احسان زیورعالم

در ساعت یک بعد از ظهر روز چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۸، بنا به دعوت قبلی، افراد واجد شرایط و علاقه‌مند به عضویت در سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر، در تالار وزارت فرهنگ و هنر آموزش عالی بهارستان حضور یافتند.

این بند خبری بود که گواه بر میل ایجاد سندیکای تئاتر در میان هنرمندان، پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران است. سندیکایی که به گفته حمید مظفری در مقاله «پیشینه تشکل‌های تئاتری در ایران» نتوانست در دهه 40 پا بگیرد؛ اما پس از ۱۰ سال و یک رویداد مردمی، شرایط برای عمل صنفی مهیا می‌شود. طی انتخابات افراد زیر وارد چرخه مدیریت صنفی می‌شوند:

شورای دبیران (اعضای اصلی): محمود دولت‌آبادی، جمشید مشایخی، رکن‌الدین خسروی، سعید سلطانپور، مهدی فتحی، منوچهر رادین، اکبر زنجانپور، کاظم شهریاری، محمد علی جعفری، مصطفی اسکویی، حسین قاسمی‌وند، فرهاد توحیدی، رضا خاکی، اصغر همت، رضا کرم‌رضایی و شورای دبیران (اعضای علی البدل ): ایرج راد، ولی شیراندامی، فرهاد مجد‌آبادی، سعید پورصمیمی، شکوه نجم‌آبادی. هیئت بازرسان (اعضای اصلی ) : محسن یلفانی، محمد‌تقی کهنمویی، سودابه اسکویی، محمود افشار بکشلو، مهدی میامی.هیئت بازرسان (اعضای علی البدل ): سعید امیر سلیمانی، مجید جعفری، فریدون نوری.

تشکیلاتی که قرار بود الگوی سندیکایی هنر باشند؛ اما در بزنگاه تاریخ محذوف می‌شوند. برخی از گردونه روزگار خارج شده، برخی ترک وطن می‌کنند و برخی هسته اولیه خانه تئاتر کنونی را تشکیل می‌دهند. این بار اما خبری از آن اشکال چپ‌گرایانه در سندیکای هنرمندان تئاتر نیست. حتی گروه بازمانده تمایلی به نزدیک شدن به شعارهای سندیکای ابتدای انقلاب را هم ندارند؛ اما چرا؟ چرا بدنه نزدیک به دولت وقت که مجال تأسیس خانه تئاتر را پیدا می‌کند، میلی به گذشته خود ندارد یا شاید آن را پنهان می‌کند. نتیجه آنکه این پنهان کردن یا عقب‌نشینی این روزها برجسته می‌شود. خبری از کار صنفی برای نجات جماعت تئاتری وجود ندارد و البته خانه تئاتر و متولیانش هم نه مسئولیت صنفی در این باره دارند و نه مشروعیتش.

در جستجوهایم به مصاحبه‌ای خواندنی در شماره نخست مجله «صحنه معاصر»، نشریه ارگانی سندیکای هنرمندان تئاتر - که روی جلد آن از عبارت «انجمن تئاتر ایران» درج شده است - می‌رسم. مجله در اسفند ۱۳۵۹، یعنی نزدیک به دو سال پس از تشکیل سندیکا منتشر می‌شود. در دل مجله مصاحبه‌ای است طولانی با محمود دولت‌آبادی که در آن می‌شود دلایل شکست و ناتوان بودن جامعه تئاتری در ایجاد تشکیلات صنفی را ریشه‌یابی کرد.

در مقدمه مجله، سرمقاله‌ای شدیداللحن علیه جامعه سرمایه‌داری و لزوم محو کردن هر آنچه در رژیم سابق در تئاتر به‌جا مانده نوشته شده است؛ اما در مصاحبه، دولت‌آبادی در مقام مدیر هیأت‌مدیره از لزوم حمایت از تئاترهایی می‌گوید که می‌تواند گیشه داشته باشند! به عبارتی همان نمایش‌هایی که لزوم وجودشان ریشه در انگاره‌های سرمایه‌دارانه دارد. او قاطعانه از نمایش‌های لاله‌زاری موسوم به آزاد یاد می‌کند که پس از چهل سال از زمان مصاحبه، به جلوه‌ای از نظام سرمایه‌داری در هنر ایران بدل می‌شوند و شمایی از آن در قالب کمدی‌های بفروش سال‌های اخیر جلوه‌گر می‌شود.

آنچه در مصاحبه دولت‌آبادی مشخص است، تشتت میان گونه‌های تئاتری است.  دولت‌آبادی در ابتدای گفته‌هایش درباره مشکلات سندیکا می‌گوید: «مسئولین دولتی در بخش فرهنگی نیز نظر خوبی نسبت به سندیکا ندارند. در همین جریان گرفتن سالن از دولت برای فستیوال تئاتر، این مسأله برای همه روشن شد. اگرچه برای من از قبل روشن بود. به هر حال برگردیم به همان بحث که سندیکا چه کاری می‌تواند انجام دهد؟»

هرچند محمود دولت‌آبادی مستقیماً نمی‌گوید کدام مسئول مانع فعالیت‌های صنفی سندیکا شده است؛ اما در یکی از گفتگوهایم با هوشنگ توکلی می‌توان فهمید ریشه مشکلات در کجاست. او به من گفته بود «اوایل انقلاب در ماه‌های اول یک سری گروه‌ها بیرون آمدند که اینها عضو اداره تئاتر یا تئاتر شهر یا کارگاه نمایش نیستند. اینها مدعی هستند «ما فارغ‌التحصیلان تئاتر هستیم و داریم فعالیت‌های تئاتری می‌کنیم و نیاز داریم تشکل‌های صنفی داشته باشیم». این نکته خیلی اهمیت دارد که در صدساله اخیر مجموعه فعالیت‌های صنفی در تأسیس اتحادیه‌ها، انجمن‌ها و غیره در اختیار حزب توده بود و حزب توده برای خودش یک حقی را قائل است، می‌گوید «من در تأسیس این‌ها مؤثر بودم و اساسنامه‌های یکسان نوشتم. موارد مشابه را بررسی کردم؛ ولی به هر حال به‌عنوان جریان‌های صنفی آمدم این تشکل‌ها را به‌وجود آوردم» و متأسفانه به‌دلیل اینکه فعالیت‌های حزبی در این تشکل‌ها اتفاق افتاده، مجموعه این تشکل‌ها یا سرکوب شده یا نابود شده یا از بین رفته و هر نظامی هم بهانه‌اش این است که اگر یک تشکل صنفی است اجازه ندارد کارِ سیاسی بکند؛ چون با تأسیس انجمن‌های جدید یا تشکل‌های جدید مقابله می‌کند. به‌دلیل ترسی است که از ریشه از فعالیت گروه‌های چپ به‌خصوص حزب توده در ایران داشته است.»

باید دقت داشت که توکلی در آن روزگار در هسته دولت قرار داشته و این گفتار نشان می‌دهد فعالیت‌های حزبی سندیکا عامل فاصله میان آنان و مسئولان فرهنگی وقت می‌شود که اساساً در جبهه مخالف چپ‌گرایان قرار می‌گیرد. شاید همین نکته باعث می‌شود بخش فعال در دولت تئاتر از عضویت در سندیکا سرباز زند و حضورشان در سندیکا را به قول دولت‌آبادی عامل زیان می‌پندارند. دولت‌آبادی می‌گوید «عده‌ای هستند که خود را نیازمند سندیکا نمی‌دانند. آنها که به‌عنوان کارمند دولت کار می‌کنند، به‌علت تعهدشان می‌گویند "دلیلی ندارد که ما به طرف این سندیکا برویم. به هر حال این سندیکا یک نهاد ملی است و دولت هم البته خوب".»

به‌عبارتی بدنه دولتی تئاتر نسبت به تشکیلات نگاهی محافظه‌کارانه دارند؛ اما ۲۰ سال بعد، در زمان مدیریت حسین سلیمی و آغاز به کار دولت اصلاحات، بازماندگان سندیکا در تئاتر اقدام به تشکیل خانه تئاتر آن هم در لوای دولت می‌کنند. نکته قابل‌تأمل آن است که برخی از فعالان آن روزگار در انجمن نمایش – یک نهاد دولتی دیگر – عضویت دارند که به‌نوعی شرایط شغلی و مالی آنان را تأمین می‌کند. پس گویا ۲۰ سال بعد امر مذموم به امر محذوف بدل می‌شود.

ادامه دارد...