سید حسین رسولی

بحث فرم و محتوای اجرای تئاتر یکی از گفتمان‌های کلیدی در فلسفه تئاتر بوده است. این روزها نمایش «مقدس» به نویسندگی و کارگردانی سعدی محمدی عبد در سالن اصلی تالار مولوی روی صحنه است که تولید یک کارگردان جوان و خوش آتیه است و مباحثی چون تقابل یا هم‌آمیزی فرم و محتوا را به میان می‌کشد. جالب است که در این نمایش هیچ ستاره و سلبریتی‌‌ای حضور ندارد ولی بازیگران کیفیت قابل قبولی دارند و کارگردان هم به هیچ عنوان کم‌فروشی نکرده است. معمولا برخورد با تئاترهای تجربه‌گرا، فرمالیستی و جسور با واکنش‌های متضاد و گاهی متخاصم همراه است. برخی از دوری این آثار نسبت به شرایط اجتماعی و زندگی روزمره می‌گویند و گروهی دیگر از ادا و اطفارهای روشنفکرانه. البته اگر بخواهیم از منظر تاریخ‌گرایی میشل فوکو به آثار اجرایی نگاه کنیم؛ متون اجرایی باید با توجه به «هستی‌شناسی اکنون» تولید شوند؛ اگر چنین نیست، گروه تولیدی باید دست به دراماتورژی جانانه‌ای بزند و متن مورد استفاده را با شرایط زندگی بازیگران و مخاطبان اکنون همسو کند که به این عمل «پل‌زدن» یا «دوخت‌ودوز» می‌گویند. ما در نوشته‌های گذشته، نمایش‌هایی چون «لانچر۵» به کارگردانی مسعود صرامی و پویا سعیدی و «شهر ما» و «آشپزخانه» هر دو به کارگردانی حسن معجونی را از جمله آثار موفق در تئاتر این روزها معرفی کردیم و دلایل آن را هم ذکر کردیم ولی نمایش «مقدس» شکل و شمایل دیگری دارد و تلاش می‌کند متفاوت باشد و حتی تفسیر و درک این اجرا مشکل است زیرا که چنین نمایش‌هایی از تفسیر، تحلیل و تاویل فراری هستند و به نوعی «معناگریز». به هر حال، هر نمایشی دارای فرم و محتوای خاصی است.

فرم هیچ ارزشی ندارد مگر آن‌که...

تئودور آدورنو در «دیالکتیک منفی» می‌نویسد: «قرار نیست در مورد چیزهای انضمامی فلسفه‌ورزی کنیم، بلکه قرار است از دل آنها فلسفه‌ورزی کنیم». پرسش این است که آیا اجرای «مقدس» انضمامی است؟ قطعا این نمایش رئالیستی نیست و از دل فضایی انتزاعی می‌آید که این بلا را سانسور بر سر تئاتر ایران آوار کرده است؛ ولی آیا انضمامی است؟ ما بدن‌هایی را در دل اجرا می‌بینیم که به شدت بحرانی هستند و به نوعی در بزنگاهی احساسی زیست می‌کنند ولی نه نام دارند و نه طبقه و نه شناسنامه؛ حتی مشخص نیست آنان اعضای یک خانواده هستند یا خیر! ما اتاقی را می‌بینیم که چند «بدن بحرانی» در آن بر سر یکدیگر فریاد می‌کشند و گاهی با یکدیگر درگیر می‌شوند و یکی از آنها گویا خدا یا پدر یا ارباب است. تابلوهایی متشکل از چهره کارگردان هم در اتاق آویزان است. اجرا از بیداری بدن‌ها در اتاقی خالی آغاز می‌شود و به محض خوابیدن دوباره آنان پایان می‌گیرد. این تمام چیزی است که می‌توان به روشنی درباره اجرا بیان کرد و باقی لشگری از استعاره، مجاز و تلمیح است. تری ایگلتون در کتاب «ایدئولوژی زیبایی‌شناسی» می‌نویسد: «جامعه رهایی‌یافته محصول هم‌آمیزی زیبایی‌شناختی فرم و محتوا است». حالا باید پرسید آیا اجرای «مقدس» دارای هم آمیزی فرم و محتواست؟ به نظر می‌رسد اینگونه باشد ولی محتوای قطعی این نمایش چیست؟! کارل مارکس نیز در مقاله‌ای در تاریخ ۱۸۴۲ در مورد حقوق مالکیت در آلمان می‌نویسد: «فرم هیچ ارزشی ندارد مگر آن‌که فرمِ محتوای خود باشد». شما وقتی محتوای یک نمایش را به راحتی درنمی‌یابید و نمایش از تفسیر فرار می‌کند با مشکل فرم هم مواجه خواهید شد ولی این امر دلیلی نمی‌شود تا کیفیت اجرای «مقدس» را پایین بدانیم بلکه گاهی دیدن چنین نمایش‌هایی هم لازم است زیرا که در آنها «بدن‌های بحرانی» غوغا می‌کنند. نمایش «ماراساد» به کارگردانی پیتر بروک هم چنین فرمی دارد ولی محتوای آن کاملا مشخص است. والتر بنیامین در رساله «اثر هنری در عصر بازتولید تکنیکی» به سیر مراحل تطور کیفیت هاله‌گون آثار هنری اشاره می‌کند. به زعم وی هنر در قرون وسطا، به بیان مفاهیم، تمایلات دینی و تعالیم الهی پرداخته است و از ارکان اصلی و بخش‌های مهم آیین‌های مذهبی و عبادی به شمار می‌رفت؛ بنابراین هنر از«هاله‌‌ای» برخوردار بود که نمی‌شد آن را بازتولید کرد. در دوران رنسانس، بن‌مایه‌های دینی تا حدودی جای خود را به بن‌مایه‌های عرفی و سکولار سپردند اما نوعی «هاله اصالت» به اثر الصاق شده بود. در قرن نوزدهم، در پی اشاعه و رواج گفتمان «هنر برای هنر» استقلال کار هنری در دنیای عرفی و سرمایه‌سالار شتاب بیشتری به سوی صنعتی‌شدن گرفت و سرانجام در دوران مدرن و عصر بازتولید ماشینی، معنای اثر هنری دستخوش تغییر و تحول اساسی شد و «هاله» (امر مقدس) از میان رفت. حالا باید پرسید آیا اجرای «مقدس»، چیزی مقدس یا درباره چیزی مقدس است؟ که جواب آن منفی است. از سوی دیگر، تئودور آدورنو اعتقاد دارد که انتقاد اجتماعی، در مقام نوعی کاربست یا کار ویژه‌ اساسی هنر، از فرم و قالب اثر هنری سرچشمه می‌گیرد نه از محتوای آن. بنابراین، اجرای «مقدس» از نظر محتوا به شدت «معناگریز» است ولی از نظر فرم به شدت انتقادی و بحرانی.