سیلی آبروداری و مشکلات روانی

واژه آبرو در ارتباط با دیگر مفاهیم روان‌شناسی نظیر اعتماد به‌نفس،‌ عزت‌نفس و حرمت‌نفس بررسی می‌‌شود. وقتی به واژه آبرو توجه می‌کنیم، متوجه می‌شویم «رو» به ظاهر قضیه بازمی‌گردد و آبرو به معنی زمین نینداختن روی کسی، توهین نکردن یا خدشه‌ وارد نکردن به جهت ظاهری فرد است! در واقع آبرو «پدیده‌ای اجتماعی» است که چهره بیرونی روابط اجتماعی را معلوم می‌کند. آبرو چیزی نیست که کسی با آن متولد شود. شهروندان به اعتباروشخصیت وموقعیت اجتماعی خودشان اهمیت زیادی می‌دهند وباتوجه به اعتبار،وجاهت وموقعیتی که در جامعه دارند احساس سعادت وخرسندی می‌کنند. اما این احساس خرسندی، تنها یک نقاب است، برای پوشاندن آن لایه از لجن و کثافتی که متن زندگی خانوادگی‌رادارد در خود دفن می‌کند درست است که مواردی مثل تجاوز و تعرض جنسی را نباید چنان علنی کرد که آبروی فرد برود، اما نفس بزه و جرم را نباید نادیده گرفت. وقتی گفته می‌شود موارد تجاوز و فحشا نباید افشا و علنی شود، دقیقا به این دلیل است که نباید قبح موضوع در جامعه از بین برود. آبروی فرد بزه‌دیده تحت هر شرایطی باید حفظ شود

آذر فخری، روزنامه‌نگار

وقتی در را باز می‌کنم، خودش را در آغوشم می‌اندازد وهق‌هقی را که ازدیشب شروع شده، با صدای بلندتر ادامه می‌دهد؛ لابه‌لای این گریه و واکنش هیستریک، چیزهایی می‌گوید که بعضی‌ها را متوجه می‌شوم و بعضی‌ها اصلا نامفهومند. تمام جملات مفهومش به این برمی‌گردد که در زندگی‌اش، چه کم گذاشته، یا چه خطایی کرده، که باید تقاصش را این‌طوری پس بدهد؟ گناه او به درگاه الاهی چه بوده که باید بسوزد و بسازد و صدایش درنیاید.  

تمام سی سال زندگی میترا، در همین هق‌هق‌ها و جملات سوالی و معترضه، خلاصه می‌شود؛ این که او برای حفظ آبروی خانواده و بچه‌ها، این‌همه سال تحمل کرده، دوام آورده، «صورتش را با سیلی» سرخ نگه داشته و در انتظار بهبود کبودی‌های زیر چشمش و زخم‌های بدنش، خود را در خانه زندانی کرده است. 

می‌گویم میترا، سی سال، یک زندگی است. تو در این سال‌ها، مدام کتک خورده‌ای، مدام تحقیر شده‌ای، اما سکوت کرده‌ای، و در حالی که می‌توانستی با همسرت پیش یک مشاور بروید، این کار را نکرده‌ای و گفته‌ای مگر ما روانی هستیم که پیش روان‌کاو برویم؟!  

اشک‌هایی را که بند نمی‌آیند، پاک می‌کند و می‌گوید هنوز هم سر حرفم هستم. حالا تو یا شوهرت بیایید باهاش صحبت کنید، شاید اوضاع بهتر شود. تو رازدار و امین من هستی و من نمی‌توانم دردم را به کس دیگری بگویم.

می‌گویم حرف آخر من، همان حرف اولم است، اصلا مسئله این نیست که کدام یکی از شما مقصرید، مسئله این است که اصلا جفت مناسبی برای هم نبوده‌اید و سی سال است به خاطرحرف دیگران و برای حفظ آبرو، جنازه یک زندگی مرده را به دوش می‌کشید. 

می‌پرسم میترا، تو برای حفظ «آبرو»ی این خانواده و افرادش، نه فقط خودت و همسرت، بلکه بچه‌هایت را هم قربانی کرده‌ای آن‌ها را در جهنم بزرگ کرده‌ای، تا آبروی‌تان حفظ شود.

میترا، به صورتم زل می‌زند و تقریبا با صدای بلند می‌گوید: باید جدا می‌شدم؟ باید طلاق می‌گرفتم؟ آن وقت کی در این خانه را می‌زد و از دخترها، خواستگاری می‌کرد. تو دختر نداری که بفهمی چه بر سر دختری که مادر مطلقه دارد، می‌آید. اگر من طلاق می‌گرفتم، هیچ‌کدام از این سه تا دختر نمی‌توانستند ازدواج کنند. می‌گویم اگر به موقع طلاق می‌گرفتی الان سه تا دختر نداشتی که این‌طور بخواهی منت بر سرشان بگذاری که به خاطر شماها ماندم و تحمل کردم.  همیشه به این جاها که می‌رسیم، هر دو سکوت می‌کنیم. مسئله «آبرو» و نگاه و قضاوت اجتماعی تمام زندگی میترا را تحت‌الشعاع قرار داده است. او و تمام افراد خانواده‌اش به خاطر آبروداری، دچار رنج و محنتی سی ساله شده‌اند، که گویا پایانی بر آن نیست. میترا، باسکوت و تحملش، و من هم با رازداری‌ام،  هر دو، شریک جرمیم. چون ماجرای تلخی را که سال‌ها در بستر یک زندگی اتفاق افتاده و می‌افتد، پنهان کرده‌ایم؛ ما «آبروداری» کرده‌ایم. ما وجهه و سیمای یک خانواده را در برابر نگاه قضاوت‌گرو شماتت‌کننده جامعه، حفظ کرده‌ایم. «صورت» این خانواده نه با سیلی که با کتک‌ها  وزد و خوردهای سی ساله، سرخ و حتی بنفش شده است!  

آبرو اکتسابی است

داستان غم‌انگیز آبروداری میترا را برای دکتر شیوا دولت‌آبادی روان‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه طباطبایی، تعریف می‌کنم. حداقل من یکی در این میان، رفتن نزد مشاورو روان‌پزشک را آبروریزی و به معنای روانی و دیوانه بودن نمی‌دانم!

دکتر دولت‌آبادی در رابطه  با «آبرو» در جامعه ما معتقد است: واژه آبرو در ارتباط با دیگر مفاهیم روان‌شناسی نظیر اعتماد به‌نفس،‌ عزت‌نفس و حرمت‌نفس بررسی می‌‌شود. وقتی به واژه آبرو توجه می‌کنیم، متوجه می‌شویم «رو» به ظاهر قضیه بازمی‌گردد و آبرو به معنی زمین نینداختن روی کسی، توهین نکردن یا خدشه‌ وارد نکردن به جهت ظاهری فرد است! در واقع آبرو 

«پدیده‌ای اجتماعی» است که چهره بیرونی روابط اجتماعی را معلوم می‌کند. آبرو چیزی نیست که کسی با آن متولد شود، بلکه یک معنا و مفهوم ذهنی و اکتسابی است که در جریان رشد شخصیت به همراه هویت‌های فردی و اجتماعی انسان شکل می‌گیرد و شکل‌گیری آن در گروی پاره‌ای رفتارها و مقررات اجتماعی است. ما بسیاری از کارهایی را که دوست داریم وبرای‌مان جذاب‌اند، انجام نمی‌دهیم، چون نگران آبروی شخصی، خانوادگی، قومی و قبیله‌ای، ملی، گروهی، تیمی و... هستیم. آبرو پدیده‌ای اجتماعی است که خود را در رفتارهای ما منعکس می‌کند و به عبارت دیگر در گروی ارزش‌ها، بینش‌ها و مسایل فرهنگی است که تعیین می‌کنند چه رفتاری ارزش‌مند و چه رفتارهایی به ویژه در معاشرت با دیگران قبیح هستند و پذیرفته نمی‌شوند. به همین دلیل است که بسیاری از رفتارهایی که در یک جامعه آبروبر است ،در جامعه‌ای دیگر نیست! آبرو در هر جامعه‌ای، پشتوانه فرهنگی دارد که از قضا در آن بسیار مبالغه می‌شود و بسیاری از زندگی‌ها برای حفظ آن به خطر می‌افتد. در نگاه اجتماعی، مردم به دنبال به دست آوردن مادیات هستند صرفا برای حفظ یا کسب آبرو 

به همین دلیل گاهی به بی‌راهه می‌روند و مفهوم انسانی آبرو را فراموش می‌کنند.

دکتر دولت‌آبادی تاکید می‌کند باید تا جایی حفظ آبرو کرد که آسیبی به مسایل حیاتی‌تر زندگی وارد نشود. برای مثال همین مسائل و مشکلات زندگی میترا ربطی به دیگران نداشته و هنوز هم ندارد و کاملا فردی، خصوصی و خانوادگی است و حریم محدودی دارد، اما میترا با نگرانی شدید در مورد حفظ وجهه خانواده، به مشکلات درون خانوادگی‌اش، شکل اجتماعی و وسیعی می‌دهد و نظر دیگران برایش مهم می‌شود. او برای حفظ تعریف و برداشتی که جامعه از خانواده دارد، خانواده‌اش را از شانس  و تجربه خوش‌بختی، بی‌نصیب می‌کند. 

حفظ آبرو از حفظ جان مهم‌تر است!

 در طول این‌همه سال، هر وقت به راه حل‌های مختلف در مورد مسائل زندگی میترا فکرکردیم، میترا فقط یک جواب داشت: «مردم چه می‌گویند؟»، « تشت‌مان که بیفتد صدایش تا هفت محله می‌پیچد»، «مادرم سکته می‌کند»، «خانم برادرم خوش‌حال می‌شود!» و ... کلا اگر من بخواهم یک قدم بردارم و مشکلم را با شوهرم حل کنم، همه می‌فهمند و من «دشمن‌شاد» می‌شوم. در نهایت به من می‌گوید: در دروازه را می‌شود بست، دهان مردم را نه! 

خانم دکتر می‌گوید درست است، ما از این میتراها زیاد داریم زنان و مردانی که به‌خاطر حفظ وجهه فامیلی، اجتماعی و یا برای حفظ شان شغلی، در یک زندگی فلاکت‌بار مانده‌اند و دم برنیاورده‌اند. متاسفانه این شکل از آبروداری، جایگاه ویژه‌ای درزندگی فردی واجتماعی ما دارد؛زیرا با عزت، شان، مقام، شرف، حیثیت،موقعیت،اعتباروشهرت ما ارتباطی تنگاتنگ دارد.به همین دلیل،رعایت آبروجزئی ازحقوق شهروندی افراد است وهیچ‌کس حق ندارد با حیثیت مردم بازی کند. شهروندان به  اعتباروشخصیت وموقعیت اجتماعی خودشان اهمیت زیادی می‌دهند وباتوجه به اعتبار،وجاهت وموقعیتی که در جامعه دارند احساس سعادت وخرسندی می‌کنند. اما این احساس خرسندی، تنها یک نقاب است، برای پوشاندن  لایه لجن و کثافتی که دارد متن زندگی خانوادگی را در خود دفن می‌کند.  در جامعه ما هرکس تلاش می‌کند ازآبرو واعتبارش، به هر قیمتی، پاسداری کند وازخدشه دارشدن آن هراسان می‌شود.

قربانی‌های آبروداری 

در اکثر مواقع، زنان و دختران تعرض دیده، سعی می‌کنند آن‌را پنهان کنند، پنهان حتی از خانواده خودشان، و دلیلش هم ترس آنان است از انگ خوردن. مسئله تعرض و تجاوز، هنوز آن‌چنان که باید و شاید در جامعه ما حل نشده است؛ هنوز هم جامعه نگاه «کرم از خود درخت» را دارد، حتی در میان دانشگاهیان و افراد تحصیل‌کرده این ذهنیت حاکم است که حتما زن یا دختر قربانی، خودش عملی انجام داده که باعث «تحریک» جانی  و در نهایت وقوع تعرض و تجاوز شده است.  البته چنین نگاهی منحصر به کشور ما نیست  و در اغلب کشورهای جهان، برای جلوگیری از وقوع چنین حوادثی به جای تربیت هر دو جنس، فقط دختران را محدود می‌کنند و در مورد حقوق مردان و پسران و وظایف‌شان در این زمینه، آموزش خاصی داده نمی‌شود.  

دکتر دولت آبادی به رای اخیر دادگاه کشور ایرلند در مورد یک تعرض اشاره می‌کند؛ به این که قاضی معتقد بود لباس قربانی موجب تحریک فرد متعرض شده است. که البته چنین قضاوتی، اعتراض‌های بسیاری را در جامعه ایرلند برانگیخت. 

حالا همین مسئله را بیاورید در بستر جامعه خودمان ایران که آبرو و ناموس‌داری، از مهم‌ترین مسائل یک خانواده، یک روستا و یک شهر است و در اغلب موارد، ماجرای تعرض و تجاوز به زن و دختر یا پسر، افشا نمی‌شود و مسکوت باقی می‌ماند؛ چرا که در صورت افشا شدن، این فرد تعرض دیده است که برای بار دوم قربانی می‌شود تا این لکه ننگ از دامن خانواده و فامیل و روستا و شهر برداشته شود.  

آبروی کاذب؛ بازتولید نگاه غلط جامعه 

احادیث و ورایت‌های بسیاری در مورد آبرو و آبروداری وجود دارد؛ تمام این احادیث و روایات در دو نکته مهم خلاصه می‌شوند؛ آبرو بهترین مال و دارایی است. و نباید با آبروی کس دیگری بازی کرد و با افشای اسرارش، موقعیت و اعتبار اجتماعی‌اش را خدشه‌دار کرد. 

همین دو مورد کلی، برداشت‌ها و تعاریف و تفاسیر خاصی پیدا کرده که گاه حتی ربطی به خود روایت و حدیث و حتی مذهب ما ندارد. خانم دکتر دولت‌آبادی در ادامه می‌گوید: درست است که مواردی مثل تجاوز و تعرض جنسی را نباید چنان علنی کرد که آبروی فرد برود، اما نفس بزه و جرم را نباید نادیده گرفت. وقتی گفته می‌شود موارد تجاوز و فحشا نباید افشا و علنی شود، دقیقا به این دلیل است که نباید قبح موضوع در جامعه از بین برود. آبروی فرد بزه‌دیده تحت هر شرایطی باید حفظ شود؛ اما این آبرو‌داری متاسفانه تبدیل می‌شود به‌نوعی پنهان‌کاری عذاب‌آور با تبعات روانی فراوان که علاوه بر این که باعث می‌شود مجرم، محاکمه و مجازات نشود، بلکه گاه قربانی را تا حد جنون و خودکشی می‌کشاند و اتفاقا این آن «تشتی» است که باید از افتادنش ترسید این‌که زن و دخترو پسری که قربانی تعرض است، تنها آسیب جسمی ندیده است، او با تکیه بر نگاه و قضاوت جامعه، خود را آلوده و منفور می‌داند و اگر خانواده‌اش، او را حذف نکنند، خودش این کار را می‌کند.  

 و داستان میترا!

داستان غم‌انگیز میترا، سرجای خودش باقی خواهد ماند تا زمانی‌که خودش و همسرش به این نتیجه برسند که نباید این‌همه سال به خاطر نگاه  و قضاوت جامعه، خود را اسیر این جهنم می‌کردند. 

از سویی داستان میترا و همسرش، داستانی تازه نیست و اگر هر دو بپذیرند که مراجعه به یک مشاور و صحبت با او به معنای روان‌پریشی و دیوانگی نیست، مسائل‌شان حل می‌شود. دکتر دولت‌آبادی در حالی‌که لبخند می‌زند می‌گوید به هرحال برای تعمیر هر خرابی، متخصصی وجود دارد، ما برای تعمیر لوله آب و یا سیم‌کشی خانه، به متخصصش مراجعه می‌کنیم؛ اما عجیب است که برای ترمیم اصل زندگی‌ و روابط‌مان، از رفتن پیش یک مشاور می‌ترسیم.