بیتا یاری، روزنامه‌نگار

موسیقی اقوام ایران چه در قالب سنت‌ها، چه در بازنمود آن در شکل موسیقی کار و چه در فرم موسیقی هر آیین، به لوکالیته و فضای زیست محیطی هر قوم در هر زمانی وابسته است. یعنی موسیقی در این قالب‌ها تعریف خویش را دوباره یافته و یا بهتر بگوییم با توجه به شرایط، نمودی منحصر بفرد از خویش ساخته است. از این روست که موسیقی اقوام را نمی‌توان خارج از شرایط زمانی - مکانی و کانتکست خویش دارای همان هویت و عملکردی یافت که در زادبوم خویش داشته و دارد. 

به همین دلیل هر آنچه از موسیقی فولک یا قومی در هر جای دیگری خارج از فضای هر قوم ارائه می‌شود صرفا یک اجراست که هر اندازه نیز نزدیک به اجرای اورجینالی که در محیط اصلی خویش صورت می‌گیرد وفادارانه باشد بازهم متفاوت با آن و غیراورجینال خواهد بود. چرا که نه تنها محیط و شرایط محیطی اصلی نزج آن موسیقی، سازنده روح حاکم بر اجرا هستند بلکه یکی از مولفه‌های موسیقی فولک را می‌سازند که در اجراهای خارج از محیط اصلی فاقد آن است.

از این رو برگزاری فستیوال‌هایی برای موسیقی اقوام و نواحی و مناطق ایران در شهر تهران و روی سن از اساس تعریف و کارکردی دیگری می‌یابد و به جای اینکه قدرت هنر موسیقی هر ناحیه را یادآوری کند در جای عکس آن قرار می‌دهد و بیشتر به طور ناخودآگاه در وهله اول مقایسه و ارزیابی را در چشم مخاطب نه خیلی عام (چراکه موسیقی فولک برای هر کسی با ریشه‌های قومی ارزشمند است و همچنین دانش‌آموختگان قوم موسیقی‌شناسی) فرو می‌کند. و این مساله زمانی نمود بیشتری دارد که چندین قوم در یک شب اجرای موسیقی داشته باشند. افرادی روستایی از قومیت‌های مختلف که به تصریح دبیر جشنواره، از روستاهای اطراف و یا مرکز استان خویش فراتر نرفته‌اند و از این رو برنامه‌گذار خود را ملزم می‌داند که برای جای ایستادن و به طور کلی رعایت آداب صحنه در پیش چشم مخاطب به نظم‌دهی آنها بپردازد و نشان دهد که اینگونه جشنواره‌ها اگر بر پایه‌های صحیح بنا نشوند تنها برای شهری‌کردن افراد و ترویج فرهنگ شهر خواهند کوشید و کارکردی ضد بنای اولیه خویش می‌یابند. مساله‌ای که سالهاست منتقدان بسیاری آن را نکوهش کرده‌ و می‌کنند.

چیزی که در شب افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره موسیقی نواحی ایران رخ داد اینطور بود که جای آنکه اصالت‌ها و ظرایف موسیقایی هر خطه بهتر و ارزشمندی آنها به عنوان میراث فرهنگی هنری و معنوی مناطق کشورمان بیشتر درک شود و حتی مثالی از دوره‌های قبلی برگزار شده برای مخاطب حاضر در سالن جشنواره باشد بیشتر به جُنگی شباهت داشت که بدون هماهنگی و برنامه‌ریزی می‌خواست همه سوابق گذشته را پیش چشم مخاطب با تفاخر ورق بزند. بدون آنکه توجهی به پی‌آیند این آشکارسازی داشته باشند که مخاطب به جای آنکه متوجه ارزشمندی آنها بشود بیشتر با نگاه توریستی و موزه‌گونه به آنها و موسیقی‌شان می‌نگریست و درک دیگری از ماوقع داشت. این را به راحتی می‌توان از بروز واکنش‌هایی چون سوت و کف‌زدن بعد از مراسم آیینی زار دید که در پایان مامازار درخواست صلوات کرد و مخاطب درک نکرده به تشویق و کف زدن پرداخت که مشخص است از درک کل ماهیت آن و زیربنای فکری چنین مراسم موسیقایی عاجز بوده‌ است  و البته به علت تنوع برنامه مدام انواع موسیقی‌ها در ذهن مخاطب به قیاس فراخوانده می‌شدند که در این مساله مشکلات ناشی از دبیر جشنواره را نباید نادیده گرفت چرا که او بدون سنجش این برنامه را چیده بود و البته خود نیز در این مقایسه‌ها و ارزش‌گذاری‌های نسنجیده نقش داشت؛ به طور نمونه موسیقی لوطی‌ بوشهری که پایان‌بخش برنامه افتتاحیه جشنواره بود را اصل برنامه آن شب معرفی کرد و از حضار ‌‌خواست که برای این قسمت به زعم او اصلی(!) بمانند و اینگونه تمام اجراهای موسیقی مناطق دیگر را فرعی ‌ساخت. 

حتی این مساله در شیوه ناعادلانه و نامناسب تقسیم زمان برای اجرای هر قوم نیز بروز ‌یافت؛ از دو دقیقه برای عاشیق ولی عبدی تا نیم ساعت برای مامازار. دبیر جشنواره که اذعان داشت این افراد حتی از ولایت خود دورتر نرفته‌اند اما راه درازی طی کرده تا به روی سن تالار رودکی در فستیوال آینه‌دار برسند در تخصیص زمان، قوم‌هایی را ملزم به اجرای کوتاه چند دقیقه‌ای و نه بیشتر کرد و برخی دیگر را در زمان آزاد نهاد و اینگونه از هر مخاطب داوری در برابر مدیریت خویش ‌ساخت. و البته به صورت کاملا عریان جای خالی یک دبیر  فرهیخته و مقتدر با پشتوانه آکادمیک را در رأس این جشنواره نمایان ساخت.