دیوید امیری

گاه در بین تمام تصمیمات عمومی جامعه که معمولا از جانب افراد مسئول گرفته می‌شوند، تنها چیزی که لحاظ نمی‌شود کارشناسی بودن آن تصمیم برای مخاطب است. البته داشتن لیسانس فیزیک و مدیر شدن در نهادی که کیلومترها از فیزیک دور است در ایران چیز جدیدی نیست که بخواهیم شالوده این انتصابات را متهم کنیم. مثلا خودم در مدت زمان کوتاهی که در دانشگاه تدریس می‌کردم شاهد بودم که شخصی با داشتن دکترای جغرافیا، مدیر گروه معماری و هنر یک دانشگاه مهم دولتی بود! دانشگاهی که بیش از 5000 دانشجو داشت. در همین راستا هفته پیش خبری در فضای مجازی پخش شد که در ابتدا گمان کردم یک شوخی است و زیاد به آن توجه نکردم ولی با گذشت چند روز، دیدم که آن خبر خیلی هم جدی بوده و واقعا آن تصمیم نابخردانه به مرحله اجرا هم رسیده است. آن خبر و تصمیم در مورد تغییر نشان موزه هنرهای معاصر تهران بود که باعث خنده عصبی من شد و یک دفعه به خودم نهیب زدم که هی مرد این شوک جدید خیلی هم از قبلی‌ها عجیب‌تر نیست پس خودت را آزار مده و فقط حرفت را بنویس. چون عده کثیری از متخصصان امر همواره نقش ناظر را دارند بهتر است سکوتت را مکتوب کنی شاید صدایش را گروهی بشنوند و کمی تسلی دل رنج دیده‌شان شود. در تمام موارد مشابه اعتراضات مسالمت‌آمیز گروهی از جامعه در فضای مجازی و یا رسانه‌های مکتوب منعکس می‌شوند و اکثرا نقش کمرنگ خود را بازی می کنند اما آن کس که باید تصمیم نهایی را بگیرد همواره بر اساس جایگاه صندلی‌اش تصمیمش را از قبل گرفته و احتمالا همان هم اجرا خواهد شد. پس نگرانی من و امثال من می‌تواند برود درون شخصیت‌مان و شاید آینه دق بشود که در تنهایی‌ها، ما را بکاود و به حرص خوردن از نوعی که به هیچ دردی نمی‌خورد تبدیل ‌شود. خدا را شکر که حق بیان این دردها را به صورت دوز پایین داریم وگرنه سلامتی‌مان هم به خطر می‌افتاد.

 اتفاق‌نظر بر نشان فعلی موزه

همه هنرمندانی که در حوزه هنرهای تجسمی دستی بر آتش دارند، در تایید نشان فعلی موزه که ملهم از معماری بنا و حس تجسمی آن مکان و بیان مفهوم هنری آن است، متفق‌القول هستند و اثر جواد پویان آنقدر دقیق و بجا بوده که در طول 30 سالی که من عضو کتابخانه آن موزه محترم هستم و در اکثر مراسم و رویدادهایش هم حاضر بوده‌ام، هیچ نظر مخالفی را در این رابطه نشنیده‌ام. به واقع این نشان بطور ناخودآگاه و بدون هیچ اعتراضی در ضمیر تمام هنرمندان این مرز بوم نشسته است و اگر پر بیراه نگفته باشم نشان موزه در بین هنرمندان مهم جهان نیز شناخته شده است و شاید حق نداریم به این راحتی یکی از نشان‌های هنری کشورمان را دستخوش تغییر کنیم. البته الان قصد تدریس برندسازی و جایگاه یک برند در بین رقیبان را ندارم ولی این نکته بسیار مهم است که جا افتادن یک نشان یا لوگو، در واقع نشان از قدرت هنرمند طراح آن است تا نشان از رونق بازار آن کالا. حالا که از مهر ماه سال 1356 و گشایش این موزه معتبر بین‌المللی کشورمان حدود 44 سال می-گذرد واقعا مشخص نیست چه نیازی به این تغییر حس می‌شد که چنان شتابزده هم عمل شد تا باری دیگر جماعت تجسمی کشور را بدون هزینه مات و مبهوت هنر مدیریت بحران خود کنند!

 امان از تصمیمات زلزله گونه

امروز در عصری زندگی می‌کنیم که تغییرات بزرگی در شیوه زندگی بشر روی داده و باید گفت ‌ساده‌ترین تصمیم برای این نوع تغییرات، علنی ساختن پروژه برای جامعه بود تا اگر در نهایت، پارتی‌بازی هم کار خودش را می‌کرد باز وجه ظاهری قضیه حفظ می‌شد تا اگر هر جوجه هنرستانی بر این تصمیم ایراد گرفت یک جواب گردن‌شکن (همان دندان‌شکن) برای توجیه‌اش وجود می‌داشت. واقعا ما، این موزه و هنرمندان کشورمان را در جایگاهی بلند و مرتبه‌ای جهانی می‌دانیم و به دور از رابطه سببی یا نسبی با موسسان و طراحان این مکان مهم، همگی به اجماع نظر رسیده‌ایم که داشتن این دلخوشی کوچک هنرمندان را هر از چند گاهی دستخوش تصمیمات زلزله‌گونه نکنید که گسل دل عزیزان را شکاف دهید. وگرنه با رشد هر جامعه‌ای مسلما به تغییرات مثبت نیاز است. به خصوص در جماعت تجسمی که خواسته‌های بحق خود را پرچم نکرده‌اند و این سکوت نشان از شعور جمعی و درک وضعیت فعلی کشور از سوی ایشان است. در پایان یک جمله هم برای همدردی با همکارانم در عرصه تجسمی می-نویسم و امیدوارم باعث قوت قلب‌شان باشد و همینطور مورد دقت و پسندشان: «هر دم از این باغ بری می‌رسد/ تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد».