اخیر خود به واشنگتن 

آشکار کرد. 

هزینه‌های مقاومت 

و معمای ابهام هسته‌ای

دکترین «مقاومت» ایران، با وجود دستاوردهای استراتژیکی چون تضعیف هژمونی اسرائیل و رسیدن به وضعیت «ابهام هسته‌ای» پس از حملات ژوئن، هزینه اقتصادی سنگینی را به کشور تحمیل کرده است. تحریم‌های فلج‌کننده، اقتصاد کشور را  خسته و نارضایتی عمومی را تشدید کرده است. با این حال سیاست‌های کلان خارجی ایران که مرتب از زبان مسئولان فعلی و سابق شنیده می‌شود، همچنان بر موضع عدم «تسلیم» شدن در برابر خواسته‌های غرب پافشاری می‌کند و هرگونه ضرورت تغییر کلی در سیاست‌های کشور را نادیده می‌گیرد.

در مقابل، سیاسیون عمل‌گرا، مانند مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور، درک می‌کنند که برای دریافت کمک‌های بین‌المللی و جلوگیری از وخامت بیشتر شرایط اقتصادی، باید با تیم ترامپ مذاکرات هسته‌ای را ازسربگیرند. این سیاستمداران عمل‌گرا استدلال می‌کنند که ایران فوراً به رفع تحریم‌هایی نیاز دارد که تنها از طریق مصالحه و مذاکره با آمریکا و متحدانش امکان‌پذیر است. این دوگانگی در تصمیم‌گیری، ایران را در شرایطی قرار داده که باید میان حفظ اصول مقاومت و ضرورت گشایش اقتصادی، توازن برقرار کند. نکته مهم این است که حملات مکرر اسرائیل، شفافیت هسته‌ای ایران را مخدوش ساخته و تهران را به سمت مسیری غیرقابل پیش‌بینی سوق داده است؛ مسیری که جهان را در بی‌خبری کامل قرار می‌دهد و این خود، یک دستاورد استراتژیک در برابر فشار حداکثری محسوب می‌شود.

معماری نوین منطقه 

و نقش‌آفرینی سعودی

تحولات پس از جنگ ۱۲ روزه و به ویژه ظهور قدرت‌های جدید منطقه‌ای، معادلات را به کلی دگرگون کرده است. دست دادن محمد بن سلمان و دونالد ترامپ، نمادی از تولد «قدرت نوظهور بود؛ قدرتی که دیگر با تصویر بمب و موشک تعریف نمی‌شود، بلکه با سرمایه‌گذاری‌های تریلیون دلاری شناخته می‌شود. جمله کلیدی بن سلمان در یک کنفرانس مطبوعاتی و پس از دیدار با ترامپ، مبنی بر اینکه «ما دیگر نمی‌خواهیم کسی ببازد تا ما ببریم. می‌خواهیم همه ببرند»، پایان ایدئولوژی «بازی با حاصل‌جمع صفر» در منطقه را اعلام کرد. این تحول، یک پیام روشن برای تهران داشت: صندلی ایران در میز بزرگ هنوز محفوظ است، به شرطی که «با لباس جدید بیاید» و به جای «مقاومت» صرف، وارد «رقابت» شود.

تهران دیگر نمی‌تواند صرفاً بر بازدارندگی نظامی تکیه کند. مقاومت، با وجود حفظ عزت ملی و بازدارندگی در برابر تجاوز مستقیم، اقتصاد کشور را به لبه پرتگاه کشانده است. اکنون لحظه عبور از این دوگانگی است. نجات ملی نه در تسلیم کامل نهفته است و نه در پافشاری کورکورانه بر انزوا؛ بلکه درگرو خلق یک دکترین ترکیبی است؛ تبدیل قدرت ژئوپلیتیک و بازدارندگی نظامی به اهرم فشار برای گشایش اقتصادی

کشورهای خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی، اکنون ثبات منطقه‌ای را برای تحقق برنامه‌های توسعه داخلی (مانند چشم‌انداز ۲۰۳۰) در اولویت قرار داده‌اند. این نیاز به ثبات، ریاض را به سمت تنش‌زدایی با ایران سوق داده و رویارویی مستقیم را کنار گذاشته است. این کشورها با استفاده از قدرت مالی خود، درتلاشند تا از طریق بازسازی و سرمایه‌گذاری در کشورهای بحران‌زده مانند سوریه و لبنان، ثبات را به منطقه بازگردانند. این معماری جدید، ایران را در یک وضعیت پیچیده قرار می‌دهد: در حالی که هژمونی اسرائیل تضعیف شده است، اما تقویت نظامی متحدان آمریکا در خلیج فارس، نیاز بازنگری در دکترین دفاعی و اقتصادی ایران را بیش از گذشته نمایان کرده است.

سیگنال‌های دیپلماتیک 

در مواجهه با فشار شدید و نگرانی از تکرار حملات، تهران به دنبال یک حرکت دیپلماتیک هوشمندانه است. بسیاری کارشناسان تشریح کرده‌اند که اظهارات مقامات تهران مبنی بر رد و بدل شدن پیام با آمریکا و موضوع ارسال نامه پزشکیان به ولیعهد محمد بن سلمان و دیدارهای دیپلماتیک عراقچی به این معنا است که تهران به دنبال درگیری نیست و در صورت تضمین حقوقش، آماده دیپلماسی است. تغییر راهبرد میانجیگری، که از کانال‌های سنتی (عمان و قطر) فاصله گرفته و به سمت ارسال پیام‌های مستقیم متمایل شده، نشان‌دهنده درک تهران از خواست آمریکا است و شاید می‌خواهد از نظر روانی نیز ترامپ را اقناع کند. ترامپ تمایل زیادی به مذاکره مستقیم دارد و علاقه دارد به مانند یک شاه با او برخورد شود و این همان چیزی است که سایر کشورها به درستی درک کردند و در تلاش هستند به این واسطه از او امتیاز بگیرند.

این اقدامات، یک تصمیم استراتژیک تلقی می‌شود، یک رویکرد واقع‌گرا که قصد دارد با نزدیکی بیشتر به آمریکا ترامپ را علاقه‌مند به پیشبرد یک توافق هسته‌ای کند. ترامپ نیز در واکنش به این پیام‌ها، آمادگی خود را برای مذاکره اعلام کرده است. وی همچنین اظهار کرده: «ایران می‌خواهد به توافق دست یابد... ما در حال گفت‌وگو با آن‌ها هستیم و روند را شروع کرده‌ایم.» با این حال، مقامات ایرانی تأکید دارند که این تمایل به مذاکره به معنای عقب‌نشینی از مواضع اصلی نیست و ایران بر حفظ حق غنی‌سازی و توان موشکی خود پایبند است. مذاکره از دیدگاه تهران، ابزاری است برای شکستن بن‌بست تحریم‌ها و تضمین حقوق، نه پذیرش شروط حداکثری آمریکا و باید منتظر باشیم تا تصمیم نهایی هر دو طرف مشخص شود.

چالش‌های چهارگانه در مسیر مذاکره

پژوهشگران بر این باورند که با وجود ابراز تمایل دو طرف برای ازسرگیری مذاکرات، دستیابی به توافق نیازمند غلبه بر چهار عامل کلیدی است که در دوره‌های پیشین مانع‌تراشی کرده‌اند. نخستین چالش، شکستن چرخه معیوب «اجبار و مقابله» است. واشنگتن باید تضمین دهد که حملات نظامی تکرار نخواهد شد و از تهدید متقابل خودداری کند تا اندکی از اعتماد فرسوده تهران احیا شود. دومین چالش، تفاهم بر سر قالب و انتظارات مذاکرات است. آمریکا به دنبال توافق جامع با «غنی‌سازی صفر» است، در حالی که ایران به دنبال توافق‌های مرحله‌ای با امتیازدهی متقابل است. طرفین باید تصمیم بگیرند که آیا به دنبال توافق جامع هستند یا مجموعه‌ای از توافق‌های موقت.

چالش سوم، حل‌وفصل موضوع «بیشینه‌گرایی آمریکا» درباره سطح غنی‌سازی و ذخایر اورانیوم است. واشنگتن باید از موضع حداکثری «غنی‌سازی صفر» عقب‌نشینی کند و سطح پایین‌تری از غنی‌سازی صلح‌آمیز را بپذیرد تا روزنه‌ای برای توافق باز شود. در مقابل، تهران نیز باید در موضوع ذخایر اورانیوم مصالحه کند. چالش چهارم و شاید دشوارترین، مهار نفوذ و مداخله اسرائیل و کنگره آمریکاست. اسرائیل در طول مذاکرات پیشین، با فشار بر ترامپ برای حفظ موضع حداکثری و نهایتاً با حمله نظامی، گفت‌وگوها را مختل کرد. برای دوام بیشتر هر توافقی، ترامپ باید بتواند تایید کنگره را کسب و نفوذ لابی‌های مخالف مذاکرات را مهار کند.

انتخاب بزرگ؛ 

ادغام مقاومت و رقابت اقتصادی

ایران امروز در برابر یک انتخاب حیاتی قرار دارد. ادامه مقاومت محض، به معنای تداوم انزوای اقتصادی و تشدید خطر درگیری نظامی است. پذیرش شروط آمریکا نیز با اصول انقلاب و دکترین امنیت ملی ایران در تضاد است. مسیر سوم، که تنها راهکار برای خروج از بحران و تضمین منافع ملی است، ادغام قدرت مقاومت با یک استراتژی اقتصادی جسورانه و عمل‌گرایانه است.

این استراتژی که تجویز بسیاری از اندیشمندان و تحلیلگران است به معنای کنار گذاشتن مقاومت نیست، بلکه به کارگیری آن در خدمت یک هدف بزرگتر اقتصادی است. ایران باید از توانمندی‌های ژئوپلیتیک خود برای تبدیل شدن به قطب ترانزیتی و اقتصادی منطقه استفاده کند و با تکیه بر همکاری‌های استراتژیک با شرق و همچنین تنش‌زدایی با همسایگان منطقه‌ای (مانند عربستان)، دیکتاتوری دلار و تحریم را به چالش بکشد. معماری جدید منطقه، که توسط کشورهای خلیج فارس و با محوریت عمل‌گرایی اقتصادی اداره می‌شود، به تهران این پیام را می‌دهد که دوران ائتلاف‌های سخت و دشمنان دائمی به پایان رسیده است. ایران باید با «لباس جدید» وارد میز مذاکره شود و سهم خود را از رنسانس اقتصادی منطقه مطالبه کند. سرنوشت «خاورمیانه نوین»، به تصمیم تهران در این تقاطع سرنوشت‌ساز بستگی دارد.