افسانه فرقدان- روزنامه نگار

فتانه حاج سیدجوادی در سال 1374، در حالی نخستین رمان خود به نام «بامداد خمار» را روانه بازار می‌کند که پرجمعیت‌ترین خوانندگان نوجوان و جوان در تاریخ معاصر ایران را پیش‌روی خود دارد. دهه شصتی‌ها که خوانندگان عام و غیرحرفه‌ای رمان‌های سرگرم‌کننده هستند، فارغ از ارزیابی جایگاه ادبی این رمان، در مدت کوتاهی کارنامه پرفروش‌ترین کتاب دهه هفتاد را برایش رقم می‌زنند. این در حالی است که نیمه دهه هفتاد، یا نویسندگان نخبه و جریان‌ساز را از دست داده است یا در گوشه خانه‌ها و کشورهای غربی منزوی شده‌ و خلاقیتشان را در هیاهوی بیگانه غربت از دست داده‌اند یا همچون صادق هدایت کتاب‌هایشان جزء کتاب‌های ممنوعه است و در هیچ کتاب‌فروشی و کتابخانه‌ای، اثری از آن‌ها نمی‌توان یافت و حتی در لیست نویسندگان در کتاب‌های درسی نامی از آن‌ها برده نمی‌شود. بنابراین رمان‌های عامه‌پسند در غیاب سینما و تلویزیون پرمحتوا و سرگرم‌کننده، به قصه‌هایی سرگرم‌کننده برای جمعیت کثیری از جامعه بدل می‌شوند. از این میان، بامداد خمار با چند ویژگی، گوی سبقت را از رمان‌های بازاری می‌رباید تا سرآغاز جریانی در ادبیات داستانی و داستان‌نویسان باشد. 

بامداد خمار با آلترناتیوی مردانه، قصه‌ای عبرت‌آمیز برای دختران و خانواده‌های آن‌ها تعریف می‌کند تا با هم‌سویی با ایدئولوژی حاکم، نه‌تنها از جمع شدن از کتاب‌فروشی‌ها و خمیر شدن در امان بماند، بلکه حتی ممانعتی از سوی خانواده‌ها برای خوانده شدن را پیش‌روی خود نداشته باشد. فتانه حاج‌سیدجوادی رمانی مردسالارانه و زن‌ستیز، از زاویه دید اول شخص یک زن و حس و حال و هوای زنانه نوشته است. 

زنان مخاطبان رمانی ضدزن

سودابه دختری است که باید در انتخاب همسر آینده‌اش تجدیدنظر کند و برای عبرت گرفتن پای قصه عمه‌اش محبوبه بنشیند. سلب انتخاب و نادیده گرفتن احساسات و هوش او، نه‌تنها در این کتاب، مذموم نیست، بلکه می‌تواند در جهت ایدئولوژی حاکم بر فضا و تفکر جوانان دهه هفتاد و هشتاد که در آستانه انتخاب خود هستند، حرکت کند. داستانی که زنان آن، تماماً منفعل عمل می‌کنند، جای بسی شگفتی دارد که از سوی همین زنان جامعه خوانده می‌شود و زنان به مخاطبان اصلی این کتاب تبدیل می‌شوند. سودابه باید به قصه‌ای عبرت‌آمیز گوش بسپارد، مادر محبوبه مرعوب قدرت پدر محبوبه است و نقش مستقلی ایفا نمی‌کند و محبوبه در آغاز زیر سیطره پدرش و بعد همسرش می‌رود. حتی زاویه نگاه او برای انتخاب همسر متوجه زوایای قدرت مردانه است؛ محبوبه با خشم پدر مواجه است و از سوی او طرد و تحریم می‌شود. رحیم، مردی که محبوبه انتخاب کرده، او را بی‌توجه به عشق و رتبه و درجه خانوادگی‌اش، پست می‌شمارد و تحقیر می‌کند و درنهایت محبوبه همسر دوم پسر عمویش می‌شود تا به‌عنوان زنی عقیم، بی هیچ توقعی تنها و تنها به زنده ماندن ادامه دهد و زندگی حقارت‌بارش را آینه عبرتی کند برای تمامی دخترانی که او را می‌خوانند تا این‌گونه سعی در به تأخیر انداختن روند طبیعی روح مدرنیته داشته باشد.

دوئل میان محمد محمدعلی  و هوشنگ گلشیری

پس از فروش بالای رمان در همان روزهای نخست، گفت‌وگو و جدال میان موافقان و مخالفان آن بالا گرفت؛ نجف دریابندری از بامداد خمار تعریف و تمجید کرد تا هوشنگ گلشیری در نقدی تند و بی‌پرده، او را به بی‌سوادی متهم کند و در پی این نقد، بهاءالدین خرمشاهی گلشیری را به حسادت محکوم کند. هوشنگ گلشیری طی مصاحبه‌ای با مطبوعات اعلام می‌کند؛ همین که شازده احتجاب به چاپ بالا نرسیده و کم‌فروش است، نشان می‌دهد که رمان باارزشی است و این مایه خوشحالی اوست. درنهایت میان محمد محمدعلی و گلشیری دوئلی برای نوشتن رمانی پرفروش و شکستن رکورد بامداد خمار اتفاق می‌افتد، بی‌‌توجه به این مسئله که نویسنده‌ای که به ماهیت زبان در نوشتن داستان اهمیت می‌دهد، هر چه‌قدر هم سعی کند پیچیدگی‌های زبان را کم کند و از عشق بنویسد و شخصیت‌ها را دم‌دستی پرداخت کند، باز هم نمی‌تواند کاملاً از سایه نخبه‌گرایی بیرون بیاید. بنابراین در پی این دوئل، محمد محمدعلی «قصه تهمینه» و هوشنگ گلشیری «آینه‌های دردار» را نوشتند. اما نکته مهم‌تر این است که گلشیری که گامی بزرگ در ساخت زبان داستانی برداشته بود، نه‌تنها نمی‌توانست زبان را فراموش کند، بلکه حتی نمی‌توانست داستانی بنویسد که به جریان‌های سیاسی و فضای حاکم بر جامعه بی‌تفاوت باشد. درحالی‌که در طول رمان بلند بامداد خمار، خبری از فراز و فرودهای جامعه ایرانی طی دوره‌ای طولانی، نیست. تفاوت مهم دیگر این است که فتانه حاج سید جوادی در بامداد خمار به شخصیت‌های داستانش کاملاً سطحی نگاه می‌کند و بدون پرداخت شخصیت، به‌سادگی از آنها عبور می‌کند تا شخصیت‌ها از سطح تیپ فراتر نروند. نگاه او بسیار کلی و یک‌طرفه و بدون روان‌شناسی شخصیت است. بنابراین «آینه‌های دردار» نمی‌تواند از زیر قلم هوشمندانه گلشیری به داستانی عامه‌پسند تبدیل شود و در نتیجه همچنان کم‌فروش باقی می‌ماند. 

 نسل نویسندگانی که پس از صادق هدایت، شروع به نوشتن کردند و وارد عرصه داستان‌نویسی مدرن شدند، خود را وارثان او می‌دانستند و به تکرار مداوم پرداخت شخصیت‌های روشنفکری و در بیشتر مواقع، منزوی روی آوردند و از طبع‌آزمایی در سبک و شیوه‌های دیگر بازماندند و همچنان زیر سایه صادق هدایت و حرف زدن او با سایه‌اش، داستان نوشتند

آیا بامداد خمار یک رمان ایدئولوژیک است؟

اما نکته‌ای دیگر این‌که، فتانه حاج سید جوادی با نگاهی کاملاً سیاه و سفید، به شکاف عمیق میان فقیر و غنی صحه می‌گذارد و مهره‌های سفید خانواده اشرافی محبوبه را رو در روی دو مهره سیاه، یعنی رحیم که نجار است و مادرش که بندانداز است و از طبقه فقیر جامعه محسوب می‌شوند، قرار می‌‌‌دهد. این نگاه یک‌سویه و پر از داوری، شاخصه دیگری است که بامداد خمار را به رمانی زرد بدل می‌کند. البته باید یادآوری کنم که انتفادات شدید و اظهارنظرهای هوشنگ گلشیری و دوئل او با محمد محمدعلی برای نوشتن رمانی پرفروش، توجه خوانندگان نخبه‌گرا را به رمان جلب می‌کند و ادامه استقبال خوانندگان عامه‌پسند از این کتاب، در روند رو به رشد و روزافزون فروش بامداد خمار فتانه حاج سید جوادی تأثیری مثبت می‌گذارد تا کتاب در مدت کوتاهی به چاپ چهلم برسد.  فارغ از همه این تحلیل‌ها، باید بپذیریم، وقتی داریم از رمان عامه‌پسند حرف می‌زنیم، معنای مستقیمش این است که با قشر عظیمی از مردم روبه‌رو هستیم که رمان را بدون توجه به ساختار، محتوا و زبان، تنها برای سرگرمی می‌خوانند و برای ادبیات، به‌ویژه ادبیات داستانی رسالتی قائل هستند. یعنی انتظار دارند رمان بتواند حامل پیامی برای خوانندگان و جامعه باشد. 

 هوشنگ گلشیری طی مصاحبه‌ای با مطبوعات اعلام می‌کند؛ همین که رمان شازده احتجاب به چاپ بالا نرسیده و کم‌فروش است، نشان می‌دهد که این رمان باارزشی است و این مایه خوشحالی اوست

ادبیات عامه‌پسند جهانی، در ایران فاخر قلمداد می‌شود

بدون‌تردید ادبیات عامه‌پسند در ادبیات و هنر تمامی کشورها وجود دارد و قابل‌ارزیابی است، البته با سطحی متفاوت از یکدیگر و در سطحی متفاوت از ادبیات عامه‌پسند در ایران. پائولو کوئیلو، نویسنده آمریکای لاتین با نوشتن رمان‌های عامه‌پسند در تمام دنیا و به‌ویژه در ایران به نویسنده‌ای پرمخاطب و البته نخبه‌گرا بدل می‌شود. حتی در همین اواخر نیز جوجو مویز با رمان‌های «من پیش از تو» و «من پس از تو» گوی سبقت را از داستان‌نویسان انگلیسی‌زبان می‌رباید و ناگفته قابل‌حدس است که در ایران نیز رمان‌های او مخاطبان زیادی را با خود همراه می‌کند. عکس این ماجرا نیز اتفاق افتاد؛ یعنی بامداد خمار از سوی ناشران معتبر به زبان‌های آلمانی و ایتالیایی ترجمه شد و حتی برای آن مراسم رونمایی و گپ و گفت با نویسنده، برگزار کردند. بعدها ناهید ا. پژواک رمانی به نام «شب سراب» را از زبان شخصیت منفی داستان، یعنی رحیم می‌نویسد تا قضاوت یک‌سویه فتانه حاج سید جوادی را به چالش بکشد. البته پژواک از سوی نویسنده بامداد خمار –فتانه حاج سیدجوادی- به سرقت ادبی متهم می‌شود.

 نجف دریابندری از بامداد خمار تعریف و تمجید کرد تا هوشنگ گلشیری در نقدی تند و بی‌پرده، او را به بی‌سوادی متهم کند و در پی این نقد، بهاءالدین خرمشاهی گلشیری را به حسادت محکوم کند

 

دلایل پرفروش شدن یک رمان عامه‌پسند

استقبال از ادبیات عامه‌پسند بدون‌تردید به ساختارهای پیچیده فرهنگ جامعه بازمی‌گردد: جامعه‌ای که ادبیات داستانی در آن نوپا است و مفری برای گریز از گره‌های کور شخصیتی و جامعه وجود ندارد، امکانات رفاهی سرگرمی و فیلم و سریال در آن در پایین‌ترین سطح قرار دارند و ادبیات نخبه‌گرا از سوی کسانی که دستی بر آتش دارند، با بی‌مهری روبه‌رو می‌شود. بنابراین برای معکوس کردن این موازنه به تغییر نگاه و ذهنیت مردم یک جامعه نیاز است. تحلیل و نقد و بی‌پرده سخن گفتن از اثر هنری و حضور پررنگ منتقدانی که به ادبیات روز اشراف دارند، می‌تواند دریچه‌های تازه‌ای به روی خوانندگان و انتخاب کتاب از سوی آن‌ها باز کند. از سوی دیگر، نسل نویسندگانی که پس از صادق هدایت، شروع به نوشتن کردند و وارد عرصه داستان‌نویسی مدرن شدند، خود را وارثان او می‌دانستند و به تکرار مداوم پرداخت شخصیت‌های روشنفکری و در بیشتر مواقع، منزوی روی آوردند و از طبع‌آزمایی در سبک و شیوه‌های دیگر بازماندند و همچنان زیر سایه صادق هدایت و حرف زدن او با سایه‌اش، داستان نوشتند. حرف تازه صادق هدایت در ادبیات معاصر، بیات شد و خلاقیت نویسندگان را بجز عده اندکی به محاق فرستاد. از طرف دیگر، ناشران نیز برای ادامه حیات خود همیشه چاپ رمان‌های پرفروش را ترجیح می‌دادند که این نیز در گرو راضی نگه داشتن تعداد بیشتری از مخاطبان بود.  با این تعاریف، بامداد خمار همچنان رمانی پرفروش باقی می‌ماند تا امروز این پرسش را طرح کنیم که آیا ادبیات داستانی فاخر ایران دوئل را به «بامداد خمار» باخته است؟

 پدیده‌ای به نام پائولو کوئیلو، نویسنده آمریکای لاتین با نوشتن رمان‌های عامه‌پسند در تمام دنیا و به‌ویژه در ایران به نویسنده‌ای پرمخاطب و البته نخبه‌گرا بدل می‌شود