از قوانین تا ... خانه‌ها و ورزشگاه‌ها

خشونت علیه زنان یکی از بزرگ‌ترین آسیب های اجتماعی جامعه است که آثار منفی آن تنها متوجه زنان نخواهد شد بلکه در مقابل تمام جامعه از این مهم متاثر خواهند شد. امروزه به رغم ایجاد تغییرات گسترده در سطح جامعه باز هم خشونت علیه زنان در اجتماع و یا خانواده رواج دارد و تنها شاهد تغییر اشکال آن هستیم چه بسا بنا به اظهارنظر بسیاری از جامعه‌شناسان امروزه شدت این نوع خشونت ها نیز افزایش یافته است، به گونه ای که شاهد بازتاب آثار منفی آن در جامعه و حتی نسل آینده خواهیم بود.

آذر فخری، روزنامه‌نگار

بسیاری از خشونت هایی که در جامعه و یا خانواده علیه زنان رخ می دهد در سایه فرهنگ ها و یا باورهای غلط رایج در جامعه شکل می‌گیرد به عنوان مثال در خانواده ای که تحت هر شرایط اولویت با فرزند پسر و یا مرد خانواده است چگونه می توان انتظار داشت که این فرزند پسر نحوه برخورد درست با زن را آموزش ببیند؟ و یا این‌که در خانواده ای که خشونت علیه زنان رخ می دهد چگونه می توان انتظار داشت کودک در زندگی مشترک خود نیز این خشونت را اعمال نکند؟

خشونت خانگی علیه زنان می تواند یا به صورت کلامی باشد که شامل تحقیر کردن زنان و یا ناسزا گفتن است و یا به صورت اعمال قدرت به صورت فیزیکی است که در این موارد علاوه بر آسیب دیدن روح و روان زن جسم او نیز دچار آسیب خواهد شد

واقعیت این است که امروزه در جامعه ما تبعیض های جنسیتی بسیاری به چشم می خورد که این مسئله خود زمینه‌ساز بروز خشونت علیه زنان خواهد شد به‌عنوان مثال به‌رغم میزان ساعت کار برابر زن و مرد شاهد پرداخت حقوق پایین تر به زنان هستیم که این خود نمونه بارز خشونت علیه زنان است چرا که طبق عقیده بسیاری از روانشناسان زنانی که در محیط کار خود با مواردی چون دریافت حقوق نابرابر و یا آزارهای جنسی مواجه می شوند بنا به دلایل مختلف مانند برچسب‌زنی و یا متهم کردن وی کمتر توانایی بازگویی آن در خانواده و یا جمع همسالان دارند که این خود می تواند در آینده مشکلات عدیده روحی و روانی را برای او رقم بزند. 

از سوی دیگر باید گفت  دادن حق طلاق به مرد یکی دیگر از نمونه های بارز تبعیض جنسیتی در خانواده است؛ چراکه طبق تحقیقات میدانی به عمل آمده بسیاری از زنان تنها به دلیل نداشتن حق طلاق مجبور به قبول بسیاری از شرایط هستند و در برخی از مواقع نیز مردان از این مهم به عنوان دستاویزی برای آزار و اذیت زن استفاده می کنند که این خود جای بسی تامل دارد.

قوانین تک جنسیتی

با نگاهی گذرا بر قوانین موجود کشور می توان به این مهم دست یافت که بسیاری از قوانین موجود در کشور مردانه است و هیچ‌گونه حمایتی از زنان در این قوانین به چشم نمی خورد از این رو بتوان ادعا کرد با اصلاح قوانین، شاید شرایط حاکم بر جامعه کمی تغییر یابد هر چند باید گفت اصلاح قوانین خود نیازمند ایجاد تغییر در باورها و فرهنگ های رایج در کشور است بنابراین انتظار اعمال تغییراتی در قانون شاید کمی دور از ذهن به نظر برسد. از سویی قوانین و مقررات خود می‌تواند راه را برای تحولات فرهنگی و بینشی در جامعه بگشاید و یا این‌که خود موجب حفظ و تشدید مناسبات عقب‌مانده شود. بنا به اظهارنظر بسیاری از فعالان حقوق زنان در ایران، تعدادی از قوانین وضع‌شده در دهه‌های اخیر، عملاً بر ابعاد تبعیض‌های جنسیتی علیه زنان افزوده‌اند و تشدید خشونت علیه آنان را بیش از گذشته دامن زده‌اند.

طبق آمارهای غیررسمی موجود در سال جاری شاهد افزایش 20 درصدی آمار خشونت خانگی علیه زنان هستیم که این خود نشان‌دهنده جای خالی حمایت های لازم از زنان است

ورزش زنان دیده نمی‌شود

یکی دیگر از وجوه خشونت علیه زنان را می توان در ورزش مورد ارزیابی قرار داد چرا که امروزه بسیاری از زنان ورزشکار کشور با انواع خشونت‌ و تبعیض‌های جنسیتی مواجه‌ هستند. آنان علاوه بر محدودیت و ممنوعیت در خانواده، باید با واکنش‌های جامعه که هیکل آن‌ها را زنانه نمی‌داند هم مواجه شوند. زنان هم‌چنین با اشکال مختلف تبعیض از نابرابری دستمزدها تا نابرابری امکانات و اجازه‌نیافتن برای حضور در بسیاری از رشته‌های مورد علاقه خود تنها به بهانه مغایرت با قوانین موجود برخورد می کنند که این موارد مصداق صریح خشونت تلقی می شود. به‌عنوان مثال مسابقات زنان ورزشکار در بیشتر مواقع علی رغم کسب مدال های متعدد در سکوت رسانه ای انجام می شود و یا حتی برای انجام مسابقات بین المللی ورزشکاران زن کمتر با استقبال و یا بدرقه مسئولان و مردم راهی مسابقات می شوند که این خود جای بسی تامل دارد از سوی دیگر متاسفانه امروزه زنان ورزشکار از حقوق و مزایای بسیار پایین تری نسبت به مردان برخوردار هستند که تمام این موارد خود از اشکال خشونت علیه زنان است. به عبارت ساده تر امروزه علی رغم تمام ادعاهای مبنی بر مدرن و به روز شدن باز هم در دید عموم مردم جامعه تنها وظیفه زن انجام امور خانه است اما این در حالی است که امروزه زنان توانسته اند گام های بسیار تاثیرگذاری را در ارتقای سطح کشور در دنیا ایفا کنند.

خانه برای زنان امن نیست

امروزه در بسیاری از کشورها مانند ایران، افغانستان و یا عربستان شاهد رواج خشونت خانگی علیه زنان هستیم که این موضوع خود مبین فراهم نبودن شرایط مناسب خانواده ها برای زنان است و به مرور زمان این معضل می تواند اعتماد به نفس زنان را از بین ببرد و باعث تربیت و پرورش کودکان ضعیف و خانواده از هم گسیخته خواهد شد. خشونت خانگی علیه زنان می تواند یا به صورت کلامی باشد که شامل تحقیر کردن زنان و یا ناسزا گفتن است و یا به صورت اعمال قدرت به صورت فیزیکی است که در این موارد علاوه بر آسیب دیدن روح و روان زن جسم او نیز دچار آسیب خواهد شد. از دیگر موارد خشونت خانگی می توان به تنگنا قرار دادن زن از نظر مالی، اعمال محدودیت های شدید برای رفت و آمد و یا حتی نوع پوشش زنان اشاره کرد که امروزه به راحتی می توان شاهد اعمال تمام این موارد و یا برخی از آنها بر روی زنان جامعه بود. بر اساس تحقیقات صورت گرفته خشونت روانی و خشونت جنسی بیشترین میزان خشونت‌های رایج است و کمترین میزان آن را خشونت اقتصادی به خود اختصاص داده است با توجه به موارد مذکورمی توان به این مهم دست یافت که بین تصور اقتدارگرایانه مرد از نقش خود و خشونت علیه زنان رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد.جالب است بدانیم که طبق قوانین موجود و همچنین بر اساس عرف حاکم بر جامعه در بیشتر موارد خشونت خانگی علیه زنان، کمترین حق و یا جانبداری را نسبت به زنان اعمال می شود که این خود مبین وجود رواج رفتارهای مردسالارانه در جامعه و یا خانواده دارد.طبق آمارهای غیررسمی موجود در سال جاری شاهد افزایش 20 درصدی آمار خشونت خانگی علیه زنان هستیم که این خود نشان‌دهنده جای خالی حمایت های لازم از زنان است چراکه امروزه فعالیت بسیاری از سازمان های مردم‌نهاد حامی زنان با مشکل و یا دست اندازی های بسیار مواجه می شود. شایان ذکر است که دلایل متعددی مانند سطح پایین تحصیلات، وضعیت نامناسب اقتصادی، وجود سابقه خشونت در خانواده و نبود استقلال در تصمیم‌گیری در اعمال خشونت خانگی علیه زنان موثر است. هر چند باید متذکر شد که سطح سواد شوهر و تعداد فرزندان نیز از دیگر عوامل مؤثر در بروز خشونت محسوب می شود.

طلاق عاطفی  گامی به سوی جدایی

طبق بررسی های به عمل آمده در بیشتر موارد زنانی که توسط همسر خود مورد خشونت قرار می گیرند با مرور زمان به طلاق عاطفی روی می آورند چراکه باید در نظر داشت خشونت علیه زنان آسیب های جبران‌ناپذیری را بر روح و روان زن بر جای می گذارد به گونه ای که در صورت فراهم نبودن شرایط طلاق حقوقی فرد به طلاق عاطفی روی می آورد که این خود آسیب های روحی و روانی بیشتری را متوجه زن خواهد کرد.