در تاریخ ادبیات و فلسفه و عرفان ما و البته نه فقط ما، که در همین نزدیکی و در تمدن دینی وعرفانی بزرگی چون هند، زانوبه‌زانو و چهره‌به‌چهره استاد نشستن و سخن او را با دل شنیدن و بر سینه سپردن، یک ارزش بزرگ بود. معنای لغوی«اوپه‌نیشاد»، که از آموزه‌های مهم دین هندویی است و تنها چند صد سالی است که مکتوب شده است؛ «زانوبه‌زانوی استاد نشستن و گوش‌دادن» است. در این روش از آموختن، هرگز هیچ کلمه‌ای نباید به نوشتار درمی‌آمد. مهم بود که شاگرد هر آن‌چه را که می‌شنود بتواند به حافظه بسپارد و اغلب نیز چنین می‌شد. این است که در فرهنگ هر دو ملت هندی و ایرانی، نقل و انتقال علم و ادبیات و فلسفه تا هزاره‌ها، منحصرا توسط «سینه» اساتید و آموختگان‌شان صورت .....

در تاریخ ادبیات و فلسفه و عرفان ما و البته نه فقط ما، که در همین نزدیکی و در تمدن دینی وعرفانی بزرگی چون هند، زانوبه‌زانو و چهره‌به‌چهره استاد نشستن و سخن او را با دل شنیدن و بر سینه سپردن، یک ارزش بزرگ بود. معنای لغوی«اوپه‌نیشاد»، که از آموزه‌های مهم دین هندویی است و تنها چند صد سالی است که مکتوب شده است؛ «زانوبه‌زانوی استاد نشستن و گوش‌دادن» است.

در این روش از آموختن، هرگز هیچ کلمه‌ای نباید به نوشتار درمی‌آمد. مهم بود که شاگرد هر آن‌چه را که می‌شنود بتواند به حافظه بسپارد و اغلب نیز چنین می‌شد. این است که در فرهنگ هر دو ملت هندی و ایرانی، نقل و انتقال علم و ادبیات و فلسفه تا هزاره‌ها، منحصرا توسط «سینه» اساتید و آموختگان‌شان صورت می‌گرفت و آن‌گاه که راهزنان خواستند بار کتاب‌های غزالی را بدزدند و او نگران و هراسان شد؛ دزدان، حکیمانه او را به باد انتقاد گرفتند که علمی که در بقچه پنهان شود و قابل دزدیدن باشد چه‌گونه علمی است؟! غزالی با شنیدن چنین اندرز حکیمانه‌ای، به «اشراق»! رسید و دانست که کتاب و نوشتار چندان هم با ارزش نیست که او در هر سفری آن‌ها را با خود به این‌طرف و آن‌طرف می‌کشد.

چنین نگاه و برداشتی نسبت به دانش مکتوب، در میان ما هنوز هم رواج دارد. تا فرزندان‌مان وارد مدرسه می‌شوند، به‌جای تقویت هوش آن‌ها که گویا انواع مختلفی هم دارد و به‌جای یاد دادن نحوه درست اندیشیدن، آنان را وامی‌دارند که مدام مطالب مختلف نوشته شده در کتاب‌ها را حفظ کنند و به ذهن بسپارند.

در جلسات اداری مختلف، از رده‌های بالای دولتی گرفته تا منشی‌ها و دستیاران، شیوه یادداشت‌برداری، آن‌قدر اهمیت نیافته که نهادینه شود. آن منشی بهتر است که بتواند همه‌چیز را به ذهن بسپارد. داشتن دفترچه یادداشت، نوعی کسرشان محسوب می‌شود!

چرا راه دوری برویم. همین عکس پر حاشیه هیات دولت خودمان، در حضور دولت‌مردان فرانسوی، نشان می‌دهد که تا چه حد ننوشتن و یادداشت برنداشتن برای ما «اهمیتی حیاتی» دارد.

حتی اگر تمام پرونده‌ها و کاغذهایی که جلوی دولت‌مردان فرانسوی است، مال دولت‌مردان ما باشد و از سوی ما به آن‌ها داده شده باشد؛ آیا باز هم لازم نیست مردان ما، که لبخندزنان در آن سوی میز نشسته‌اند، قلم و کاغذی داشته باشند و مسائلی را که در لحظه و در حین گفت‌وگو به ذهن‌شان می‌رسد، یادداشت کنند تا در مجالی مناسب، هم به آن‌ها بیندیشند و هم بتوانند با گسترش آن اندیشه و در میان گذاشتنش با مشاوران، به راه‌کارها و پاسخ‌های مناسب‌تر دست یابند؟

یادداشت برنداشتن، تنها مشکل این بزرگان نیست، شاید هم اصلا مشکل‌شان نیست، چون به حافظه قوی خود متکی‌اند و می‌توانند در فرصتی مقتضی، آن‌چه را که به خاطر سپرده‌اند، آنالیز کنند. (فرض محال که محال نیست!)

یک نگاه اجمالی به کلاس‌های متعددی که درسال‌های اخیر در زمینه فلان شاعر و اندیشمند پژوهی، فلان کارگاه روان‌شناسی و خودشناسی و ساز و کارهای پولدارشدن و ... نشان می‌دهد که مردم ما، و به‌خصوص جوانان، ترجیح می‌دهند به جای مطالعه و یادداشت‌برداری، در کلاس‌هایی حاضر شوند که یک نفر، با استفاده از انواع و اقسام داستان‌ها و متل‌ها و ضرب‌المثل‌ها و ساده کردن مطالب، سخن می‌گوید و حاضرین در کلاس با شیفتگی به دهان او خیره شده‌اند. این علاقه به قصه و قصه‌گویی و نقالی، دقیقا گویای انتقال روش‌های نقالی قهوه خانه‌ای به سیستم آموزشی ماست و عجیب این است که بسیاری از اساتید دانشگاه‌ها نیز از این بازار استقبال می‌کنند و به این مساله دامن می‌زنند.  

به این ترتیب است که جامعه امروز ما، علاوه بر تمام بحران‌های دیگری که با آن‌ها دست به گریبان است، دچار بحران تکذیب و انکار نیز هست. امروز یکی از فلان مسند، چیزی می‌گوید که به راحتی از سوی فرد دیگری نشسته بر یک مسند دیگر یا حتی خودش، انکار می‌شود؛ چرا که نه خودش از روی نوشته‌ای مستند حرف می‌زند و نه دیگران که سخنان او را منتشر می‌کنند، آن‌را در جایی یادداشت می‎کنند تا به او یادآوری کنند.

هر کلمه‎ای، این روزها، مثل ذرات گرد و غبار در هوا، منتشر و سپس از حوزه خاطره و حتی حضور افراد، خارج می‎شود. هیچ سخنی، به‎خصوص آن سخنانی که از سوی دولت‎مردان به زبان می‌آید نه قابل استناد است و نه قابل اعتماد. چون تا به فردا نکشیده، چندین بار انکار و تکذیب شده است؛ این است ماجرای ننوشتن و یادداشت برداشتن: تا چیزی نوشته نشده، می‌توان زیر آن زد و انکارش کرد؛ چون «حرف» باد هواست!

شاید لازم باشد علاوه بر همه خانه و ذهن تکانی‌هایی که در دستگاه دولتی و ادرای ما لازم است صورت بگیرد، تغییر روندی در مورد یادداشت‌برداری نیز اتفاق بیفتد. این سخن بزرگ حکیمان چین را به خاطر بسپاریم (و البته حتما در جایی یادداشت کنیم!) که کندترین قلم‌ها، از تیزترین حافظه‌ها، قوی‌تر و تواناترند.

در آن عکس پرحاشیه، دولت‌مردان ما، که در آن سوی میز نشسته‌اند، با تمام توانایی و اعتماد به نفس‌شان، که از چهره‌های خندان‌شان پدیدار است؛ متاسفانه نمایاننده و شاخص و نمونه قابل توجهی هستند از عادت نادرست مردمی که با تکیه صرف بر حافظه‌اش، سال های مدیدی است که با مشکلات داخلی و خارجی دست به گریبان است، مشکلاتی که حتی اگر برای حل کردن‌شان فکر می‌شود؛ از آن‌جا که هیچ طرح و نقشه و پلنی در کار نیست ( این‌را در جلسات داخلی دولت‌مردان و حتی در جلسات ستاد بحران هم دیده‌ایم)، نه تنها حل نمی‌شوند، بلکه مدام بزرگ‌تر می‌شوند و راه تنفس و تعقل را بر همگان، تنگ می‌کنند.