ایمان عبدلی

باید اعتراف کنم که قبل از تماشای «خداحافظ دختر شیرازی»، فیلم را با نامش قضاوت کرده بودم و گمان می‌کردم که با یکی از همان فیلم‌های پرشمار به اصطلاح طنز طرف هستیم که ملغمه‌ای از شوخی‌های کلامی ضعیف هستند و چند بشکن و بالا بنداز فیلمفارسی‌طور، اما این فیلم هیچ ربطی به آن فضاها نداشت. آخرین ساخته افشین هاشمی از یک جهت در سینمای ایران کم‌نظیر است، مساله‌ای به نام شرافتِ مضمونی و حرکت خلاف جریان‌های رایج.

داستان فیلم درباره دوستی یک زن مطلقه با یک پسر هنرمند است. تا اینجای کار و با توجه به ایده فیلم هیچ اتفاقی نیفتاده، صرفا با یک موقعیت آشنای همنشینی اجباری یک زن و مرد هستیم. زن و مردی که تضادهای زیادی دارند و مجبورند همدیگر را تحمل کنند. حتی در ادامه روایت هم احتمالا به هم نزدیک می‌شوند و می‌توانیم خط سیر داستان را حدس بزنیم، پس چه چیزی این فیلم را انقدر شریف و متفاوت می‌کند؟

ذهنیت پالوده فیلمساز و این نگاه تمیز بیشتر از هر چیز دیگری، «خداحافظ دختر شیرازی» را محصولی متفاوت نشان می‌دهد، وگرنه فیلم اتفاقا در تمام خرده‌روایت‌ها و ارجاعاتش به آدم‌های فرعی داستان اسیر تیپ‌سازی و کلیشه‌زدگی است

کاراکتر نسیم و کاراکتر شبنم وجوه متمایزکننده‌ «خداحافظ دختر شیرازی» با تمام سینمای ایران (یا بخش‌هایی از آن) هستند. ترسیم همین دو کاراکتر در فیلم هاشمی، نوعی توجه به بخشی محذوف از جامعه ایرانی است که از پس بی‌شمار فیلم‌های عبوس دفن شده‌اند و دیده نمی‌شوند. به عبارتی از زمانی که سینمای خیانت رونق گرفت و از همان دوران که قرار شد سینما، نقاد وضعیت ناهمگن اجتماعی باشد. نویسنده‌های آثار سینمایی دائما از شخصیت‌هایی نوشتند که درنده بودند و غیرقابل‌اعتماد، تا جایی ترسیم چنین کاراکترهایی موجب روشنگری و آگاهی‌بخشی می‌شد و اما از جایی به بعد تکرار و اغراق در نمایش چنین کاراکترهایی، علیه خودش کار کرد و به نوعی وضعیت نقادانه و روشنگرانه تبدیل به یک نمایش کارتون‌گونه از عصیان شد.

آدم‌های سینمای ایران همه نیرنگ داشتند و دارند و همه هیز، چشم‌چران، منفعت‌طلب و شیاد از آب درآمدند. سینما به عنوان یک بستر الگوساز و در نهایت فرهنگ‌ساز در یک تبانی نانوشته با محیط هم‌افزایی کرد و سینما، خیابان و خیابان، سینما را تکثیر می‌کردند اما این روند شامل همه‌ واقعیت نمی‌شد و با هر نگرشی هنوز معصومیت در این جامعه نفس می‌کشید و می‌کشد. اصولا سیاهی که مطلق نیست. بخش محذوف و نادیده جامعه ایرانی همان کاراکتر نسیم و شبنم است.

آخرین باری که یک فیلم سینمایی مردی مثل نسیم را تصویر کرده بود، کِی بود؟ مردان یا چشم طمع به زنان دارند! یا خائنند و یا قدرت‌طلب و یا به تباهی می‌رسند، نسیمِ «خداحافظ دختر شیرازی» اما هیچ‌کدام این‌ها نیست. او یک هنرمند اصیل است که به عشق حضور در سینما و تلویزیون ترکِ آبادان کرده و دستی هم بر نوازندگی دارد. جهان خوراکی‌هایش آغشته به دم‌نوش‌ها است و با ریز جزئیاتی که تعریف شده به قول داستان‌نویس‌ها کلی زگیل شخصیتی دارد که در یاد بماند. نسیم از معدود مردهای این سال‌های سینمای ایران است که نگاه جنسی به زنان ندارد، قهرمان هم به معنای متداول نیست و در سکانس کیف‌قاپی این را کاملا متوجه می‌شویم که اتفاقا محافظه‌کار است و اصلا همین خصوصیات خاکستری از او یک آدم قابل باور می‌سازد. از آن آدم‌ها که هنوز هم هستند و اما هیچ سهمی از دنیای فیلم و سریال ندارند.

مثل شبنم که یک زن مطلقه است که نه هرزه شده و نه ابله و تباه است. او مطلقه است اما یک مادر کامل و یک حضور اجتماعی مثبت با خودش دارد. تک تک اجزای خانه‌اش رنگ و بو و سلیقه دارد و در مواجهه با جنس مخالف نه اشتیاق وافر دارد و غش می‌رود و نه گارد بسته دارد و دور دنیای خودش دیوار کشیده. او پس از ورود به خانه درها را قفل می‌کند و نشان می‌دهد که دنیای زنان تنها تا چه اندازه خطیر است و از طرفی وقت حرف زدن و نقش‌آفرینی در بزنگاه‌ها تمام اراده‌اش را خرج می‌کند. او پس از تجربه محمود اتفاقا به دنبال یک نوع معصومیت از دست رفته است که البته فیلم هم توصیه‌اش می‌کند و این بار زن مطلقه داستان نه ماشین شاسی‌بلند می‌خواهد و نه عشوه‌گری می‌کند و فریفته‌ آن مدیر شرکتی می‌شود که پسر تنهایش در خانه منتظر است. سینما و تلویزیون به این جنس آدم‌ها بدهی زیادی دارد و و «خداحافظ دختر شیرازی» تا حدی این بدهی‌ها را پرداخت می‌کند.

توجه به جزئیات و بهره‌برداری هوشمندانه از تمام امکاناتی که یک میزانسن هدفمند در اختیار فیلم می‌گذارد باعث شده که «خداحافظ دختر شیرازی» فیلمی درست و متناسب با امکاناتش باشد

در واقع این ذهنیت پالوده فیلمساز و این نگاه تمیز بیشتر از هر چیز دیگری، «خداحافظ دختر شیرازی» را محصولی متفاوت نشان می‌دهد، وگرنه فیلم اتفاقا در تمام خرده روایت‌ها و ارجاعاتش به آدم‌های فرعی داستان اسیر تیپ‌سازی و کلیشه‌زدگی است و اساسا از آن جایی که محیطی کوچک و محصور تعریف می‌شود، جز در مورد رنگ و قاب نمی‌تواند واجد بسیاری از مولفه‌های سینمایی باشد اما  با این حال توجه به جزئیات و بهره‌برداری هوشمندانه از تمام امکاناتی که یک میزانسن هدفمند در اختیار فیلم می‌گذارد باعث شده که «خداحافظ دختر شیرازی» فیلمی درست و متناسب با امکاناتش باشد.

به گمانم هوشنگ گلمکانی بود که در یادداشتی اینستاگرامی نوشته بود که این فیلم بعدها در شبکه نمایش خانگی بیشتر دیده خواهد شد و فکر می‌کنم این پیش‌بینی درست خواهد بود.از آنجا که فیلم در بازه زمانی خوبی اکران نشد و در واقع اکران آن با وقایعی همزمان شد که می‌دانید و می‌دانیم، آن نهضت دهان به دهان برای تبلیغ یک فیلم، درباره «خداحافظ دختر شیرازی» اتفاق نیفتاد و مضاف بر این‌ها فیلم افشین هاشمی احتمالا به جایی وصل نبوده که انقدر تعداد سالن‌های در اختیارش کم و محدود بوده و به قولی به فروشی که باید، نرسید. اتفاقات بد اکران احتمالا بعدها در نمایش خانگی برای «خداحافظ دختر شیرازی» جبران خواهد شد و البته که سود اکران چیز دیگری‌ست؛ اما حداقل ماجرا این که این فیلم به عنوان یک اثر آبرومند در کارنامه افشین هاشمی ثبت خواهد شد.