سعیده علیپور

 

«نصف گردشگرانی که به ایران می‌آیند عراقی‌اند، ۲۰ درصد پاکستانی و ۱۲ درصد افغانستانی». این آمار فرزاد میرزایی، کارشناس گردشگری و استاد دانشگاه ا‌ست که با یکی از رسانه‌های داخلی گفت‌و‌گو کرده و این بخش از صحبت‌هایش وایرال شده است.

شاید این آمار ساده در نگاه اول نشانی از «موفقیت ایران در جذب همسایگان» داشته باشد، اما تکمله میرزایی مبنی بر اینکه «هر گردشگر عراقی در ایران حدودا ۳ برابر یک گردشگر اروپایی پول خرج می‌کند، چرا ما باید به دنبال جذب گردشگر اروپایی و غربی باشیم؟»، نشان از توجیه فرآیند ناکارآمدی دارد که سالهاست کمر صنعت توریسم ایران را شکسته است.

کشوری که گاه در تبلیغات خود میان «تمدن هخامنشی» و «تجربه زیارتی» سرگردان است و هنوز نمی‌داند چه چهره‌ای از خود می‌خواهد به جهان نشان دهد. آیا قرار است مقصدی برای توریسم مذهبی باشد؟ یا ایران را به تاریخ‌دوستان، طبیعت‌گردان و ... معرفی کند؟

پاسخ هیچ‌گاه مشخص نیست، چون سیاست‌گذاری در حوزه گردشگری همیشه در سایه نگاه امنیتی و ایدئولوژیک مانده است.

اینکه شمار اندک گردشگران این سه کشور همسایه، چقدر پول در ایران خرج می‌کنند، موضوعی نیست که البته در گزارش‌ها اعلام شده باشد، اما نگاهی به وضعیت اقتصادی این کشورها نشان می‌دهد که نمی‌توان صنعت توریسم یک کشور پهناور مثل ایران را بر گردشگران این سه کشور بنا کرد.

توریسم، صنعتی که همیشه «قرار است» جدی گرفته شود

بیش از دو دهه است که هر بار، یکی از وزرای میراث فرهنگی و گردشگری در روز معارفه‌اش از «درآمدهای سرشار توریسم» می‌گوید. هر بار هم اشاره می‌کند که «ایران جزو 10 کشور برتر جهان از نظر ظرفیت گردشگری» است. از تخت جمشید تا ماسوله، از کویر لوت تا روستاهای پلکانی اورامان، ایران چیزی کم ندارد جز برنامه‌ریزی، ثبات و کمی خوش‌آمدگویی.

 بخش زیادی از گردشگران عراقی و پاکستانی برای درمان یا زیارت به ایران می‌آیند. اما این فرصت هم با نبود مدیریت درست از دست می‌رود چراکه در برخی شهرهای مرزی، شبکه‌های غیررسمی دلالی، بازار درمان را در دست گرفته‌اند. نتیجه؟ همان درآمدی که می‌توانست به سیستم رسمی کشور برسد، سر از جیب واسطه‌ها درمی‌آورد

اما این «قرار است»ها هیچ‌گاه به «اتفاق افتاد» تبدیل نشده‌اند. از دهه ۸۰ تا امروز، سهم توریسم در تولید ناخالص داخلی ایران هرگز از دو درصد فراتر نرفته است. در حالی که ترکیه با کمتر از نصف میراث تاریخی ایران، در سال گذشته بیش از ۴۶ میلیارد دلار درآمد گردشگری داشته است.

سفارتخانه‌ها؛ ویترین خاموش ایران 

در جهان

دیروز میرزایی، در صحبت‌هایش البته به نکته دیگری هم اشاره کرد و گفت: «سفرای ما در هیچ کشوری برای جذب گردشگر به ایران چانه‌زنی و تلاش جدی نمی‌کنند».

این جمله خلاصه‌ای از یک بحران عمیق در ساختار سیاست خارجی ایران است؛ بحرانی که شاید بتوان «غیبت دیپلماسی فرهنگی فعال» بر آن نام نهاد.

در بیشتر کشورهای جهان، سفارتخانه‌ها نه تنها مامور پیگیری روابط سیاسی‌اند، بلکه نمایندگان فرهنگی، اقتصادی و گردشگری کشورشان هم به شمار می‌روند. دیپلمات‌ها در جلسات اقتصادی، نمایشگاه‌های بین‌المللی، همایش‌های دانشگاهی و حتی مراسم هنری حضور دارند تا تصویری جذاب و مدرن از کشور خود ارائه دهند. در برخی کشورها، مانند ترکیه، اندونزی یا اسپانیا، بخشی از بودجه رسمی سفارتخانه‌ها برای تبلیغ گردشگری اختصاص دارد؛ از نمایش فیلم و عکس تا دعوت از اینفلوئنسرها و خبرنگاران خارجی برای سفرهای مطالعاتی.

اما در ایران، چنین تصوری هنوز نهادینه نشده است. سفارتخانه‌های ما بیشتر به قلعه‌هایی اداری شبیه‌اند تا ویترین‌هایی فرهنگی. در بسیاری از آن‌ها، بخش گردشگری اگر هم وجود دارد، در حد چند بروشور چاپی و چند عکس قدیمی از تخت جمشید باقی مانده است. کمتر پیش آمده که سفیری ایرانی با رسانه‌های محلی گفت‌وگویی در باب ظرفیت‌های گردشگری انجام دهد یا در جمع فعالان توریسم کشور میزبان، ایران را به‌عنوان مقصدی امن و فرهنگی معرفی کند.

به اعتقاد صاحبنظران؛ در جهان امروز، جذب گردشگر دیگر با پوستر و شعار انجام نمی‌شود، بلکه با برندسازی ملی ممکن است.

کشورها سعی می‌کنند تصویری خاص از خود در ذهن جهانیان بسازند: ژاپن با نظم و فناوری، فرانسه با هنر و مد، ایتالیا با غذا و تاریخ، و ترکیه با ترکیب هوشمندانه‌ای از شرق و غرب.

در این میان، ایران هنوز درگیر تعارض هویتی است: آیا باید خود را به‌عنوان تمدن کهن معرفی کند یا جمهوری ایدئولوژیک؟ مقصدی برای زائران یا جهانگردان؟ نتیجه این بلاتکلیفی، پیامی دوپاره و مبهم است که هیچ مخاطب خارجی را جذب نمی‌کند.

 بخش عمده مشکل گردشگری، به سیاست‌زدگی ساختار برمی‌گردد. نگاه رسمی حاکمیت بر مدار دشمن‌هراسی است. این ذهنیت باعث شده که حتی حوزه‌ای نرم و انسانی چون گردشگری نیز در چارچوب‌های امنیتی تعریف شود.وقتی هر تعامل فرهنگی با جهان با ترس از «نفوذ» یا «جنگ نرم» همراه است، طبیعی است که سفارتخانه‌ها هم ترجیح دهند در لاک محافظه‌کاری فرو روند و صرفاً کارهای اداری را انجام دهند

به نظز می‌رسد مسئولان در کشور ما هنوز نمی‌دانند که گردشگر، بهترین سفیر فرهنگی است. هر توریستی که با تجربه‌ای مثبت از ایران بازمی‌گردد، ده‌ها تبلیغ رایگان برای کشور به ارمغان می‌آورد.

شاید در عمل سفرا هم مقصر نباشند، چرا که از ترس تعارضات ایدئولوژیک، از نمایش رنگارنگ و آزاد فرهنگ ایرانی هم پرهیز می‌کنیم. در بسیاری از نمایشگاه‌های بین‌المللی گردشگری، غرفه ایران همچنان با قالی، سماور و عکس‌های کلیشه‌ای از اصفهان تزئین می‌شود؛ در حالی که گردشگر امروزی چندان با این تصاویر تکراری میانه‌ای ندارد.

بخش عمده مشکل، به سیاست‌زدگی ساختار برمی‌گردد. نگاه رسمی حاکمیت بر مدار دشمن‌هراسی است. این ذهنیت باعث شده که حتی حوزه‌ای نرم و انسانی چون گردشگری نیز در چارچوب‌های امنیتی تعریف شود.

وقتی هر تعامل فرهنگی با جهان با ترس از «نفوذ» یا «جنگ نرم» همراه است، طبیعی است که سفارتخانه‌ها هم ترجیح دهند در لاک محافظه‌کاری فرو روند و صرفاً کارهای اداری را انجام دهند.

احیای نقش سفارتخانه‌ها در جذب گردشگر، پیش از هر چیز نیازمند تغییر نگاه حاکمیتی به دیپلماسی فرهنگی است.

حتی از گردشگری همسایه هم 

درست بهره نمی‌بریم

همانظور که گفته شد، بیش از نیمی از گردشگران ورودی به ایران، از عراق، پاکستان و افغانستان می‌آیند. بیشترشان برای درمان، زیارت یا دیدار خانوادگی.

برخی از فعالان این صنعت معتقدند در واقع اغلب این‌ها گردشگرانی نیستند که برای دیدن ایران آمده باشند؛ بلکه ایران را در مسیرِ نیاز خود یافته‌اند.

این پدیده البته بد نیست، اما نشان می‌دهد ایران در بازار گردشگری جهانی حضور فعال ندارد. 

نکته جالب اینجاست که بخش زیادی از گردشگران عراقی و پاکستانی برای درمان یا زیارت به ایران می‌آیند. اما این فرصت هم با نبود مدیریت درست از دست می‌رود.

بسیاری از بیماران خارجی از هزینه‌های چندبرابر، بی‌نظمی در بیمارستان‌ها و نبود پشتیبانی ترجمه گلایه دارند.

در برخی شهرهای مرزی، شبکه‌های غیررسمی دلالی، بازار درمان را در دست گرفته‌اند. نتیجه؟ همان درآمدی که می‌توانست به سیستم رسمی کشور برسد، سر از جیب واسطه‌ها درمی‌آورد.

حذف توریست‌ کشورهای ثروتمند

برخلاف آنچه میرزایی اشاره کرد که توریست‌های عراقی برای کشور کافی هستند، اغلب کارشناسان این حوزه معتقدند اتفاقا توریست‌های اروپایی و آمریکایی، که می‌توانند با اقامت طولانی و هزینه بیشتر سهم اقتصادی بالایی داشته باشند، برای کشور درآمد بیشتری به ارمغان می‌آورند. یعنی همان دسته‌ای که عملا از نقشه ایران حذف شده‌اند.

کشورها سعی می‌کنند تصویری خاص از خود در ذهن جهانیان بسازند: ژاپن با نظم و فناوری، فرانسه با هنر و مد، ایتالیا با غذا و تاریخ، و ...؛ در این میان، ایران هنوز درگیر تعارض هویتی است: آیا باید خود را به‌عنوان تمدن کهن معرفی کند یا جمهوری ایدئولوژیک؟ مقصدی برای زائران یا جهانگردان؟ نتیجه این بلاتکلیفی، پیامی دوپاره و مبهم است که هیچ مخاطب خارجی را جذب نمی‌کند

علت روشن است: وقتی ویزا گرفتن دشوار است، کارت بانکی کار نمی‌کند، پروازها محدودند و اینترنت جهانی نیم‌بند است، کسی به عشق تاریخ هم دست‌به‌کار ماجراجویی در سرزمینی پر از فیلتر و فرم نمی‌شود.

گردشگر خارجی فقط از بمب و دزد نمی‌ترسد؛ از نگاه‌های سنگین، از محدودیت‌های فرهنگی، از نداشتن آزادی پوشش یا حتی از سانسور عکس در شبکه‌های اجتماعی هم گریزان است.

بسیاری از آن‌هایی که به ایران آمده‌اند، در وبلاگ‌های شخصی خود نوشته‌اند: «مردم ایران مهربان‌اند، ولی مقررات فرهنگی سخت است».

از سوی دیگر هیچ صنعت گردشگری‌ای در جهان بدون روابط خارجی پایدار رشد نکرده است. وقتی تصویر ایران در رسانه‌های جهانی به‌عنوان کشوری در تنش دائمی با غرب تثبیت می‌شود، طبیعی است که توریست آلمانی یا ژاپنی ترجیح دهد سر از استانبول یا تفلیس درآورد تا تهران.

اما مشکل فقط «تصویر» نیست؛ بلکه اولویت سیاست خارجی ایران با صنعت گردشگری در تضاد است.

هر بار که امکان توافق، ثبات ارزی یا گشایش ویزایی فراهم می‌شود، ناگهان حادثه‌ای، تنشی یا تصمیمی تمام آن را بر باد می‌دهد.

 گردشگری داخلی؛ زخمی از تورم

در داخل کشور نیز وضعیت بهتری حاکم نیست. تورم، هزینه سفر را به شکلی سرسام‌آور بالا برده است. سفر برای طبقه متوسط- که زمانی موتور اصلی گردشگری داخلی بود- به کالایی لوکس بدل شده است.

با گران‌شدن بلیت هواپیما، بنزین، و اقامتگاه، حالا بسیاری از خانواده‌ها به‌جای سفر، به پارکی در شهر خود پناه برده‌اند. در این میان، نه طرح ملی جدی برای کنترل قیمت‌ها در صنعت گردشگری وجود دارد، نه بسته حمایتی برای رونق سفر داخلی. حتی راهکارهایی چون گردشگری روستایی، که می‌توانست به اقتصاد مناطق محروم جان بدهد، در پیچ‌وخم مجوزها گرفتار مانده است.

صنعت گردشگری می‌تواند برای ایران درآمدی معادل صادرات نفت در سال‌های تحریم داشته باشد. کارشناسان می‌گویند اگر حتی پنج میلیون گردشگر واقعی وارد ایران شوند، بیش از هفت میلیارد دلار درآمد ارزی حاصل خواهد شد. اما به نظر می‌رسد رسیدن به این عدد نیازمند تغییرات اساسی است.

با تمام این‌ها، گردشگری در ایران هنوز زنده است، چون مردم ایران هنوز مهمان‌نوازند. در سفرنامه‌های معدود گردشگران خارجی که به ایران آمده‌اند، تقریباً همه از مهربانی مردم نوشته‌اند. شاید همین مهربانی، بزرگ‌ترین سرمایه گردشگری ما باشد سرمایه‌ای که اگر سیاست و مدیریت آن را خسته نکند، می‌تواند نقطه آغاز یک تغییر باشد.