بهروز فائقیان

نمایشگاهی از نقاشی‌های مهدی حسینی، نقاش و مدرس هنرهای تجسمی در گالری هور بهانه‌ای برای مروری بر دستآوردهای هنری او را فراهم کرده است. حسینی به عنوان هنرمندی از نسل دوم نوگرایان ایرانی تا امروز روندی پیوسته و بی توقف را در مسیر آفرینش‌های هنری‌اش پی گرفته که از دیگر سو با تمرکزی خاص بر پیشبرد بخشی از تجربه‌های مدرنیستی در هنرهای تجسمی ایران همراه بوده است. 

 در آثار هم‌نسلان مدرنیست مهدی حسینی نشانگان فرهنگ عامه و ساختارگرایی هنر مدرن،  به یک زبان تصویری نو در هنر ایران می‌انجامد،  اما  او نشان می‌دهد که بیش از دلبستگی به این نشانگان و عناصر، در فضای التقاط تلقی‌های گوناگون از هنر سیر  می‌کند

مهدی حسینی درسال ۱۳۲۲ درکاشان متولد شد. پس از گذراندن هنرستان هنرهای زیبای تهران در سال ۱۳۴۱ به آمریکا سفر کرد و در سال ۱۳۴۹ از انستیتو پرات نیویورک در رشته نقاشی و هنرهای چاپی فارغ التحصیل شد. و‌ی همین رشته را در انستیتوی هنر شیکاگو نیز گذراند. او استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشگاه هنر است. چاپ مقاله‌های ‌متعدد تألیفی و ترجمه‌ای همچون «‌کارگاه هنر هوه »و ترجمه کتاب «‌نقاشی ایرانی» اثر «شیلا ر. کن بای» از دیگر فعالیت‌های این هنرمند است. حسینی پس از ادامه تحصیل در آمریکا در ۱۳۵۰ به ایران بازمی گردد. در این دهه نهضت سقاخانه ای در هنر ایران تقریباً نقطه اوج خود را از دست داده بود. هنگامی که او در آمریکا تحصیل می‌کرد، هنوز مکتب نیویورک و اکسپرسیونیسم انتزاعی فعال بود و بسیاری از هنرمندان این جریان از جمله «ویلم د کونینگ» و «مارک روتکو» هنوز در قید حیات بودند. بلافاصله بعد از آن جریان هنر پاپ شکل گرفت که روی آموزش‌های دانشگاهی تأثیراتی داشت و مهدی حسینی نیز در بازگشت به ایران، این نگاه به هنر پاپ را در آثارش دنبال کرد و در اولین نمایشگاه آثار او نیز این تأثیر دیده می‌شد.

چنان‌که در بیانیه نمایشگاه آثار اخیر مهدی حسینی آمده؛« این مجموعه در برگیرنده‌ی فضاهای متفاوتی است که خاطره دوره‌های مختلف هنری مهدی حسینی را زنده می‌کند.» حسینی خود در توصیفی مختصر درباره آنچه شاید بتوان به تمامیت نقاشی‌هایش نسبت داد می‌گوید: من تلفیقی از آموزش های آکادمیک غربی و هنر بومی ایرانی را به وجود آوردم.»

صفت‌هایی برای دستاوردهای هنری مهدی حسینی

اما دوره‌های مختلف آفرینش هنری مهدی حسینی با چه مختصاتی شناخته می‌شوند؟ واقعیت این است که نام‌گذاری آفریده‌ها  و تجربه‌های این هنرمند در دسته بندی‌هایی ناظر بر تکنیک‌های اجرایی، آن چنان که باید، بازگوکننده خصلت‌های معین او در مسیر خلق نقاشی‌هایش نمی‌تواند باشد.همین نام‌گذاری برای مرور بخشی از فعالیت هنری مهدی حسینی، اما فرصتی برای واکاوی صفت‌های دقیق تر آثار او هم فراهم می‌کند. در حقیقت آنچه ماهیت بصری نقاشی‌های مهدی حسینی را شکل می‌دهد، نوعی خلوص فرمی است که اقتضائات اجرایی‌اش را در پرهیز از رفتارهای هیجانی دنبال می‌کند.

افت و خیزهای تکنیکی در بوم‌های خلوت او کمتر جایی دارند و این یک استراتژی بنیادی در مسیر آفرینش هنری اوست و از این جهت، مهدی حسینی هنرمندی است که مؤلفه‌های مورد نظر خود در نقاشی‌هایش را دست کم از نظر شکلی، به طرزی یکدست و پیوسته دنبال کرده است. از این منظر،نقاشی‌های مهدی حسینی را از لحاظ ویژگی‌های بصری نمی‌توان به وضوح در دوره‌های تفکیک شده ای جای داد. جهانی که او با مجموعه نقاشی‌هایش تا اینجا ارائه داده است، فارغ از مضمون یا موضوعیت هر یک از آن‌ها، جهانی با مناسبات و مختصاتی ثابت و نامتغیراست. این که جهان برساخته او در این نقاشی‌هااز چه منابعی سرچشمه می‌گیرد و متأثر می‌شود، اگرچه بارها و بارها از سوی خود او و دیگران یادآوری شده، اما آنچه به باور نگارنده این متن می‌تواند «خصلت‌های التقاطی» آثار او خوانده شود، شاید از وجهی دیگر در تبیین اتمسفر موجود در نقاشی‌های این هنرمند مؤثر باشد.

این قرار گرفتن یا درانداختن خود به تقاطع نحله‌های فکری برای هنرمندی که از جریان مدرنیستی در هنر ایران می‌آید، اگرچه صفتی منحصر به او نمی‌تواند شمرده شود، اما به لحاظ دستاوردهای فردی، مختصات ویژه ای را در آثار او نشانه گذاری می‌کند. در این ارتباط، مهدی حسینی فضای آثارش را در اتصال با سه منبع اصلی بنا می‌کند.

اگر در آثار هم‌نسلان مدرنیست او در یک  منظرعمومی، نشانگان فرهنگ عامه و ساختارگرایی هنر مدرن از سوی دیگر، به یک زبان تصویری نو در هنر ایران می‌انجامدو یا اگر«سقاخانه‌ای»‌ها عناصر آشنای هنر سنتی ایران را در یک فضای صرف بصری نشانه‌گذاری می‌کنند؛ اما مهدی حسینی نشان می‌دهد که بیش از دلبستگی به این نشانگان و عناصر، در فضای التقاط تلقی‌های گوناگون از هنر سیر می‌کند.

به این ترتیب، به وضوح می‌توان دریافت که مقصود او از چنین التقاطی، بیش از هر چیز یک التقاط زیبایی شناسانه است و نه محتوا یا مضمون اثر هنری. این دسته بندی اگرچه هنوز بسیار کل نگرایانه به نظر می‌رسد، اما شاید بتوان بازگوکننده کلان روایت نقاشی‌های این هنرمند به حسابش آورد. در این منظر عمومی، مسیر آفرینش هنری او از تقاطع تلقی غرب و شرق از هنر می‌گذرد. هنر غرب در یک گستره عمومی که قالب‌هایی چون پرتره و طبیعت بیجان را به گوناگون‌ترین و کمال یافته‌ترین ‌اشکالش دنبال می‌کند. 

 دوره‌های مختلف آفرینش هنری مهدی حسینی با چه مختصاتی شناخته می‌شوند؟ واقعیت این است که نام‌گذاری آفریده‌ها  و تجربه‌های این هنرمند در دسته‌بندی‌هایی ناظر بر تکنیک‌ها و شیوه‌های اجرایی، آن چنان که باید، بازگوکننده خصلت‌های معین او در مسیر دستاوردها و آفریده‌های هنری نمی‌تواند باشد

همچنین هنر شرق که باز هم در وسعتی قابل توجه، دریافت‌هایی مبتنی بر ذهن باوری را به نقاشی راه می‌دهد؛ هر دو نقشی را در نقاشی‌های مهدی حسینی بازی می‌کند، بی آنکه این نقش‌آفرینی را بتوان به عناصر و نشانگان معینی نسبت داد. چیزی که مهدی حسینی در نقاشی‌هایش پیش می‌برد، در ارتباط با حاضر کردن روح این دو تلقی عمده و به ظاهر ناساز در یک تصویر واحد است و از همین دریچه است که شاید بتوان میزان توفیق او را در این مسیر شناسایی کرد. حسینی این التقاط را از ابتدا در قالب یک هم آمیزی تمام و کمال به نقاشی‌هایش راه می‌دهد. این در حقیقت تلفیقی درونی شده در آثار اوست که بیش از هر چیز در زیبایی شناسی نقاشی‌هایش بازشناسی می‌شود. به این ترتیب، بیننده نقاشی‌های او همزمان کیفیت‌های عاطفی مورد نظر هنرمند را دریافت می‌کند و خود را با تمامیت تلقی زیبایی شناسانه هنرمند رو در رو می‌بیند. در اینجا ترکیبی از فرمالیسم اروپایی قرن بیستم، جهان دو بعدی مینیاتورها و شهود حسی نقاشی‌های شرق دور، یکباره خود را به ما عرضه می‌کنند؛ بی آنکه قابل تفکیک از یکدیگر باشند یا از حیث میزان تاثیرگذاری ارجحیت خاصی به یکدیگر داشته باشند. خلوص و ساده پنداری شکلی، اختصارگرایی هنر شرق دور و فضای بدون سایه روشن نگارگری ایرانی، توأمان و با یکسانی قابل‌توجهی جهان آثار او را می‌سازند.