بیتا یاری

ابوالحسن صبا جایگاهی یگانه در تاریخ موسیقی ما دارد. او به گواه تاریخ این یکصد و اندی سال گذشته تنها کسی است که در جامعه موسیقی همگان برایش احترامی ویژه قائل‌اند و کسی درباره هنر و یگانگی آن شک و تردیدی ندارد. او ستوده‌ترین شخصیت موسیقی ماست که هم در هنر و هم در اخلاق سرآمد دوران خویش و بعدها بوده است. در عالم موسیقی از او جز به نیکی یاد نشده است و اغلب مخالفی ندارد. در تصاویر برجای‌مانده از او نیز همیشه لبخند بر لب دارد و چهره‌اش با آن سبیل میله‌ای در خاطرها پرمهر باقی‌مانده است؛ آن‌گونه که بود. 

کمابیش اغلب از این یگانه شنیده‌ایم و جسته‌وگریخته درباره او خوانده‌ایم. و اینجاوآنجا اثری یا ردی از او را دیده‌ایم خاصه که بس موزیسین‌های بزرگ و بنامی را شاگردان او یافته‌ایم که به استادشان صبا افتخار کرده‌اند و هنرشان را ناشی از تلاش آن معلم یگانه روزگار دانسته‌اند. استادی که به گواه تاریخ جریان ساز پرورش استاد در موسیقی ایرانی بود چراکه شاگردانی به همت او پرورش یافتند که هر یک قله‌ای سترگ شدند.

ازاین‌رو نوشتن درباره صبایی که از او می‌دانیم زحمت زیادی می‌طلبد و البته پژوهش گسترده‌ای را لازم دارد تا احیاناً چیزی درباره او از قلم نیافتد و در مطالعه دیده شود تا مطالب جدید بازگو نشده‌ای را به دانش مطالعه کننده بی افزاید. به همین دلیل جسارت فرهود صفرزاده در این پروژه، «در قفس»، از جنس دیگری است و با آنچه درباره درویش خان پیش‌تر در کتاب «باد خزانی» نوشته متفاوت است. او درباره کسی دست‌به‌قلم برده که کمابیش از او می‌دانیم و همین مساله کار او را سخت و البته بسیار قابل‌توجه می‌نماید.

کتاب در چند بخش کلی تقسیم‌بندی شده است، و بخش ابتدایی آن به بازنمایی و شناسایی شخصیت صبا در قالب صبای اصیل، صبای هنرجو، صبای هنرمند، صبای نوازنده، صبای هنرآموز، صبای ردیف‌دان، صبای آهنگساز، صبای نویسنده، صبای پدر و صبای صبور دسته‌بندی‌شده است و در بخش‌های بعدی فرازهای مهمی از نوشته‌های او قرارگرفته و بخشی مجزا نیز به یادداشت‌های او اختصاص دارد. البته یادداشت‌های موزیسین‌ها و اشخاص دیگر درباره صبا نیز در بخشی بعدی منتشرشده و حتی سروده‌های دیگران نیز درباره صبا بخشی مجزا دارد. زندگی‌نامه کرونولوژیکال صبا نیز به‌طور مختصر در بخشی انتهایی پیش از کتاب‌نامه و «نام نامه» در «گاه نامه» آمده است.

آنچه در یادداشت‌های دیگران درباره صبا آمده است نیز همگی بر خصایل نیکو و هنر ممتاز این موزیسین فقید تأکیددارند و البته تنها وزیری است که به‌حکم استادی از مرگ صبا و قمر به دلیل افیون، هشداری به جامعه موسیقی می‌دهد ولیکن هم او نیز ستایشگر شاگرد باذوق و خوش‌خلق خویش است.

 ازآنجایی‌که نویسنده در مقدمه نوشته است که تا 21 سال پس از مرگ صبا برخی انتقاد داشتند که او واپس‌گرا و مرتجعی است که نتوانست پای از دایره سنت‌ها بیرون بگذارد و پس‌ازآن عده‌ای صبا را هنرمندی خائن و التقاطی نامیدند که پایش به بیرون از دایره سنت‌ها لغزیده است. وجود یکی دو سند و نوشته مرتبط با این طرح بحث لازم بود تا در کتاب می‌آمد و مخاطب امروزی از کم و کیف موارد انتقادی اطلاع حاصل می‌کرد و ارزیابی آن نیز به نظر او می‌رسید.

اما گویا نویسنده قصد داشته است با شرافتی مثال‌زدنی چهره بدون خدشه و ایرادی از صبا که به‌راستی هنرمند والایی بود را نشان دهد ازاین‌رو در آن خبری از مخالف خوانی و یا نوشته‌ای در مخالفت او نیست. البته دو مورد جزئی هست که آن‌هم نمی‌تواند مصداق آن 21 سالی که شرحش رفت باشد، یکی کلنل وزیری و دیگری محمدرضا لطفی درباره او کسی مخالفتی ابراز نداشته است. 

هرچند خوانندگان اغلب می‌دانند زندگی شخصی صبا در آرامش نبوده و همسر و فرزندانش از شغل پدر راضی نبودند و همسرش مدام از او ناراضی بود. که آنهم به مبحث واپس‌گرایی و مرتجع نامیدن او به دست منتقدان هم‌دوره خودش مربوط نمی‌شود.

در صبای اصیل، ما با اصالت دُنبُلی صبا مواجه می‌شویم که طایفه‌ای کرد در خوی بودند و حتی می‌دانیم چرا اصل و نصب صبا را تبریزی می‌خوانند و چرا پدربزرگش کاشی محسوب می‌شده است و حتی می‌دانیم پدرش کمال‌السلطنه متمول بوده اما در هیچ جای کتاب علت اینکه صبا از طبقه متوسط جامعه و نه اشراف و دربار محسوب شده است نیامده؛ چراکه او تا آخر عمر با مساله غم نان دست‌به‌گریبان بود و همین مساله زن و زندگی او را از معطوف ساختن صد در صد وقت و عمرش به موسیقی وامی‌داشت که خود نیز بارها بدان اذعان کرده و گله‌مند بوده است.

جسارت فرهود صفرزاده در این پروژه، «در قفس»، از جنس دیگری است و با آنچه درباره درویش خان پیش‌تر در کتاب «باد خزانی» نوشته متفاوت است. او درباره کسی دست‌به‌قلم برده که کمابیش از او می‌دانیم و همین مساله کار او را سخت و البته بسیار قابل‌توجه می‌نماید

درباره شاگردان او، فرهود صفرزاده در حد اکمل اسامی را آورده حتی آوازخوانانی که از صبا تعلیم گرفته‌اند را نیز برشمرده است که همین برای مخاطب کمتر آشنا به مقوله چند وجه استادی صبا کمک بسیاری می‌نماید. اما به‌طور مثال اسمی از عباس شاپوری در بخش سازندگان ساز که از صبا تعلیم گرفته‌اند نیست، و در بخش انتشار ردیف آوازی آنچه لازم است باشد و نیست همان نتیجه پیگیری امروزی پژوهشگر است که سرانجام علت عدم انتشار ردیف آوازی صبا و یا موجود و نبودن آن را مشخص نمی‌نماید.

با آنکه نویسنده تمام تلاش و دقت خود را معطوف بر واکشی و بیرون آوردن نوشته‌های قدیمی درباره صبا به کار برده و از آنها در کتاب ردی برجا مانده اما از بعضی مطالب متاخر منتشر شده درباره صبا درکتاب خبری نیست و یا صفرزاده آنها را مورد توجه قرار نداده است. مطلب «صبا به روایت سه تارش»، منتشر شده در فصلنامه موسیقی ماهور، شماره 14 زمستان سال 80، و مقاله «صبا، نسیم دگرگونی‌ها؛ نگاهی به چند نکته مهم زیبایی شناختی در آثار صبا»؛ منتشر شده بر روی وب‌سایت گفتگوی هارمونیک در سال 90، از جمله آنهاست. و از این‌رو جای خالی نقد صریح ابعاد هنری صبا در این کتاب خالی است. هر آنچه راجع به او گفته‌شده است اغلب در سیستم ستایش هنر موسیقی، آموزگاری، تلاش و عشق بیکران او که منشا خلاقیت او بوده بیان شده است. و لازم است یک‌بار در ظرف زمانه و اجتماع خودش نیز موردبررسی قرار گیرد که چرا مرتجع و واپس‌گرا خوانده شده است.

و سرانجام اینکه مجموعه کارهای سلسله‌وار که گاهی به کنایه آنها را «سری‌دوزی» می‌نامند تنها نکته‌ای است که می‌تواند تهدیدی جدی برای تلاش این پژوهشگر، صفرزاده، باشد که دست به نوشتن پژوهش‌هایی درباره شخصیت‌های مهم یکصدسال گذشته موسیقی زده است و این ایراد در کتاب سوم مجموعه زمرد کتاب‌های نشر فنجان در مقایسه با کتاب دوم صفرزاده، درباره درویش‌خان، که انگیزه آن خودانگیختگی و در خلأ نبود هیچ اطلاعاتی درباره درویش خان نوشته‌شده بود حالا دارد خود را نشان می‌دهد که پیش سفارش و کارهایی ازاین‌دست نیز می‌تواند به ورطه کم‌بضاعتی بیافتد و یا به علت وقت محدود و اصرار بر انتشار در سر موعد مقرر به اصلاحات و ویرایش‌هایی در جلدهای بعدی بینجامد که البته اگر به ویرایش‌های بعدی و تکمیل شدن آن بینجامد بسی سعادت خواننده.