احسان زیورعالم

نمایش «جوادیه» یک مونولوگ چهار اپیزودی درباره حادثه‌ای در بیست‌متری جوادیه است، حادثه‌ای که در دلش بها چند قتل زنجیره‌ای روبه‌رو می‌شوید و در اینجا قصدی برای تعریف ماجرا ندارم؛‌ بلکه در پی جستجو در چند نکته‌ام، نکاتی که همگی برآمده از مسأله مونولوگ است.

یک نمایش «جوادیه» را رضا بهرامی و کهبد تاراج در سالن کوچک محراب آفریدند؛ اما در طی پنج سال گذشته این متن به کرات در سالن‌های بزرگتر و پرجمعیت‌تر اجرا رفته است تا آنکه در آخرین مقصدش، مهمان تئاتر شهر می‌شود؛ اما یک موضوع در این عزیمت فراموش می‌شود. اینکه چرا چنین متنی در سالن کوچک زاده می‌شود. پاسخ به نوعی روشن است. معماری سالن کوچک محراب به نوعی است که به شما فرصت اجرای هر گونه نمایشی را نمی‌دهد. آن هم نمایشی پرکنش با ریتمی تند که نیازمند فضای باز برای مانور دادن است. برای همین با نگاهی به فهرست نمایش‌های چند سال اخیر این سالن می‌توان دریافت که این سالن بیش از هر چیزی میزبان مونولوگ‌ها بوده است؛ چرا که عرض و عمق کم سالن تنها متناسب برای یک بازیگر است. «جوادیه» نیز از این امر مستثنی نیست. نمایش برای جهان کوچک محراب آفریده شده است. نسخه‌ای از نمایش را در یکی از سالن‌های پردیس تهران دیدم. سالنی عریض و عمیق که در آن بازیگر برای خودش جولان می‌دهد. او فرصت زیادی داشت تا بر صحنه خودنمایی کند؛ اما این فرصت تهدید هم به حساب می‌آمد. نمایش بدون هر گونه دکور و شرایط نورپردازی بیشتر به یک معرکه‌گیری شباهت داشت. بازیگران مدام دور خود می‌چرخیدند و می‌شد فهمید چندان در نمایش تعریفی از میزانسن وجود ندارد. بزرگ شدن سالن اتفاق مفیدی به حساب نمی‌آمد.

دو با چرخی در تاریخ تئاتر، سهم مونولوگ‌ها در متون بزرگ چندان پررنگ و عظیم نیست. مونولوگ‌ها تا دورانی قطعات تک‌گویی برای شخصیت‌ها بودند،‌ فرصتی برای برون‌ریزی شخصیت و انتقال بخشی از اطلاعات و تبدیل شدن مونولوگ به یک متن کامل را باید فرایندی مدرن دانست. هر چند این مدرن‌سازی هم در تاریخ تئاتر آن‌چنان پررنگ نیست؛ اما در ایران مونولوگ‌ها فاتحان اجراها شده‌اند. رشد عجبیب مونولوگ‌ها در ایران فارغ از بُعد زیباشناسی، موضوعی اقتصادی و اجتماعی است. گویی مونولوگ فرصتی است برای حرافی آدم‌هایی که فرصت حرف زدن نداشتند و این محصول محوسازی صداها در یک جامعه است. در بخش اول گفتم شکل اجرای «جوادیه» در پردیس تهران به مثابه معرکه‌گیری بود. واقعیت آن است که مونولوگ‌ها در ایران به‌نوعی وام‌دار اشکال سنتی نمایش‌های ایرانیند. نمایش‌هایی نظیر نقالی و پرده‌خوانی که در آن یک فرد کلیت اجرا را به دست می‌گیرد و چون حاکم بلامنازع، مسیر نمایش را پیش می‌برد. هیچ خللی نمی‌توان به روایت او وارد کرد و او یکه‌تاز میدان است؛ اما واقعیت آن است که در نمایش‌هایی از این قبیل نقال یا پرده‌خوان در مقام راوی قرار گرفته‌اند و خطاب به مخاطبان نقلی را روایت می‌کنند. آنان بازیگر نیستند و قصد بازنمایی ندارند. در مونولوگ‌ها بازیگران بی‌دلیل روبه‌روی ما قرار می‌گیرند و حرف می‌زنند. حالا در «جوادیه» کنشمندی و پویایی وجود دارد؛ اما در بیشتر موارد بازیگران روی صندلی نشسته و حرافی می‌کنند. از همین رو باید مونولوگ را شیوه‌ای ابتر، ناقص و حتی غیرقابل‌قبول در اجرا دانست. در یک سال گذشته تنها نمایش «گریزلی» با منطق روشنی مونولوگ بودن خود را پیش می‌برد؛ اما در نمایشی چون «جوادیه» من در مقام مخاطب نمی‌دانم چرا باید به چهار اپیزود مرتبط با یکدیگر نگاه کنم؛ در حالی که نمایش می‌توانست در سالن بزرگتر -  عطف به ماجرای محراب کوچک -  بدل به رویدادی دیالوگ‌محور شود. شخصیت اصلی داستان می‌توانست با دیگر شخصیت‌ها روبه‌رو شود و اتفاقات را بازآفرینی کند. حتی با شنیدن جملات برآمده از دهان بازیگران، جاهای خالی گفتم/گفتا نشان از وضعیت دیالوگی می‌دهد؛ اما کارگردان و نویسنده از این موضوع فرار می‌کنند؛ آنان می‌خواهند بر شیوه اشتباه خود پافشاری کنند،‌ با اینکه به سالن بزرگتری پا نهاده‌اند.

سوم چرا «جوادیه» اصرار بر مونولوگ بودن دارد؟ پاسخ به جز وجه مکانی، در وجه محتوایی نیز نهفته است. «جوادیه» بستر قدرت‌نمایی زبانی کهبد تاراج است. نمایش قرار است مطالعه‌ای بر نوعی گویش تهرانی باشد، گویشی که در جوادیه تهران رایج است و حامل خرده‌فرهنگ شناخته‌شده‌ای است. اصطلاح «جواد» خطاب به قشر خاصی از جامعه بدون‌شک برآمده از محله «جوادیه» و آدم‌هایی است که آن را نمایندگی می‌کنند. پوشش این آدم‌ها خاص است؛ کما اینکه در نمایش نیز بر این موضوع تأکید می‌شود. آنان به نوعی گفتار رمزی و درونی‌شده نائل شده‌اند که برای درکش نیاز به زیست است و کهبد تاراج گویی به این زیست سخت دست یافته است؛ پس نمایش گنجینه اوست. موفقیتی که نصیب هر کسی نمی‌شود. شاید در درام ایرانی اسماعیل خلج و محمود استادمحمد و تا حدودی چرمشیر متقدم بدین زبان رسیده باشند و این امتیاز بزرگی برای کهبد تاراج به حساب می‌آید. دیالوگ کردن نمایش تمام قدرت زبانی نمایش را کمرنگ می‌کند و آن قدرتی که نمایشنامه را در سال‌های اخیر محبوب ساخته است را از میان می‌برد؛ اما واقعیت آن است که تاراج با چنین کاری بخش مهمی از خرده‌فرهنگ جوادیه را هم از دست می‌دهد.

در نمایش به موضوع جوان‌های جوادیه در ژاپن و کارهایشان اشاره می‌شود، کارهایی به‌شدت کنشمندانه که صرفاً در قالب رویداد دراماتیک بروز پیدا می‌کنند. تاراج با از میان برداشتن دیالوگ،‌ فرصت به تصویر کشیدن و بازنمایی چنین زیستی را از اجرا می‌گیرد. به عبارتی شما به جز زبان جوادیه، چیزی از جهان جوادیه را نمی‌بینید. شوفری و نوارفروشی و فاحشگی ربطی به مختصات جوادیه ندارد؛ مواجهه مردم جوادیه با این مشاغل است که این خرده‌فرهنگ را برجسته می‌کند. تقابل‌های دوتایی که می‌توانند لحظات درخشانی بیافرینند. تصور کنیددر «در انتظار گودو» پوتزو، در مقام آریستوکرات سابق، جدا از ولادیمیر و استراگون مونولوگ می‌گفت، چه می‌شد؟ به هیچ عنوان وجه طبقاتی او با شخصیت لاکی و البته فهم ما از وجوه طبقه متوسط دو شخصیت اصلی پدید نمی‌آمد. دیالوگ‌ها منجر به بازنمایی موقعیت‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شخصیت‌ها می‌شود.

چهار مونولوگ‌ها اتفاق مبارکی نیستند. مونولوگ نشان‌دهنده فقیرتر شدن تئاترند. کارگردانان در فقدان پول، تصمیم می‌گیرند با مونولوگ هزینه‌های خود را کاهش دهند و فرصت اجرا در سالن‌های مختلف را افزایش دهند. در مونولوگ طراحی نور و صحنه حذف می‌شود. همه چیز معطوف به بازیگر می‌َشود و تماشاگر به جای دیدن باید به نمایش گوش بدهد. تصاویر دچار پویایی نیستند و در درازمدت تئاتر مخاطب خود را از دست می‌دهد. برای گریز از این موقعیت دو اتفاق رخ می‌دهد یا نمایش به سمت خندان می‌رود یا به سمت گریاندن. در هر دو مورد نویسندگان و کارگردانان دست به دامان ملودرام می‌شوند؛ چرا که در ملودرام می‌توانی هر دو را توأمان داشته باشی. در «جوادیه» شما به لحن و تفکر شخصیت‌ها می‌خندید، کلیشه‌هایی که همواره برایتان کمدی بوده است؛ اما از پایان تلخ نمایش دل‌آزرده می‌شوید. انگار نه انگار چند دقیقه پیش می‌خندیدید. شاید این وضعیت به کاتارسیس تعبیر شود؛ اما من نامش را زودگذر بودن اثر نمایش می‌دانم. چنین نمایش‌هایی فرصت اندیشیدن به مخاطب را نمی‌دهند. به سبب مونولوگ‌ بودنشان، چالش ذهنی نمی‌آفرینند. پرسشی مطرح نمی‌شود. همه چیز پاسخ است و این به ضرر تئاتر ختم می‌شود. «جوادیه» با تمام سرگرم‌کننده بودنش فاقد پرسش است. ما پس از اجرا رها می‌شویم با دوجین احساس رها شده. مونولوگ حالا تمام قابلیت‌های خوب تئاتر را کن‌فیکون می‌کند؛ چراکه شاید هنرمند پول تولید ندارد. مونولوگ یک فُرم نوشتاری رو به انحطاط است.