لیلا موسی‌زاده

برگزاری فستیوالی با رویکرد محلی و آیینی که در هر دوره برگزاری آن به چند منطقه از ایران محدود می‌شود و اختصاص می‌یابد، فرصتی است تا گوناگونی بافت هر منطقه از منظر موسیقایی در قالب آداب‌ورسوم، آیین‌ها، جشن‌ها و مناسک و مراسم‌ در کنار هم دیده شود و نگاهی کلی از هر منطقه را در ذهن مخاطب نقش بزند. ضمن آنکه برای مخاطب آشنا بازنمودی از تصویر در خاطر مانده باشد و برای مخاطب تازه یافته یک شراره باشد که شاید در وقتی دیگر به دنبال آن برود و در جستجوی بیشتر بتواند با دریافت وسعت و عمق آن این‌گونه موسیقی‌ها بهتر آنها را دریابد. ساخت یک نگاه کلی از هر منطقه با این رویکرد می‌تواند دلیل خردی برای برگزاری موسیقی نواحی و آیینی روی سن سالنی در پایتخت باشد هرچند این‌گونه برگزاری‌ها شرایطی را نیز به موسیقی‌های نواحی و مراسم‌ آمیخته با موسیقی که دور از محل نضج خود اجرا می‌شوند، تحمیل می‌کند. گذشته از فضای سالن و مکان برگزاری، و آداب مختص سن که برخلاف شرایط اصلی برگزاری موسیقی نواحی و آیینی مردمان است زمان نیز عنصر تحمیلی دیگری است چراکه این نغمات، الحان و مراسم بنا به زمان مناسب خویش، برگزار می‎شوند و روی سن آن شرایط زمانی نیز فراهم نیست. به‌طور مثال نوروزخوانی همیشه اتفاق نمی‌افتد و یا در هر بامداد خبری از سحری خوانی نیست. پر مسلم است که این مسائل دست‌به‌دست هم می‌دهند تا هر اجرایی از موسیقی آیینی و نواحی در سالن‌های پایتخت به حد یک نمایش فروکاسته شود و از آن اصالت نابی که در آن سراغ است کمتر اثری در اجرا بماند. با همه اینها رکن اصلی تمام این موسیقی‌های آیینی و نواحی مردم هستند یعنی جماعتی که در کوی و برزن و میدان گرد برگزارکنندگان جمع و همراه می‌شوند. مخاطب نیز در سالن‌های پایتخت نوع دیگری از تحمیل را نشان می‌دهد. آن‌چنان‌که در حین اجرای مراسم تعزیه ویژه آیین مناطق تهران این مساله بازنمودی ویژه یافت. تعزیه هنر رواج یافته توسط پایتخت‌نشینان است که در یکصد و پنجاه سال گذشته آنچنان بسط و گسترش به دیگر شهرهای ایران یافت که در جای‌جای ایران اجراشده و می‌شود اما با این ‌همه تعزیه همچنان تعلق‌خاطری به تهران دارد که روزگاری سلطان صاحبقرانش میل شدیدی به برپایی تعزیه در تکیه دولت داشت.

ازآنجایی‌که تعزیه در بین مردم و با همراهی آنها صورت می‌پذیرد در هنرنمایشی آن نیز سعی شده با استفاده از فاصله‌گذاری در نمایش، مردم را نیز در آن سهیم کنند و این‌گونه است که حضور پررنگ مخاطب عاملی اصلی در آن است.

 آن هنگام که شبیه‌خوان حضرت عباس لب به مشارکت می‌گشاید و می‌گوید: «اگر بی‌پناهی بگو یا حسین»، در آنجا مخاطب نیز وارد اجرای تعزیه می‌شود و با «یا حسین» گفتن هم به گرم شدن مجلس کمک می‌کند و هم از صمیم قلب ابراز ارادت می‌نماید. اما در فضای سرد سالن با مخاطبانی که گویا به موزه رفته‌اند و یا در احوالات شخصی خویش در مخالفت با شرایط تحمیلی و دوری از بساط سیاسی و دینی همراه این برگزاری نمی‌شوند با نمایشی عقیم مواجه می‌شویم که هر چه شبیه‌خوان تلاش می‌کند، گیرا می‌خواند و حرارت می‌پراکند؛ اما گرمایی از آن برنمی‌خیزد و در مخاطب اثری نمی‌گذارد و به قول خواجه شیراز هرچند زبان آتشین دارند، اما درنمی‌گیرد.