بیتا یاری

جمله توصیفی «کتاب از نجوای سنت تا غوغای پاپ، تحلیلی است جامعه‌شناسانه از حیات اجتماعی موسیقی» در پشت جلد کتاب؛‌  بیش از آنکه سابقه نویسنده نام آشنا و سردبیر مجله رودکی سال‌های پیش از انقلاب را پیش چشم بگستراند بیشتر به دعوت به تورق کتاب می‎مانست که نتوان از آن به‌راحتی عبور کرد. حتی اگر سوابق نویسنده و دانش و حیطه کارهای گذشته او را در یاد نداشته باشیم همین نکته کافی بود که کتاب را بکاویم که در آن چه طرحی از جامعه‌شناسی، خصوصا که این روزها در حوزه موسیقی نیز بسیار شنیده و از آن به‌عنوان کمتر بدان پرداخته شده‌ها یاد می‎شود، درانداخته است. ضمن آنکه چهل سال فرصت کمی نیست برای پختگی و عمیق شدن ایده‌ها. آن هم کسی که تاکنون اثری منتشر شده در زمینه جامعه‎شناسی نداشته و به یکباره چنین تعبیری را در معرفی کتابش مطرح کرده‌اند.

 اما زهی تلاش بیهوده و امید هرز رفته، از آن رو که هر چه سراسر کتاب نگاه عصبانی، پرخاشگر، مایوس، برچسب‎ساز و گاهی خارج از حیطه ادب نویسنده را بیشتر نمایان می‎سازد که همچنان زمان برای او در چهل سال پیش متوقف شده مانده و گرفتار روزگار تقابل سنت و مدرنیته است کمتر از طرح یک نظریه جامعه شناسانه و اثبات آن درکتاب نشانی هست.

«از نجوای ...» در اساس گردآوری سهل‌انگارانه و دور از انسجامی است از مجموعه نوشته‌های پراکنده محمود خوشنام درباره موزیسین‌ها و رویدادهای مربوطه در وب‎سایت‌هایی همچون رادیو زمانه و بی‌بی‎سی و ... . مطالبی که او گهگداری روی این سایت‌ها منتشر کرده بود اکنون توسط ناشر در یک مجلد در دسترس است فارغ از اینکه در رفع ایرادات مطالب کوشیده باشد یا ویراستار فنی‎ صاحب دانش و اطلاعات تاریخی موسیقی را به‌منظور رفع اشتباهات به خدمت گرفته باشد. 

از این‌رو ضرورت انتشار چنین کتابی در هاله‌ای از ابهام قرار دارد چراکه علاوه بر ناتوانی در ارائه محصولی بی‎اشکال، چهره دیگری از محمود خوشنام را نشان داده که حتی از ارائه تاریخ درست تولد یا فوت موزیسین‌ها آن هم در عصر ارتباطات و اینترنت عاجز است و با اتکا به حافظه و شنیده‌ها دست به قلم برده و از این رو نویسنده را نیز بی‌اعتبار ساخته است.

همانند هر کسی که به واسطه انقلاب از حقوق اولیه خود محروم شده و به مهاجرت اجباری تن داده، خوشنام نیز حق دارد همچنان عصبانی باشد اما آیا این دلیلی است تا بتوان چشم بر روی حقایق بست و منکر همه چیز شد و یکسویه همه را کوبید؟ و ادعاهایی از این دست کرد که «بعد از انقلاب محمد اسماعیلی به گوشه‌ای افتاده و کسی او را نمی‌شناسد» و امثالهم که در کتاب زیاد به چشم می‎خورد. هر چند شاید ناشر بتواند با اینگونه نگاه خوشنام پُز انتشار کتابی از اپوزیسیون آنور آبی را بدهد؛ اما هر فرد آگاه به مسائل روز می‌داند که در چنته آنها چیست. 

خوشنام از ردیف‌دانان و کسانی که برای حفظ میراث موسیقی ملی در تلاشند با عنوان «زندانیان ردیف و موسیقی پامنقلی زندانیان ردیف (صفحه 227) یاد می‌کند.» که این دو ترکیب از اصطلاحات، نگاه خوشنام را در حد دشمنی با موسیقی ایرانی و در قامت مدافع موسیقی پاپ فرومی‌کاهد

ضمن آنکه نگاه خوشنام یکسره در ستایش موسیقی پاپ و موسیقی معروف به کافه کاباره‌ایست و آنها را در مقابل موسیقی ایرانی قرار داده. او حتی پا را فراتر گذاشته و از ردیف‌دانان و کسانی که برای حفظ میراث موسیقی ملی در تلاشند با عنوان «زندانیان ردیف و موسیقی پامنقلی زندانیان ردیف (صفحه 227) یاد می‌کند.» که این دو ترکیب از اصطلاحات، نگاه خوشنام را در حد دشمنی با موسیقی ایرانی و در قامت مدافع موسیقی پاپ فرومی‌کاهد. کتابی که ادعای جامعه‌شناسی درباره آن شده اما در حد تک‌نویسی درباره موزیسین‌ها و تاریخ معاصر شخصیت‌ها نیز دقیق نیست و البته از نگاه نویسنده فصل‌بندی و تقسیم‌ بدیعی دارد آنجا که الهه را در حد قمر می‌داند و او را با حمیرا و هایده و بنان و شجریان و فرهنگ شریف و عماد رام در فصل «موسیقی نوآورانۀ سنتی» می‌گنجاند.

سال‌ها زندگی در خارج از جهان سوم و به زعم خوشنام در جهان «پیشرو»، هنوز او را متعلق به فضایی دیگر نشان می‌دهد. آنجا که وارد بررسی حضور زنان در جایگاه آهنگسازی شده که چرا علی‌رغم حضورشان در دنیای نوازندگی، کمتر به آهنگسازی روی آورده‌ و جایگاه واقعی خود را نیافته‌اند؛ که هرچند بحث قابل اعتنایی را پیش می‌کشد، اما هنگامی که توصیف او از شیدا قرچه داغی را می‌خوانیم (صفحه 195) بیشتر یکه می‌خوریم که چرا تنها جمله توصیف او از موسیقی این موزیسین «ظرافت‌های زنانه» است و بس؟ و چرا از جنس حرف‌هایی است که بارها فعالان حقوق زنان بر آن خرده گرفته‌اند و بدان اعتراض دارند را اینبار در توصیف یک آهنگساز زن بشنویم از جانب کسی که در فضای خارج از ایران در ستایش موسیقی پیشرو(غربی) بارها نوشته اما هنوز با آورده‌هایی از جهان سوم اثر هنری زنان را ارزیابی می‌کند؟