رویکرد شورای حکام در صدور قطعنامههای تنبیهی و تعیین تکلیف ذخایر ۶۰ درصدی، نیازمند راهبرد تازه تهران است
ایران در تنگنای اورانیوم و زمان
کیا مقدم
پردهای دیگر از نمایش تقابل هستهای ایران و غرب در وین بالا رفت. در حالی که سایه سنگین تحریمها و بحران معیشتی بر سر جامعه ایران سنگینی میکند، شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی با صدور قطعنامهای تند، نه تنها خواستار همکاری کامل و فوری تهران شد، بلکه تعیین تکلیف ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی را که به سطح تسلیحاتی نزدیک است را مورد تأکید قرار داد. این قطعنامه که با حمایت ۱۹ کشور از ۳۵ عضو شورا به تصویب رسید، در واقع خط و نشان جدیدی است که از قلب دیپلماسی هستهای، اما با امضای راهبردی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، به تهران ارسال شده است. این تحول در شرایطی رخ میدهد که به نظر میرسد ایران در یک بازی فرسایشی پیچیده گرفتار آمده است؛ بازیای که یک سوی آن فشار حداکثری هستهای و منطقهای و سوی دیگر آن، ابهام در مذاکرات پنهان و تعلل در اتخاذ یک استراتژی دیپلماتیک فعال است.
ضربالاجل وین
روز پنجشنبه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بر خلاف هشدارهای پیشین ایران، قطعنامهای را به تصویب رساند که به گفته تحلیلگران، هدف اصلی آن نه صرفاً تمدید مأموریت آژانس، بلکه تشدید فشار برای دسترسی به سایتهای هستهای و شفافسازی وضعیت ذخایر اورانیوم است. این قطعنامه که توسط تروئیکای اروپایی (فرانسه، بریتانیا، آلمان) و ایالات متحده ارائه شد، با مخالفت روسیه، چین و نیجر و رأی ممتنع ۱۲ کشور، به تصویب رسید. نکته محوری این قطعنامه، تمرکز بر میزان اورانیوم غنیشده ایران است. آژانس برآورد کرده است که ایران بیش از ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد در اختیار دارد. این میزان، از نظر فنی، در صورت غنیسازی بیشتر تا ۹۰ درصد، برای ساخت ۱۰ بمب هستهای کافی است. قدرتهای غربی تأکید میکنند که هیچ توجیه غیرنظامی برای غنیسازی در این سطح بالا وجود ندارد و این امر «نگرانی جدی» ایجاد کرده است.
در متن قطعنامه، از ایران خواسته شده است تا: ابتدا به تعلیق تمامی فعالیتهای مرتبط با غنیسازی اورانیوم و بازفرآوری، مطابق تصمیمات بینالمللی احیاشده در سپتامبر ۲۰۲۵، متعهد شود. در ادامه اطلاعات کامل درباره وضعیت ذخایر اورانیوم غنیشده و تأسیسات تحت پادمان را در اختیار آژانس قرار دهد. در قدم سوم نیز اجازه دسترسی به سایتهای هستهای، از جمله تأسیساتی که در ماه ژوئن توسط اسرائیل و ایالات متحده بمباران شدهاند، فراهم کند.
موضع قاطع تهران؛ نه به غنیسازی صفر، نه به بازرسی از سایتهای بمبارانشده
پاسخ تهران به این فشارها، قاطع و بدون انعطاف بوده است. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، با رد صریح پذیرش غنیسازی صفر، آن را «خیانت» به غرور و افتخار ملی خواند و تأکید کرد که نظام «زیر بار آن» نخواهد رفت. این موضع نشان میدهد که کارت غنیسازی ۶۰ درصد، همچنان به عنوان اهرم فشار در دست ایران باقی خواهد ماند.
اما مهمتر از آن، موضع عراقچی در قبال بازرسیها بود. او اعلام کرد که جمهوری اسلامی تنها درباره تأسیساتی که بمباران نشدهاند و در چارچوب پادمانهای آژانس همکاری خواهد کرد و در مورد تأسیسات بمبارانشده، «کاری با آژانس اتمی نداریم». این امتناع، وضعیت ذخایر اورانیوم ایران در تأسیسات تخریبشده را در هالهای از ابهام قرار داده و عملاً راستیآزمایی آژانس را مختل کرده است. رضا نجفی، نماینده دائم ایران در وین، نیز کشورهای غربی را متهم کرد که با نادیده گرفتن حمله به مراکز اتمی ایران، به دنبال اعمال فشار بیش از حد و ترویج یک «روایت کاملاً نادرست» هستند. نجفی رویکرد غرب را «متکبرانه» خواند و گفت: «آنها در موقعیتی نیستند که برای حل بحران راهحل دیکته کنند.»
راهبرد جدید واشنگتن، که بر پایه فشار فرسایشی و تقویت متحدان منطقهای بنا شده، حلقه محاصره ژئوپلیتیکی ایران را تنگتر کرده است. ارتقای جایگاه عربستان سعودی به متحد اصلی آمریکا و تجهیز آن به پیشرفتهترین تسلیحات، موازنه قدرت در خاورمیانه را به ضرر تهران تغییر داده است. وضعیت «نه جنگ و نه صلح» دیگر قابل تحمل نیست و دستگاه دیپلماسی باید پای میز مذاکره حاضر شود
استراتژی «شورویسازی ایران» ترامپ
تصویب این قطعنامه در شورای حکام، صرفاً یک اقدام بوروکراتیک نیست، بلکه بخشی از یک استراتژی کلانتر است که از آن با عنوان «استراتژی شورویسازی ایران» یاد میشود. این استراتژی که پس از شکست نسبی «فشار حداکثری» سال ۲۰۱۸ تدوین شده، هدفش نه فروپاشی سریع، بلکه «استحاله ایران از درون» است. دونالد ترامپ، که اخیراً دوباره بحث مذاکره مستقیم را مطرح کرده، به دنبال آن است که ایران را وارد یک حرکت فرسایشی دیپلماتیک کند. هدف نهایی، وادار کردن تهران به پذیرش توافقی است که نه تنها غنیسازی را به صفر برساند، بلکه برنامه موشکی را نیز محدود کند؛ شروطی که با ساختار ایدئولوژیک فعلی ایران در تضاد است.
ترامپ در این بازی، از دو ابزار به طور همزمان استفاده میکند: «فشار اقتصادی هوشمند» و «درهای باز دیپلماتیک». او در حالی ادعا میکند که ایرانیان خواهان مذاکرهاند و آمریکا در ارتباط با آنهاست، که همزمان با فشار بر آژانس، حلقه محاصره را تنگتر میکند. هدف این است که ایران در شرایطی قرار گیرد که مذاکره برایش نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت حیاتی برای «بقا» باشد. تحلیلگران معتقدند ترامپ با این رویکرد، ایران را در زمینی قرار داده است که خود طراحی کرده، اما همچنان نتیجه نهایی حاصل نشده است. او به خوبی میداند که بحران اقتصادی و معیشتی داخلی، تابآوری جامعه ایران را به شدت کاهش داده و این نقطه ضعف، بهترین اهرم برای پیشبرد پروژه «فروپاشی از درون» است.
چرخش عربستان و پیمانهای جدید منطقه
درست در میانه این بازی فرسایشی، ترامپ با یک حرکت ژئوپلیتیکی، حلقه محاصره منطقهای علیه ایران را تنگتر کرد. سفر محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی، به واشنگتن و دیدار با ترامپ، منجر به تحولی چشمگیر شد. ترامپ رسماً عربستان را به عنوان «متحد اصلی غیرعضو ناتو طبقهبندی کرد و یک توافقنامه دفاعی راهبردی تاریخی با ریاض امضا رساند. این توافق شامل فروش بزرگترین بسته دفاعی آمریکا به عربستان، از جمله تحویل جنگندههای پیشرفته اف-۳۵ بود. این اقدام، یک رقابت تسلیحاتی جدید را در منطقه آغاز میکند و عملاً برتری کیفی نظامی اسرائیل را به چالش میکشد، اما مهمتر از آن، عربستان را به ستون اصلی ثبات منطقهای در ژئواستراتژی جدید آمریکا تبدیل میکند.
ترامپ با این کار، بار عملیاتی را از دوش ارتش آمریکا برداشته و عربستان را موظف کرده است که نقش بیشتری در امنیت منطقه، به ویژه در تثبیت صلح غزه، ایفا کند. این معامله، که تحلیلگران آن را «نامتوازن» توصیف کردهاند، نشان داد که بنسلمان با زیرکی از «کارت چین» استفاده کرده تا ترامپ را مجاب به فروش پیشرفتهترین تکنولوژی نظامی کند و منافع امنیتی ریاض را فیلتر هرگونه توافق آتی با ایران قرار دهد.
تروئیکای اروپا، آمریکا و آژانس، خواستار شفافیت فوری در مورد ذخایر اورانیوم با غنای بسیار بالا و دسترسی کامل بازرسان به سایتها هستند. در مقابل، تهران هرگونه توقف کامل غنیسازی را رد کرده و این توانمندی را به عنوان اهرم اصلی خود حفظ میکند. این تقابل در زمینه راستیآزمایی، خطر یک رویارویی دیپلماتیک جدی را افزایش داده و سایه سنگین قطعنامههای تنبیهی شورای امنیت را بر سر کشور مستدام نگه داشته است
شائبه میانجیگری و نقشآفرینی منطقهای
در این میان، نقش عربستان در قبال ایران نیز پیچیده شده است. تحلیلگران معتقدند که نامهای که مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران به ولیعهد عربستان نوشت، حاکی از تمایل به گفتوگو در خصوص مذاکرات ایران و آمریکا بود. این مسئله شائبه احتمال میانجیگری عربستان را مطرح کرد. ریاض، با آگاهی از موقعیت جدید خود، از این فرصت استفاده میکند تا در شکلگیری «خاورمیانه جدید» نقش اصلی را ایفا کند و جایگاه خود را در منطقه دست بالا بگیرد. با این حال، ولیعهد عربستان در دیدار با ترامپ، عادیسازی روابط با اسرائیل را منوط به تعهد معتبر و برگشتناپذیر به تشکیل کشور مستقل فلسطین دانست. این موضعگیری، هرچند مسیر پیمان ابراهیم را دشوار کرده، اما نشان میدهد که ریاض با درک جایگاه رهبری جهان اسلام، همچنان با احتیاط دیپلماتیک عمل میکند و تمام طرفین را با توازنی نسبتا پایدار در زمین بازی خود نگهداشته است.
ضرورت بقا و نقد بر دیپلماسی کند
در مواجهه با این فشار دوگانه هستهای و منطقهای، صدای منتقدان داخلی در تهران بلندتر شده است. این منتقدان معتقدند که دستگاه دیپلماسی ایران تا امروز ابتکار عملی در برابر بازیهای ترامپ نداشته و در دام «نه جنگ و نه صلح» گرفتار آمده است؛ وضعیتی که بدترین حالت ممکن برای کشوری با مشکلات حاد معیشتی، تورم و ناترازیهای اقتصادی است. تحلیلگران اصرار دارند که «توافق با غرب» در شرایط فعلی، از هر لازمی لازمتر و از هر واجبی واجبتر است. با توجه به اینکه جامعه دیگر تابِ محدودیتهای بیشتر ناشی از قطعنامههای تنبیهی احتمالی شورای امنیت را ندارد، بحث ایدئولوژی باید منعطفتر باشد و هدف بزرگ، چیزی جز «بقا» نباشد.
این هدف، مستلزم انعطافپذیری در سیاست خارجی است. ایران، که غنیسازی ۶۰ درصدی را به عنوان یک کارت بازی در نظر گرفته، میداند که این رویکرد نمیتواند برای همیشه ادامه یابد. در این شرایط، باید پای میز مذاکره نشست. منتقدان عملکرد وزارت امور خارجه را کُند و در برخی موارد نامطلوب میدانند. آنها معتقدند که مذاکره به معنای تسلیم شدن یا پذیرفتن تمامی حرفهای طرف مقابل نیست، بلکه راهکاری برای حلوفصل بخشی از مشکلات کشور و عبور از شرایطی است که ترامپ در آن قلدری میکند. آنها هشدار میدهند که ما نمیتوانیم این وضعیت را ادامه دهیم و باید به این فکر کنیم که تابآوری مردم نیز حد و اندازهای دارد.
گفتوگوهای پنهان و نرمش دیپلماتیک
با وجود مواضع رسمی تند، شواهدی از ارتباطات غیرمستقیم و پنهانی در سطوحی بین ایران و آمریکا وجود دارد. ایران نرمش بیشتری نشان داده است، چرا که همه طرفین میدانند فضای به وجود آمده نمیتواند دوام زیادی داشته باشد. ایرانیها درگیر بحران جدی اقتصادی هستند و آمریکا نیز ناامنی در خاورمیانه را در تضاد با اهداف خود میداند. عباس عراقچی نیز ضمن اعلام موافقت ایران برای مذاکره و یک توافق عادلانه و متوازن، تصریح کرده است که ایران آمادهتر از هر جنگی است. اما این آمادگی نظامی، جایگزین تدبیر دیپلماتیک نیست.
قطعنامه جدید شورای حکام، که نظارت بر عملکرد ایران بر اساس تفاهمهای پیشین چون برجام و قاهره را نادیده گرفته است، خط پایانی بر یک دوره نیست، بلکه نقطه اوج فشاری است که ترامپ با همکاری منطقهای عربستان و اهرم هستهای آژانس، بر تهران وارد کرده است. ایران اکنون در تنگنای زمانی و مکانی قرار دارد: از یک سو، باید تکلیف ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصدی را مشخص کند و از سوی دیگر، با حلقه محاصرهای که با فروش اف-۳۵ و ارتقای عربستان تنگتر شده، دست و پنجه نرم کند. در این شرایط حساس، تکیه بر «نه تسلیم میشویم و نه جنگ میکنیم» دیگر یک رویکرد منطقی برای عبور از بحران نیست. نظام حکمرانی باید به دنبال راهی برای اشتراک نظر با اروپاییها و یافتن «فصل سومی» میان جنگ و تسلیم باشد. اگر تجدیدنظر در سیاست خارجی جدی پیگیری نشود، ممکن است کشور به استقبال شرایطی برود که شایسته مصالح ملی و آینده مردم ایران نیست. ابتکار عمل دیپلماتیک، امروز بیش از هر زمان دیگری حیاتی است.
دیدگاه تان را بنویسید