کپی برابر اصل

اثبات تقلب مترجمانی با اعتماد به نفس که با زد و بند، ویرایشی از ترجمه اصلی را تحویل مردم و ناشر شاید بی‌اطلاع می‌دهند، کار ساده‌ای نیست ناگفته پیداست که در این آشفته‌بازاری که مشخصاً ناشران آن را هدایت و سیاست‌گذاری می‌کنند، نویسنده و مترجم فراوان است و خواننده اندک

افسانه فرقدان- روزنامه نگار

سعید کمالی دهقان در کتاب دوازده به علاوه یک می‌نویسد: «کار یک مترجم کارکشته در کشور ما فراتر از ترجمه کتاب بوده. مترجمان ما که حرفه‌شان بیشتر از روی علاقه بود تا صرف امرار معاش، در مقایسه با مترجمان غربی کارکرد متفاوتی داشتند. به همین دلیل جای تعجب نیست که در جامعه از منزلت ویژه‌ای برخوردارند و برای مثال نامشان -خلاف آنچه در غرب متدوال است- هم‌ردیف نام نویسنده اثر روی جلد کتاب درج می‌شود... آنچه مترجمان ما را متفاوت کرده، انتخاب آنهاست. همین موضوع باعث شده، با وجود تمام سختی‌ها و موانع موجود، مجموعه ادبیات جهانی که به زبان فارسی در اختیار ماست گلچین درخشانی باشد. در دنیای امروز، با بمباران اطلاعات و گستره بی‌حد و اندازه شبکه‌های اجتماعی، مترجمان ما غربال خوبی‌اند در شکل‌گیری سلیقه ادبی ما. به همین خاطر مایه شادمانی است که خوانندگان ادبیات در ایران، کتاب‌هایی می‌خوانند که در «شهر کتاب‌ها» موجودند، اما آن‌ها را به‌سختی می‌توان در کتابفروشی‌های انگلستان یا ایالات متحده پیدا کرد و خوانندگان معمولی به سراغشان نمی‌روند».

با چنین پیشنیه‌ای و آنچه ما را به مترجمان مدیون می‌کند و با وجود مترجمان بزرگی چون محمد قاضی، ابوالحسن نجفی، بهمن فرزانه، عبداله کوثری و نجف دریابندری و غیره که دریچه‌ای از ادبیات جهان را به روی ما گشودند و پابه‌پای مؤلفان داخلی به تولید کتاب در ایران پرداختند، این روزها بیماری‌ای مسری در بین عده‌ای که سودای فرهیختگی و شهرت و بازکردن جا برای خود در جامعه فرهنگی را در سر می‌پرورانند، یا نه! ناشرانی که از فروش خوب کتاب نویسنده‌ای خارجی در طمع چاپ مجدد آن می‌افتند، همه گیر شده است. تمام اروپا و آمریکا چنین حجم باورنکردنی‌ای از نویسنده و مترجم را هرگز به‌خود ندیده است. با یک جست‌وجوی سرسری هم می‌توان فهرست کم‌تعداد مؤلفان و مترجمان  یک کشور اروپایی یا آمریکایی را درآورد و گزینه‌ای را برای ترجمه انتخاب کرد. و شگفتا که این فهرست نه چندان بلندبالا، لیست عریض و طویلی از مترجمانی در ایران دارد که بارها و بارها یک کتاب معروف را ترجمه می‌کنند و بعضاً با قیمت‌های ارزان‌تر به فروش می‌رسانند. هر ساله کتاب‌هایی با صرف کاغذ وارداتی و هزینه‌های گزاف به چاپ می‌رسند و در نهایت آن‌چه تحویل خواننده می‌دهند یا کپی برابر اصل ترجمه اصلی است یا ترجمه‌ای دستکاری شده از اصل ترجمه که مغشوش است و مغلق.

بلاتکلیفی خوانندگان حرفه‌ای

ناگفته پیداست که در این آشفته بازاری که مشخصاً ناشران آن را هدایت و سیاست‌گذاری می‌کنند، نویسنده و مترجم فراوان است و خواننده اندک. این در حالی است که در جهان اول نویسنده و مترجم اندک شمار اما حرفه‌ای هستند که صرفاً به شغل نویسندگی یا مترجمی در دفتر کاری جداگانه می‌پردازند. نتیجه این رخداد شوم در ایران، سردرگمی خواننده برای یافتن یک ترجمه خوب و دست اول و شسته-رفته است و البته از دست دادن ارز و صرف هزینه برای هیچ و آنچه در سال‌های اخیر شاهد آن بودیم از دست رفتن اعتماد خواننده حرفه‌ای و بلاتکلیفی در انتخاب ترجمه‌ای که قرار است پول زیادی هم بابت آن بپردازد. در نتیجه ترجمه‌ای دسته چندمی و بی‌ارزش را به خانه می‌برد و در همان چند صفحه اول ترجمه را رها می‌کند. اما به‌راستی در پشت پرده چاپ و نشر کتاب و این‌جا به‌طور مشخص ترجمه کتاب‌ها چه می‌گذرد که حتی خواننده حرفه‌ای نمی‌تواند در انتخاب مترجم مطمئن باشد و قفسه کتاب‌ها پر می‌شود از کتاب‌های نخوانده و بی‌ارزش؟

بر این مبنا صفحه کتاب تلاش می‌کند تا جایی که مجال باشد، پرونده‌هایی برجسته از غیرمعمول بودن برخی مترجمان سؤال‌برانگیز را واکاود و تنها با طرح پرسش به آگاهی خواننده حرفه‌ای کمکی کرده باشد تا شاید اندکی از این هرج و مرج ترجمه در ایران عبور کنیم و به سامان برسیم.

در این بین کتاب‌هایی به چاپ می‌رسند که جست‌وجوی ما برای یافتن اثری از مترجم آن به‌جایی نرسید و یقین حاصل کردیم که ارواح و اشباح کتاب ترجمه می‌کنند، این‌گونه است که دست ما از گفت‌وگو با این مترجمان نامرئی کوتاه است. برخی مترجمان هم وجود خارجی دارند، اما مسأله این است که ترجمه‌ای معروف از یک کتاب پرفروش را بی‌کم و کاست به نام خودشان می‌زنند و صد البته که ناشر دلسوز هم آن‌ها را با تخفیف ویژه به فروش می‌رساند. البته در این بین مترجمانی هم هستند که ویرایش‌تر و تمیز به سر و گوش متن اصلی می‌کشند و آن را تحویل ناشری حتی گاهی متعهد می‌دهند و چون با ادعا و هیاهو اسم و رسمی برای خودش به هم زده‌اند، کسی متوجه این زیرآبی نمی‌شود و این‌جا باید ندای وااسفا سر داد. در این‌جا چند نمونه از شگفتی‌های بازار ترجمه را در ایران مرور می‌کنیم و لازم می‌دانیم که وقاحت و بی‌مسئولیتی را جلو چشم برخی مترجم‌نمایان و ناشران کاسبکار بیاوریم تا شاید اگر دادگاهی برای رسیدگی به دزدی آنان وجود ندارد، این‌جا علیه آن‌ها اعلام جرم کنیم و قضاوت را به خواننده آگاه واگذاریم.

کودکی که آلبر کامو

ترجمه می‌کند

یکی از این شگفتی‌ها مترجمی به نام مونیکا سمیع‌زاده است که در فیپا سال تولد او سال 1381 ثبت شده است. خانم مونیکا سمیع‌زاده پیش از رسیدن به 16 سالگی کارنامه پر و پیمانی از ترجمه آثار درجه یک از نویسندگانی همچون آلبر کامو، جورج اورل و اوریانا فالاچی دارد. کتاب‌های مهم و پرفروشی چون 1984، جنس ضعیف، دختر کشیش، دختری در قطار، سقوط و نامه به کودکی که هرگز زاده نشد. شگفت آن‌که این‌ها در سایت کتابخانه ملی موجود نیستند، اما فیپای همه آن‌ها ثبت شده است.

محمد جواد انتظاری مدیر نشر آراسپ پیشتر ناشر رمان‌های عامه‌پسند و طالع‌بینی و فال بوده است. با نگاهی به این ترجمه‌ها با نام خانم مونیکا سمیع‌زاده مشخص می‌شود که کتاب‌ها موبه‌مو از ترجمه اصلی برداشته شده است. نشر آراسپ در نمایشگاه گذشته با اعتراض عده‌ای از مترجمان و ناشران روبه‌رو شد و در پی یک رسوایی، غرفه‌اش پلمب شد و برای همیشه ممنوع‌النمایشگاه شد، اما همچنان با عنوان نشر سخن و تعدادی کتاب در نمایشگاه امسال شرکت کرد. جریان شکایت ناشران مسکوت ماند و مشخص نشد چرا مسأله را پیگیری نمی‌کنند. تا آن‌جا که برخی مسؤلان مدعی شدند که منبع سرقت را به ناشران اطلاع می‌دهند، اما ناشران از پیگیری سر باز می‌زنند.

اما نکته مهم این‌جاست که محمد جواد انتظاری مدعی شده که شخصی به نام مونیکا سمیع‌زاده وجود خارجی ندارد. پرسش مهم این جاست که اگر ایشان وجود خارجی ندارند، چه میزان از بهره هوشی موجب شده تا تاریخ تولد ایشان 1381 ثبت شود؟ گیریم که آقای انتظاری ادعای شبح بودن خانم مونیکا سمیع‌زاده را کردند، آیا این پرسش مطرح نمی‌شود که دختر بچه‌ای تا پیش از رسیدن به 16 سالگی حجم عظیمی از کتاب‌هایی از نویسندگانی چون جورج اورل که کاملاً استعاری و تمثیلی است یا آلبر کامو که پایه‌گذار ادبیات بیگانگی است را چطور درک کرده و ترجمه کرده است؟ ایشان سالی چند کتاب ترجمه کرده و از چند سالگی شروع به ترجمه کتاب کرده است؟ حتی اگر از 9 سالگی شروع به ترجمه کرده باشد که باز هم زمان کم می‌آورد، آیا منتطقی است که بپذیریم او در 9 سالگی آلبر کامو ترجمه می‌کرده است؟

مترجم از مادر زاده شدن!

هوش چندانی نیاز نیست تا بفهمیم جریان از چه قرار است و معادله را حل کنیم؛ مونیکا سمیع‌زاده قطعاً باید هویت حقیقی داشته باشد که فارغ از خطر پیگیری و رسوایی احتمالی، ناشر آراسپ دقیقاً سال تولد ایشان را ثبت کرده است، زیرا یک تیر است و دو نشان. اکنون ترجمه‌های کپی را با اسم او چاپ خواهد کرد تا در آینده حالا، یا واقعی یا باز هم کپی‌هایی را به اسم احتمالاً خواهرزاده دلبندشان منتشر کنند و دورهم انتشاراتی را بگردانند و مونیکا خانم در آغازین سنین جوانی سری در سرها درآورد و بتواند به‌عنوان یک مترجم پرکار و باسابقه اسم و رسمی در جامعه فرهنگی به‌هم بزند و درآمدی هم داشته باشد و با کارنامه پر و پیمان پیش هر ناشری برود و جواب رد نشنود.

در نتیجه ادعای محمد جواد انتظاری مبنی بر شبح بودن مونیکا سمیع زاده نمی‌تواند درست باشد. برنامه درازمدتی که برای جا انداختن مونیکا به‌عنوان یک مترجم داشته، بسیار می‌تواند آسیب‌زننده و خطرناک باشد. طرح از پیش تعیین شده برای دروغ و فریب بزرگی که از کودکی به او یاد می‌دهد تا درباره هویت خودش دروغ بگوید و این دیوار کج را کج بچیند تا ثریا.

نمونه‌هایی چون مونیکا سمیع‌زاده فراوانند، اما صفحه کتاب یک نمونه را مطرح کرد تا دقیق‌تر و بدون آشفتگی به طرح مسأله بپردازد. یادمان باشد که حفظ میراث ترجمه در آغازین سال‌های ورود مدرنیته به ایران، با سهل‌انگاری عده‌ای حتی اندک می‌تواند آسیب جدی ببیند و چنان زمین بخورد که دیگر سرپا نشود. جامعه بیش از این شمار بالای مترجم و مؤلف، برای پیشرفت به خواننده نیاز دارد.

البته که یافتن مترجمانی این‌گونه اگر سخت نباشد، اثبات تقلب مترجمانی با اعتماد به نفس که با زد و بند، ویرایشی از ترجمه اصلی را تحویل مردم و ناشر شاید بی‌اطلاع می‌دهند، کار ساده‌ای نیست و این‌جا دشواری راه ما برای جدا کردن سره از ناسره آغاز می‌شود.