هیاهوی بسیار برای هیچ

تمام داستان فیلم حول این محور می‌چرخد که شوهر، با تکیه بر قوانینی که مطلقا به نفع اوست، بدون در نظر گرفتن مصالح همسر یا کشورش، اجازه خروج به همسرش نمی‌دهد و هیچ قانونی و هیچ تبصره و ماده‌ای در این زمینه نمی‌تواند به زن کمک کند. زن در این مورد، در مواردی که پای خواست و در واقع خودخواهی‌های مردانه به میان می‌آید، تقریبا یک موجود مهجور است؛ او نمی‌تواند هیچ تصمیمی در مورد زندگی خود بگیرد. بر خلاف تمام ادعاهایی که منتقدان و شاید خود فیلم هم در مورد فمینیستی بودن دارند و آن‌را تلاشی می‌دانند در جهت احقاق حقوق فراموش شده زنان در تصمیم‌گیری برای خود در سطوح خرد فردی و کلان اجتماعی، هیچ نشانی از رویکردهای فمینیستی در این فیلم دیده نمی‌شود افروز، با وجود کاپیتان و قهرمان بودنش، در عمل یک زن درمانده و ناتوان است که منتظر است دیگران به دادش برسند. او از هیچ چم وخم حقوقی خبر ندارد و وکیل ترگل ورگلش، از او ناتوان‌تر

آذر فخری، روزنامه‌نگار

فیلم: عرق سرد

نویسنده و کارگردان: سهیل بیرقی

بازیگران: باران کوثری، امیر جدیدی، سحر دولتشاهی، لیلی رشیدی،  هدی زین العابدین

    

داستان فیلم

افروز ادرستانی (باران کوثری)، زن فوتبالیستی است که ۱۱ سال از عمرش، عشقش و تلاشش را روی این ورزش گذاشته و برای تیم و کشورش، افتخارآفرینی کرده است. او زمانی که ازدواج کرد نیز یک فوتبالیست بود، هرچند هنوز به این شهرت و افتخار امروزش نرسیده بود. حالا افروز کاپیتان تیم پیروز خود است و قرار است همراه تیمش، برای مسابقات آسیایی به مالزی برود. اما در فرودگاه متوجه می‌شود که از سوی همسرش، ممنوع‌الخروج شده است. با تمام دوندگی‌ها و تلاش‌های خودش و وکیلش، در نهایت افروز، شکست می‌خورد.

از آن‌جا که او و همسرش، قصد جدایی دارند، مدتی است که جدا از هم زندگی می‌کنند. البته، یاسر (امیر جدیدی) خانه‌ای برای افروز تهیه کرده و افروز در این خانه با دوست صمیمیش هم‌خانه است؛ هم‌خانگی که از نظر همسر و نیز مسئول تیم خانم نوری (سحر خرمشاهی) مشکوک است و فیلم هم کمکی به تماشاگر نمی‌کند از این شک و تردید بیرون بیاید که آیا این دو دختر، رابطه نامتعارفی با یکدیگر دارند یا نه.  تمام داستان فیلم حول این محور می‌چرخد که شوهر، با تکیه بر قوانینی که مطلقا به نفع اوست، بدون در نظر گرفتن مصالح همسر یا کشورش، اجازه خروج به همسرش نمی‌دهد و قانون، هیچ قانونی و هیچ تبصره و ماده‌ای در این زمینه نمی‌تواند به زن کمک کند. زن در این مورد، در مواردی که پای خواست و در واقع خودخواهی‌های مردانه به میان می‌آید، تقریبا یک موجود مهجور است؛ او نمی‌تواند هیچ تصمیمی در مورد زندگی خود بگیرد: این زن می‌خواهد دانشمند باشد، محقق و پژوهشگر باشد، پزشک باشد، استاد دانشگاه باشد، مدیر یا صاحب یک کارخانه باشد، هر چه می‌خواهد باشد، بر اساس قوانین زناشویی این کشور، او تحت هیچ شرایطی بدون اجازه همسر خود نه فقط از کشور که از منزل هم نمی‌تواند خارج شود!

داستان ما با فیلم

فیلم می‌خواهد چهره عریان چنین قانونی را نشان بدهد و اتفاقی را روایت کند که در واقعیت و برای یکی از زنان ورزشکار کشور افتاده است. 

بر خلاف تمام ادعاهایی که منتقدان و شاید خود فیلم هم در مورد فمینیستی بودن دارند و آن‌را تلاشی می‌دانند در جهت احقاق حقوق فراموش شده زنان در تصمیم‌گیری برای خود در سطوح خرد فردی و کلان اجتماعی، هیچ نشانی از رویکردهای فمینیستی در این فیلم دیده نمی‌شود. در این فیلم از قضا، اگر مردان با تاسی به قانون، می‌توانند برای زنان مشکل ایجاد کنند، خود زنان بدون هیچ قانون و ملاکی و از روی حسادت-احتمالا- یا شک و ظن‌های اخلاقی، برای همدیگر مشکل ایجاد می‌کنند و هیچ قدمی برای حل مشکل افروز برنمی‌دارند. حتی گام‌های کوتاهی که وکیل افروز برمی‌دارد، او را بیشتر در مظان اتهام قرار می‌دهد و موجب تخریب موقعیتش و در نهایت اخراجش از فدراسیون می‌شود. 

ماجرا این است که هرکس از هر طرف، به هر دری می‌زند، این داستان پیچیده‌تر شده و بر مشکلات افروز افزوده می‌شود؛ او در لابیرنتی از قوانین بد، روش‌های ناکارآمد، دوستی‌های مخرب و روابط معیوب، گیر افتاده است  و در نهایت تماشاگر به این نتیجه می‌رسد که اگر افروز، همان زندگی متعارف با همسرش را ادامه می‌داد، دنبال طلاق نبود، دوستی مشکوک نمی‌داشت و دل خانم مسئول تیم را به دست می‌آورد، قطعا دچار این مشکلات نمی‌شد؛ این‌ها هستند تبصره و ماده‌هایی که می‌توانند قانون را مقهور خود بکنند! 

کل نتیجه‌ای که از تماشای این فیلم می‌توان گرفت، این است که یک زن، اگر نمی‌تواند بر اساس قانون حاکم در کشور، به یک سری از حقوق انسانی خود دست یابد، اما می‌تواند به‌عنوان زن، از روش‌ها و «دلبری»های زنانه استفاده کند و قانون و مردش را رام خود بکند. افروز به توصیه دیگران، با استفاده از چنین ترفندی، تا حدی موفق می‌شود: او در فضایی به طرزی که زیرکانه اروتیک بودنش به تماشاچی القا می‌شود، به همسرش باج می‌دهد، مهریه  و تمام حقوق قانونی‌اش را می‌بخشد تا مگر این اجازه را به دست آورد، اما در نهایت، او یک بازنده است، چون زن است، چون با بخشیدن تمام حق و حقوق زناشویی‌اش، تا وقتی همسرش نخواهد، او نمی‌تواند طلاق بگیرد. 

پس توصیه‌ها و بازی‌ها و عشوه‌گری‌های زنانه هم در این میان، ناکارآمدی خود را  ثابت می‌کنند و همه می‌دانیم که وقتی پای قانون در میان است، هیچ‌کدام از این رفتارهای چیپ زنانه، به کار نمی‌آیند، چون فردا، با طلوع آفتاب، هم مرد، هنوز همان مرد است و هم قوانین، همان قوانین، و زن در این میان تنها یک مغبون بالفطره است.

متن و پرداخت، ضعیف است

مشکل حقوق زنان، مسئله تازه‌ای نیست و زنان کشور ما، در چند سال اخیر، به انحاء مختلف با این مشکلات درگیر بوده‌اند؛ زنان ما، با وجود بلوغ فکری، با وجود اجازه ورود به دانشگاه‌ها و مراکز کار و بازار و هنر و صنعت، هنوز در قانون و در رابطه و با پدر و همسر خود، مهجور محسوب می‌شوند و بدون اجازه آن‌ها نمی‌توانند قدم از قدم بردارند. البته این به آن معنا نیست که مردان کشور ما از حقوق خود سوء استفاده می‌کنند، از قضا بسیاری از مردان هستند که خود مخالف شدید چنین قوانینی هستند و تمام تلاش خود را می‌کنند تا دختر و همسرشان، راه‌های موفقیت را بپیمایند و قله‌های پیروزی را فتح کنند، بی آن که لحظه‌ای آنان را در این کارزار تنها بگذارند. اما به هر حال، وقتی پای لج و لج‌بازی پیش می‌آید، وقتی مردی به توانایی‌های همسرش و به موفقیت‌هایش حسادت می‌کند و ... قانون به‌راحتی طرف او را می‌گیرد تا زن را از عرصه روزگار حذف و محو کند. 

اگر فیلم خواسته چنین چیزی را نشان بدهد، عملا نتوانسته. ما در تمام طول فیلم درگیر یک دعوای زن و شوهری هستیم. و همه چیز در همین سطح رخ می‌دهد. این مشکلی است که افروز با شوهرش دارد وگرنه همانطور که در نمایی از فیلم نشان داده می‌شود، یک زن تیرانداز، با همراهی همسرش توانسته قهرمان شود؛ نمایی که خود یاسر مجری آن است. پس عملا مشکلی وجود ندارد تا وقتی که رابطه زن و مرد، روال عادی خود را طی می‌کند، زن می‌تواند از پله‌های موفقیت بالا برود. این‌جا افروز مقصر است که با خیره‌سری‌ها و کله شقی‌ها و به‌جا نیاوردن آداب شوهرداری، باعث شکست و درماندگی خودش می‌شود.

افروز، با وجود کاپیتان و قهرمان بودنش، در عمل یک زن درمانده و ناتوان است که منتظر است دیگران به دادش برسند. او از هیچ چم وخم حقوقی خبر ندارد و وکیل ترگل ورگلش، از او ناتوان‌تر. در حالی‌که در چنین جدالی از این دو زن، انتظار می‌رود که جنگندگی بیشتری داشته باشند و تنها مفرشان، استفاده مذبوحانه از فضای مجازی نباشد. این‌که در مورد چنین قوانینی بخواهیم از لایک‌ها و هیاهوهای فضای مجازی استفاده کنیم؛ موردی که کشور و دولت ما به آن شدیدا حساس است، جز این‌که کار را بدتر کند، فایده‌ای ندارد. ربط دادن مساله افروز، مشکلش با همسر و قوانین زناشویی حاکم به حقوق بشر، آن هم در این وضعیت ضرب‌العجلی که افروز درگیر آن است و نیازمند یک راه‌حل فوری است، همان ماندن در سطح ماجراست؛ تحت این شرایط کشاندن ماجرا به سطوح بین‌المللی، نیازمند طی کردن پروسه‌ای طولانی است و نیز نیازمند شخصیتی قوی و کاریزماتیک. که البته نه افروز چندان قوی است و نه وکیلش چندان زبان‌آور و کاریزمات.   

برای شروع بد نیست

پرداختن به حقوق و قوانین بازدارنده در مورد زنان، یکی از مهم‌ترین چالش‌های امروز در جامعه ماست. در کشوری که در همه زمینه‌ها در حال گذار است، و مدام جابه‌جایی‌های فرهنگی و ذهنیتی در میان مردم اتفاق می‌افتد، در جامعه‌ای که به هر حال مردمش چندان منزوی نیستند، هم در سفر به کشورهای دیگر و هم در فضاهای مجازی، با قوانین و روش‌های کشورداری و حقوق بشر در عرصه بین‌الملل آشنا می‌شوند، ادامه دادن با روندهای قدیمی اعمال قانون، قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری، خواه ناخواه، با مخالفت‌ها و تضادهایی مواجه می‎شود.  طبیعی است که امروز، نمی‎توان از زنی که در همه زمینه‎های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فعال است و از خیلی از مردان هم رده خود، موفق‎تر است، انتظار داشته باشیم که هم‎چنان تحت امر و در تمکین پدرو همسر خود باشد. او اگر چنین فشارهایی را احساس کند، در نهایت به دنبال روش‌های قانونی برای رهایی از این وضعیت‌های محدودکننده خواهد بود و از همان قوانین برای خلاصی خود سود خواهد برد؛ اگر قرار است آزاد شوم، تمام هزینه‌های آن‌را می‌پردازم: از مهریه، نفقه و اجرت‌المثل خود می‌گذرم و آزادی‌ام را به‌دست می‌آورم و شاید به دلیل همین قوانین بازدارنده در مورد زنان است که طلاق به‌شدت روبه افزایش است و از اهرم‌های فشاری چون به اجرا گذاشتن مهریه استفاده می‌شود. 

این فیلم، برای شروع بد نیست، اما اگر قرار باشد در همین سطح بماند؛ برای ادامه اصلا خوب نیست.