آریا طاری

شب که از نیمه می‌گذرد، تلویزیون ایران گاهی به صحنه‌ تئاتری مضحک تبدیل می‌شود که نویسنده‌اش گویی قصد دارد مرزهای عقلانیت مخاطب را جابه‌جا کند. اما آنچه در شب‌های اخیر بر فوتبال ایران گذشت، دیگر یک سوتی ساده یا یک خشم آنی نبود؛ این پرده‌برداری از یک تراژدی عمیق اجتماعی بود. تراژدی‌ای که در آن، دو نماد از دو قشر متفاوت (رسانه و سلبریتی)، در حالی که یقه‌ هم را می‌درند، بر جنازه‌ اعتماد و شعور مردم می‌رقصند. داستان از یک ادعای شبه‌جامعه‌شناسانه شروع شد، به یک پرخاشگری پوپولیستی رسید و در نهایت به یک حاشای بزدلانه ختم شد. بیایید این کلاف سردرگم را باز کنیم تا ببینیم در پس این غبار، چه حقیقتی قربانی شده است. 

جواد خیابانی سال‌هاست که مرز میان گزارشگری و خطابه را گم کرده است. اما این هفته، او پا را فراتر گذاشت. در جریان کارشناسی یک بازی بین‌المللی، ناگهان ردای جامعه‌شناسی بر تن کرد و جمله‌ای را به زبان آورد که حکم شلیک تیر خلاص به ذات ورزش را داشت؛ انسان پاک، فوتبالیست نمی‌شود!

پرده اول؛ فیلسوف ویرانی

جواد خیابانی سال‌هاست که مرز میان گزارشگری و خطابه را گم کرده است. اما این هفته، او پا را فراتر گذاشت. در جریان کارشناسی یک بازی بین‌المللی، ناگهان ردای جامعه‌شناسی بر تن کرد و جمله‌ای را به زبان آورد که حکم شلیک تیر خلاص به ذات ورزش را داشت؛ انسان پاک، فوتبالیست نمی‌شود!

بیایید برای لحظه‌ای از خنده‌های عصبی عبور کنیم و به عمق ترسناک این گزاره فکر کنیم. خیابانی استدلال کرد که چون در فوتبال تاکتیک وجود دارد و تاکتیک یعنی فریب دادن حریف، پس صداقتی در کار نیست. او هوش هیجانی، استراتژی، آنالیز و هزاران ساعت عرق ریختن برای یادگیری نحوه عبور از دفاع حریف را با ناجوانمردی یکی دانست. او تنها دوومیدانی را ورزش پاک نامید، چون در آن فقط دویدن مطرح است و نه فکر کردن. این نگاه، خطرناک‌ترین نگاه ممکن به جهان است؛ نگاهی که هوش را دشمن اخلاق می‌پندارد.

اما دردناک‌تر از استدلال سست او، توهین آشکارش به تاریخ بود. وقتی می‌گویید «فوتبالیست پاک نداریم»، یعنی ناصر حجازی که نماد ایستادگی بود، ناپاک است؟ یعنی علی دایی که با طحال پاره و سر شکسته برای پرچم این کشور دوید و گل زد، فریبکار است؟ یعنی پرویز دهداری، معلم اخلاق، دروغین بود؟ خیابانی با این جمله، نه فقط به نسل امروز، که به نوستالژی‌های مقدس یک ملت آب دهان انداخت. او به پدر و مادرها توصیه کرد فرزندان‌شان را به فوتبال نفرستند، گویی زمین چمن، قتلگاه اخلاق است و استودیوی جام‌جم، معبد فضیلت!‌

سوال ما از آقای شجاع و هم‌تیمی‌هایش روشن است؛ شما که امروز نگران بنزین و سفره‌ مردم شده‌اید، همین چند ماه پیش در دیدار خصوصی با رییس‌جمهور (و قبل‌تر با مقامات دیگر) چه گفتید؟ آیا آنجا که دوربین‌های تلویزیونی نبودند و درب‌ها بسته بود، از درد مردم گفتید؟

پرده دوم؛ گلادیاتور پوشالی

هنوز جوهر حرف‌های خیابانی خشک نشده بود که شجاع خلیل‌زاده از راه رسید. کاپیتان تراکتور و مدافع تیم ملی، در میکسدزون ورزشگاه، با چهره‌ای برافروخته و ادبیاتی بی‌سابقه، خیابانی را دلقک خطاب کرد. در نگاه اول، شاید خیلی‌ها برای شجاع کف و سوت زدند. بالاخره کسی پیدا شده بود که جواب حرف‌های عجیب آقای گزارشگر را بدهد. اما بیایید کمی دقیق‌تر به دیالوگ‌های شجاع گوش کنیم. او گفت:«آقای خیابانی! تو چرا از گرانی بنزین حرف نمی‌زنی؟ تو چرا صدای مردم نیستی؟ چرا به جای گیر دادن به فوتبالیست‌ها، از بدبختی مردم نمی‌گی؟»

اینجاست که نمایش، رنگ و بوی فریب می‌گیرد. آقای خلیل‌زاده! دست گذاشتن روی نقطه ضعف مردم، یعنی گرانی و بنزین، آن هم وسط یک دعوای شخصی، نامش دلسوزی نیست؛ نامش پوپولیسم است. نامش گروگان‌گیری درد مردم برای تطهیر خود است. سوال ما از آقای شجاع و هم‌تیمی‌هایش روشن است؛ شما که امروز نگران بنزین و سفره‌ مردم شده‌اید، همین چند ماه پیش در دیدار خصوصی با رییس‌جمهور (و قبل‌تر با مقامات دیگر) چه گفتید؟ آیا آنجا که دوربین‌های تلویزیونی نبودند و درب‌ها بسته بود، از درد مردم گفتید؟ از گرانی نان و بنزین گلایه کردید؟ یا تمام هم و غم‌تان، گرفتن مجوز واردات خودرو (حواله) بود؟ تاریخ فراموش نمی‌کند که خروجی جلسات شما با مسئولین، صدای مردم نبود؛ صدای اگزوز رنج‌روور و مازراتی‌هایی بود که با حواله‌های رانتی وارد شد.

چطور می‌شود وقتی پای منافع شخصی و پاداش جام ‌جهانی (آن هم برای صعود نکردن!) وسط است، سکوت می‌کنید و چانه می‌زنید، اما وقتی یک مجری به شما حمله می‌کند، ناگهان یاد بنزین و فقر مردم می‌افتید و می‌خواهید پشت مردم سنگر بگیرید؟ آقای شجاع! شما صدای مردم نیستید؛ شما صدای منافع خودتانید که هر وقت به خطر می‌افتد، نقاب مردم‌دوستی می‌زنید. مردمی که در صف پمپ بنزین و نانوایی ایستاده‌اند، نیازی به وکیل‌مدافعانی ندارند که سوار بر ماشین‌های صد میلیاردی، غصه بنزین سه هزار تومانی را می‌خورند. این تناقض، تهوع‌آور است.

پرده سوم؛ پشت به مردم

اینجاست که به تئوری جنگ منفورها می‌رسیم. آنچه این هفته دیدیم، جنگ حق و باطل نبود. جنگ دو نماینده از دو جریان ناامیدکننده بود. در یک سو رسانه‌ای (خیابانی) که سال‌هاست اعتبارش را از دست داده، حرف‌هایش بوی کهنگی می‌دهد، مفاهیم را تحریف می‌کند و با حرف‌های عجیب، سعی دارد خودش را در کانون توجه نگه دارد. کسی که هوش را نیرنگ می‌نامد. در سوی دیگر سلبریتی ورزشی (شجاع) که نماد شکاف طبقاتی است. کسی که طلبکار است، پرخاشگر است و هر نقدی را با توهین پاسخ می‌دهد و بدتر از همه، از درد مقدس مردم به عنوان سپر دفاعی استفاده می‌کند.

تصور کنید پوستری را که در آن شجاع و خیابانی، روی یک سکوی بلند، در حال گلاویز شدن با هم هستند. آنها چنان سرگرم دریدن یکدیگرند که پشت‌شان کاملا به مردمی است که پایین سکو، در تاریکی و فقر دست‌وپنجه نرم می‌کنند. این دقیق‌ترین تصویر از وضعیت امروز فوتبال و رسانه ماست. یک دوئل خصوصی، با هزینه اعصاب عمومی.

پرده آخر؛ کمدی انکار

اما تیر خلاص، ساعاتی بعد از صحبت‌های شجاع شلیک شد. درست وقتی که فضای مجازی منفجر شده بود و همه منتظر واکنش بعدی بودند، خبر رسید که جواد خیابانی عقب‌نشینی کرده است:«من چنین حرفی نزدم! بد برداشت شده است.» این رفتار، شاید از خود آن حرف اولیه، سمی‌تر باشد. این یک پدیده روانشناسی است؛ یعنی واقعیتی را که همه دیده‌اند و شنیده‌اند، انکار کنی تا مخاطب به عقل خودش شک کند. آقای خیابانی! ویدیوها موجود است. میلیون‌ها گوش شنیدند که گفتید «انسان پاک فوتبالیست نمی‌شود». میلیون‌ها چشم دیدند که بر این حرف پافشاری کردید و حتی با مجری برنامه بحث کردید. حالا که دیدید هوا پس است، حالا که دیدید بازیکنان ملی‌پوش شمشیر را از رو بستند و مردم عصبانی شدند، تاکتیک‌تان شد حاشا؟ مگر نه اینکه گفتید تاکتیک یعنی فریب؟ ظاهرا خودتان استاد این تاکتیک هستید! فرار از مسئولیت کلام، بزدلانه‌ترین کاری است که یک چهره رسانه‌ای می‌تواند انجام دهد. اگر به تئوری عجیب‌تان باور دارید، پای آن بایستید. اگر اشتباه کردید، عذرخواهی کنید. اما انکار واقعیت؟ این توهین مضاعف به شعور 

مخاطب است.

این عقب‌نشینی نشان داد که در این جنگ، حتی صداقت در دشمنی هم وجود ندارد. همه چیز بازی است. بازی با کلمات، بازی با احساسات، بازی با اعصاب.

نتیجه‌گیری

در پایان این هیاهو، وقتی گرد و خاک دعوا فرو بنشیند، چه چیزی باقی می‌ماند؟ هیچ. فوتبال ما پاک‌تر نشد. مشکلات بنزین و معیشت مردم حل نشد. حواله‌های خودرو پس گرفته نشد. کیفیت گزارشگری تلویزیون بالا نرفت. تنها اتفاقی که افتاد این بود که سیاهی بیشتر شد. ما فهمیدیم که اسطوره‌های‌مان در ذهن گزارشگر رسمی، ناپاک هستند. و فهمیدیم که مدافعان تیم ملی‌مان، فقط زمانی یاد مردم می‌افتند که بخواهند حریف‌شان را بکوبند. ما تماشاگران غمگین این سیرک هستیم. تماشاگرانی که پول بلیطش را با عمرمان، با اعصاب‌مان و با عشق‌مان به فوتبال پرداخت کرده‌ایم. آقای خیابانی، آقای خلیل‌زاده! شما هر دو راست می‌گویید و هر دو دروغ می‌گویید. راست می‌گویید چون آن ‌یکی واقعاً غیرقابل‌تحمل است و دروغ می‌گویید چون هیچ‌کدام‌تان دلسوز این فوتبال و این مردم نیستید. شاید بهترین پاسخ به این دعوا، همان چیزی باشد که در نهایت استیصال باید گفت:«لطفا، هر دو ساکت شوید.» بگذارید ما با همان خاطرات خاک‌خورده‌ حجازی‌ها و دایی‌ها و با همان درد بنزین و نان خودمان تنها باشیم. شما صدای ما نیستید؛ شما فقط صدای هیاهوی خودتانید.