ایمان عبدلی

وقتی یک کارگردان از عرصه تئاتر به سینما می‌آید بنا به تجربیات قبلی انتظارات تعریف شده‌ای داریم. به عبارتی نمی‌شود و یا نمی‌توانیم با ذهنی پالوده و فارغ به دیدن اثری برویم که کارگردانش از تئاتر آمده. رضا گوران سال‌ها در تئاتر فعالیت داشته و آثارش هم مخاطب خودش را دارد، اما آیا رضا گوران می‌تواند موفقیت دنیای نمایش‌هایش را در سینما هم تکرار کند؟ اگر ملاک را همین «سرکوب» بگذاریم، باید گفت که نه! این فیلم آن چیزی نیست که بشود معنای موفقیت از آن برداشت.

«سرکوب» روایت سه خواهر است؛ پریسا، پریا و پروانه. پلات کار ناخودآگاه ذهن را به سمت «سه خواهر» چخوف می‌برد. شباهت‌ها بیشتر هم هست وقتی متوجه می‌شویم این جا هم حکایت یک خانواده در حال فروپاشی است که هیچ بنیانی از آن نمانده. پدر یا همان پرویز ظاهرا سال‌ها تیغ استبداد را بالای سر خانه نگه داشته، مادر فراموشی دارد، فرزندان هم تار و مار شدند. فیلم با گردش سیال دوربین در خانه‌ای آغاز می‌شود که خودش هم موجودیت یک کاراکتر را دارد. دوربین دائم به شکلی شناور و معرف به تو در توهای خانه سرک می‌کشد و مراسمی شبیه به معارفه برایمان برگزار می‌کند. تنها نکته‌ مبهم ماجرا اتاق تاریک پدر خانواده است که سه روز قبل خانه را ترک کرده. ملیحه، کارگر خانه می‌گوید پدر به اصرار لامپ‌های اتاقش را برداشته و با شمع روشن نگه‌اش می‌داشته. بازی‌های استعاره‌ای فیلم از همین جا شروع می‌شود. 

پدر رازی دارد که باید پنهان بماند؟ این فیلم درباره‌ پرویز است؟ تاریکی را برای چه می‌خواهد؟ روشنی چه رازی از او فاش می‌کند که از آن فراری شده؟ فیلم اولین سرنخ‌هایش را به موقع می‌دهد اما ورود سه خواهر، آرام آرام ضعف‌های فیلمنامه را آشکار می‌کند. فیلم با ورود پریا، پریسا و پروانه تمرکز روایی‌اش را از دست می‌دهد و به آشفته‌گویی می‌افتد. گویی می‌خواهد همه چیز را داشته باشد و عاقبت هیچ چیز به دست نمی‌آورد. نمای نزدیک‌تر ماجرا یعنی این که اساس فیلمنامه قرار بوده به فروپاشی پدر به‌عنوان یک نماد بپردازد؛ اما بنا به دلایلی چون ترس و لکنت از بیان واضح طفره رفته و بدتر این که برای پر کردن تایم یک فیلم بلند داستانی مجبور به پرداخت‌های ناقصی از دختران خانواده شده است. فیلمساز احتمالا می‌خواسته مخاطب به شکل غیرمستقیم و از خلال دیالوگ‌ها به موجودیت واقعی پدر پی ببرد.

شاید می‌شد با چنین تمهیدی به پرداخت  هسته‌ کانونی داستان رسید، اما به شرطی که فیلمساز به جای سه خواهر از یک دختر استفاده می‌کرد و آن وقت فضای ساخته شده میان ملیحه و آن یک خواهر احتمالی و مادری که آلزایمر دارد نیاز به مهندسی دقیقی داشت. وقتی سه کاراکتر داریم و 90 دقیقه، وقت کافی برای پرداخت عمیق آن‌ها نمی‌رسد، از طرفی پرداخت سطحی هم عذاب دیالوگ‌های شعاری را دارد که دائما سعی می‌کند زیر متن داستان را در ذهن و چشم مخاطب فروکنند. دیالوگ‌هایی مثل این که «هیچ‌کس از ما بدش نمیومد و هیچ کس هم ما را نخواست» بماند که که پرویز و خسرو اگر که نیستند؛ اما در واقع هستند و نقش پررنگی دارند، همان طور که خودِ رضا گوران هم در گفت‌و‌گویی با روزنامه اعتماد گفته بود اصلا دوربین و حرکات سیال و پرسه‌هایش در واقع همان چشمان پدری است که در خانه حضور ندارد، اما در یاد زنده است تا جایی که خبر مرگ می‌رسد و لنز دوربین عوض می‌شود. خب پس آن چه میان پرویز و خسرو گذشته قرار بوده اوج فروپاشی خانواده باشد، اما این از خلال فضای ملیحه و سه خواهر و یک مادر در نمی‌آید. همه این ایرادات مختص فیلمنامه‌ای است که داستانش دغدغه ایجاد نمی‌کند و ناگهان در 10 دقیقه پایانی تمام حرف‌های مبهمش را فاش می کند. تماشاچی نمی‌تواند داستانی را تعقیب کند که دغدغه‌اش زیر لحاف پنهان شده است. 

در غیبت هرگونه نقطه‌گذاری و کشش داستانی تماشای «سرکوب» کار بسیار دشواری است. در سالن نمایش و در مواجهه با «سرکوب» افراد دو دسته‌اند؛ یا به زبان شعاریِ آدم‌های داستان می‌خندند! یعنی تراژدی را درونی کرده و به کمدی تبدیل می‌کنند و یا با کسالت ادامه می‌دهند و یک چشم به ساعت و یک چشم به پرده منتظر پایان هستند.

البته از حق نگذریم که دغدغه‌ فیلم شریف است و به مساله تاثیر سیاست در فروپاشی یک جامعه یا خانواده می‌پردازد. سیاست‌ورزی‌های نابالغ در جوامعی که ساختارها قدرت ندارند و همه چیز ماهیت ژله‌ای و لرزان دارند هر آن می‌تواند منجر به فاجعه شود. خانواده‌ فیلم «سرکوب» هم در حقیقت گرته‌ای از یک جامعه است و رفتار پرویز هم گرته‌ای از ناکارآمدی و استبداد است. این‌ها خوب است و فیلم کردن چنین افکاری اگر فرم مناسب داشته باشد، بهترین اتفاق است. اما خب در اولین فیلم رضا گوران ایده و مضمون بالاتر از فرم قرار گرفته و همه چیز هدر رفته. حتی بازیِ بازیگرانی که هر کدامشان جزو بهترین‌ها هستند، حتی تلاش گوران که چند میزانسن درخشان دارد. مثل آن خرماهای ریخته شده روی زمین و مادر سوگوار و دکوپاژی که مادر را از بالا نشان می‌دهد. یا آن میزانسنی که مادر روی تخت هست و فرزندان در نمایی طولی، گذشته و آینده را تصویر می‌کنند و فرزند کوچکتر در حال خروج از خانه است. 

در «سرکوب»، رنگ‌ها و طراحی صحنه و ... در خدمت محتوا قرار گرفته اما محتوا به فرم نرسیده است، البته آن‌طور که گوران گفته فیلم اصلاحیه‌های بسیاری داشته، اما خب این دلیل کافی برای کسالت و شعارزدگی فیلم نیست

رنگ‌ها و طراحی صحنه و ... در خدمت محتوا قرار گرفته اما محتوا به فرم نرسیده است، البته آن‌طور که گوران گفته فیلم اصلاحیه‌های بسیاری داشته، اما خب این دلیل کافی برای کسالت و شعارزدگی فیلم نیست. فیلمی که می‌توانست اندازه‌ همان پایان سوررئالش باشد؛ باران در خانه می‌بارد، همه چیز شسته می‌شود، آواز علیرضا قربانی و شعر هوشنگ ابتهاج! همان اندازه می‌توانست تمام فیلم را فریاد بزند. این ایده‌ گسترش نیافته می‌توانست یک کلیپ پنج دقیقه‌ای باشد و تمام.‌