بیقوارگی مدیریت شهری در برخی مجسمهها متبلور است
سعدیِ «پرچم به دست»؛ نماد غرور ملی است یا کجسلیقگی؟

سعیده علیپور
در سالهای اخیر، شهروندان تهرانی و ساکنان بسیاری از شهرهای دیگرِ کشور، بارها و بارها با صحنههایی روبرو شدهاند که نه تنها حس غرور ملی یا زیبایی بصری در آنان برنمیانگیزد، بلکه گاه موجب تعجب، تمسخر و حتی خشم آنها میشود. صحبت از مجسمهها، المانهای شهری و نمادهایی است که قرار بود نشانی از فرهنگ، هنر و هویت ایرانی باشند؛ اما حالا به نمادی از ناکارآمدی، بیسلیقگی و گاه بیاحترامی به مفاهیم ملی و تاریخی بدل شدهاند.
مجسمههایی که این سوال را در ذهن شهروندان برمیانگیزد که چه کسانی و با دریافت چه بودجهای از جیب شهروندان چنین هنر را به سخره گرفتهاند؟
المانهایی که نه ملیاند و نه زیبا
در سالهای اخیر، تلاشهایی برای بازنمایی المانهای ملی در قالب مجسمهها و نمادهای شهری انجام شده است. از تلاش برای ساخت مجسمههایی با مضمون اسطورههای شاهنامه گرفته تا نمادهای حماسی، مذهبی یا حتی مفاهیم مدرن. اما در اغلب موارد، این تلاشها با شکست مواجه شدهاند.
در مواردی هم شهرداری برای صرفهجویی در هزینه، با ابتکاراتی عجیب به مناسبتهای مختلف از مجسمههای شهری استفاده ابزاری میکند.
مثلا اخیرا و بعد از جنگ 12 روزه با اسرائیل، دست مجسمه سعدی در ابتدای خیابان سعدی تهران پرچم ایران دادهاند که نهتنها حس غرور ملی را برنمیانگیزد که مضحک و برآمده از ایدهای کودکانه به نظر میرسد.
از سوی دیگر استفاده مرمتهای بیکیفیت از سوی افراد فاقد صلاحیت و استفاده از پیمانکاران نابلد به جای ارتقای کیفیت بصری تهران آن را بیشتر از همیشه از سکه میاندازد.
مثلا در سالهای اخیر مرمت و بازسازیشده مجسمه فردوسی واکنشبرانگیز شد. بسیاری نسخه جدید را نسبت به نسخه اصلی که کاری از ابوالحسن صدیقی بود، از نظر ظرافت چهره، کیفیت اجرا و دقت آناتومیک بسیار ضعیفتر و فاقد روح اثر اصلی و بیتناسب با جایگاه فردوسی در فرهنگ ایرانی دانستند.
مجسمههای نوروزی که در سالهای اخیر در میدان ولیعصر و میدانهای اصلی تهران دیده می شود نیز یکی دیگر از همین موارد است.
یا مجسمههای کودکان کارتونی در پارک دانشجو و اطراف تئاتر شهر یکی دیگر از موارد انتقادبرانگیز مجسمههای شهری بود. برخی این مجسمههای شبهکارتونی با فرمهای اغراقشده، رنگآمیزی نامناسب و بیکیفیت را نپسندیدند و معتقد بودند که بدون هماهنگی با محیط فرهنگی و هنری منطقه نصب شد و از بیسلیقگی مدیران شهری سرچشمه میگیرد.
کارشناسان هنری معتقدند، بسیاری از این آثار فاقد پشتوانه پژوهشی، تاریخی و هنریاند. در ساخت آنها نه تنها از هنرمندان برجسته استفاده نشده، بلکه سفارشها به افرادی واگذار شده که یا تجربه کافی ندارند یا سلیقه هنریشان با معیارهای زیباییشناسی عمومی فاصله دارد.
در این میان آنچه بیشتر توی ذوق میزند ضعف شدید و کاملا مشهود در طراحی و اجراست. مجسمههایی که تناسبات آناتومیک در آن رعایت نشده یا رنگآمیزی و متریال بهکار رفته در آنها بهشدت ناهماهنگ و بیکیفیت است، و در برخی موارد به نظر میرسد که هیچ نظارتی در کار نبوده است.
به اعتقاد کارشناسان المانهای شهری باید در بافت شهری، فرهنگی و جغرافیایی محل نصبشان معنادار باشند. اما بسیاری از این مجسمهها یا از منظر مفهومی هیچ سنخیتی با مکان نصبشان ندارند یا چنان سطحی و بیمحتوا هستند که بود و نبودشان فرقی نمیکند.
بیبرنامگی و فقدان ذوق هنری
در حالی که سازمان زیباسازی شهرداریها، شوراهای شهر، ادارههای ارشاد و دیگر نهادهای فرهنگی و هنری باید نقش سیاستگذار و ناظر را در این میان ایفا کنند، به نظر میرسد در سالهای گذشته با نوعی بیبرنامگی و گاه بیتفاوتی مواجه بودهاند.
پروژههای ساخت مجسمهها اغلب بدون برگزاری فراخوانهای هنری شفاف یا داوری تخصصی انجام میشوند. کار به پیمانکارانی سپرده میشود که اولویتشان نه کیفیت اثر، که صرفهجویی در هزینه و زمان و کسب سود بیشتر از این رهگذر است. نتیجه؟ پیکرههایی که نه تنها نماد زیبایی نیستند، بلکه به مرور به یکی از معضلات بصری شهر بدل میشوند.
در مواردی حتی آثار هنرمندان بزرگ و بینالمللی و باسابقه نیز به دلایل نامشخص از سطح شهر حذف شدهاند یا هیچگاه اجازه نصب پیدا نکردهاند، در حالیکه آثار ضعیف به راحتی راه خود را به میدانها، پارکها و پیادهراهها باز کردهاند.
نمونه این حذف بزرگان از منظره عمومی شهر کم نیست. در چند دهه اخیر مجسمه بزرگان زیادی از میادین و مکانهای مهم شهر حذف شده است. مثلا مجسمه چهار متری مرد نیلبکزن یکی از مشهورترین آثار بهمن محصص است که در سال ۱۳۵۳ در محوطه تئاتر شهر تهران نصب شد. مرد نیلبکزن برگرفته از شخصیت اسطورهای «فان» رومی یا «ساتیر» یونانی بود.
این مجسمه در دهههای اول انقلاب به بهانه آسیبدیدن در جریان ساخت و سازهای تئاتر شهر در ظاهر به کارگاه مرمت موزه هنرهای معاصر تهران منتقل شد و تاکنون خبری از آن در دست نیست و عاقبتش معلوم نشد.
از این نمونهها کم نیست. تندیس برنزی «فرم هندسی» اثر شجاعالدین شهابی هم بیش از 10 سال پیش به دلیل مغایرت با شئون اسلامی از محوطه خانه هنرمندان تهران حذف شد.
در مواردی شهرداریها به مناسبتهای مختلف از مجسمههای شهری استفاده ابزاری میکنند. مثلا اخیرا و بعد از جنگ 12 روزه با اسرائیل، دست مجسمه سعدی در ابتدای خیابان سعدی تهران پرچم ایران دادهاند که نهتنها حس غرور ملی را برنمیانگیزد که مضحک و برآمده از ایدهای کودکانه به نظر میرسد
قضاوت عجولانه در خصوص شیرهای عجیب
شرایط مجسمههای شهری به گونهای است که گاهی شهروندان با دیدن مجسمهای عجیب بیمعطلی آن را به کیفیت رو به نزول زندگی شهری در ایران نسبت میدهند و دچار قضاوت زود هنگام میشوند. مثلا در روزهای اخیر تصویر مجسمه یک شیر واکنش برانگیز شد؛ شیری با بدنی نحیف، سری کوچک، چشمهایی بیفروغ و گردنی کشیدهتر از آنچه زیستشناسی مجاز میداند.
در مواجهه با این شیر موج واکنشهای منفی در فضای مجازی به سرعت گسترش یافت و کاربران با طنز، طعنه و نقدهایی تند، خواستار توضیح مسئولان درباره آن شدند.
اما پس از چند روز از این واکنشهای منفی، کاربری در اینستاگرام اعلام کرد که این مجسمهها دستساختههای کودکان اتیسم بوده است. پس از هویدا شدن سازنده این مجسمه یا بهتر است بگوییم مجسمهها، میتوان گفت اگرچه این کارها از منظر فنی بینقص نبودهاند، اما حامل مفهومی انسانی و عاطفی هستند؛ حرکتی که هدفش نه زیبایی کلاسیک، که «دیده شدن» و توانمندسازی این
کودکان بود.
اما حتی چنین پروژهای نیز قربانی همان بیبرنامگی همیشگی شد. عدم اطلاعرسانی، جانمایی نادرست و نبود روایت مناسب باعث شد تا مخاطبان ناآگاه، با دیدن فرمهای متفاوت این مجسمهها، آنها را دستمایه طنز یا قضاوت ناعادلانه قرار دهند. اگرچه اشتباه در قضاوت قابل سرزنش است، اما مسئولیت اصلی متوجه نهادهاییست که نتوانستهاند روایت درست این آثار را به جامعه منتقل کنند.
بسیاری از مجسمههای شهری در تهران و سایر شهرها باعث گلایه شهروندان شده است و این سوال را پیش آورده که چه کسانی و با دریافت چه بودجهای از جیب شهروندان چنین هنر را به سخره خود گرفتهاند؟
آیا مجسمهسازی ایران مرده است؟
ایران همواره در تاریخ خود مهد هنرهای تجسمی بوده است؛ از نقشبرجستههای باستانی تختجمشید گرفته تا تندیسهای معاصر هنرمندانی چون پرویز تناولی. مجسمهسازی در ایران دارای پشتوانهای قوی و هنرمندانی برجسته است که در سطح جهانی شناخته شدهاند.
اما آنچه این روزها در فضای شهری ما نصب میشود، اغلب حاصل بیتوجهی به این پیشینهی ارزشمند است. به جای بهرهگیری از ظرفیتهای موجود، پروژههای هنری به تصمیمهای سلیقهای، ناآگاهانه و گاه سیاسی سپرده شدهاند.
از تمسخر تا دلزدگی عمومی
نتیجه این روند، نه تنها خنده و تمسخر در فضای مجازی است، بلکه موجب دلزدگی عمومی از هنر شهری نیز شده است. مردم به جای آنکه با دیدن یک مجسمه یا نماد شهری، احساس غرور یا آرامش کنند یا مفهوم فرهنگیای را درک کنند، با نارضایتی، خجالت یا بیتفاوتی از کنار آن عبور میکنند.
در مواردی حتی کودکان و نوجوانان به این آثار واکنش منفی نشان میدهند و گاه آنها را دستمایه شوخیها و میمهای فضای مجازی قرار میدهند.
مجسمههای شهری
روزی به نقطه اوج برمیگردند؟
در دورههایی از مدیریت شهری در کشور، بهویژه در دهههای گذشته، نسبت به انتخاب و نصب مجسمههای شهری سختگیریهای بیشتری وجود داشت؛ هرچند این سختگیریها بیشتر به مسائل محتوایی و ایدئولوژیک محدود میشد تا جنبههای زیباییشناسی یا هنری حرفهای.
در دهه 80 و مصادف با دوران مدیریت محمدباقر قالیباف در شهرداری تهران، تلاشهایی برای احیای هنر شهری و نصب المانهای فرهنگی آغاز شد و حتی فراخوانهای هنری محدود اما نسبتا تخصصی برگزار میشد و آثار هنرمندان شناختهشده مانند پرویز تناولی مورد توجه قرار گرفت.
هرچند در این دوره برخی مجسمههای مفهومی و فرهنگی با رویکرد ایرانی و مدرن نصب شدند، اما همچنان نگاه ایدئولوژیک بر فرآیند انتخاب تسلط داشت و هرگونه نماد غیرهمسو با گفتمان رسمی حذف یا رد میشد.
در دهه ۹۰ به بعد، پروژههای زیباسازی شهری گسترش یافت، اما بهتدریج نظارت کیفی و فرآیند انتخاب آثار تضعیف شد. برخی آثار توسط پیمانکاران یا بدون داوری تخصصی انتخاب میشدند و حتی بعضا نظارت هنری جای خود را به روندهای بروکراتیک و روابط غیررسمی داد.
پروژههای ساخت مجسمهها اغلب بدون برگزاری فراخوانهای هنری شفاف یا داوری تخصصی انجام میشوند. کار به پیمانکارانی سپرده میشود که اولویتشان نه کیفیت اثر، که صرفهجویی در هزینه و زمان و کسب سود بیشتر از این رهگذر است. نتیجه؟ پیکرههایی که نه تنها نماد زیبایی نیستند، بلکه به مرور به یکی از معضلات بصری شهر بدل میشوند
در این میان کارشناسان معتقدند، برای عبور از وضعیت ایجاد شده باید دوباره به استانداردهای انتخاب مجسمههای شهری برگشت. نخستین گام در این مسیر برگزاری فراخوانهای هنری شفاف و انتخاب آثار، تحت داوری هیئتهای تخصصی و از سوی دیگر دعوت از هنرمندان و مجسمهسازان و طراحان توانمند در سطح ملی است.
در این میان نباید فراموش کرد که هر المان شهری باید با توجه به تاریخ، فرهنگ و ویژگیهای بومی محل طراحی و ساخته شود.
زشتی تصادفی نیست
شهر، آیینهی هویت ماست. این اتفاقی نیست که چهره شهرهایمان به زشتی گراییده، این زشتی حاصل انتخابهای نادرست، بیتوجهی به هنر، بیمسئولیتی نهادهای اجرایی و غیبت مشارکت هنرمندان واقعی در فرآیند ساخت و زیباسازی شهر است. تا زمانی که این روند ادامه داشته باشد، باید همچنان شاهد «نمادهای بیهویت» و «مجسمههای کاریکاتوری» باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید